بریدههایی از کتاب رنج های ورتر جوان
۴٫۱
(۱۰۸)
جز گور پایانی برای این رنجها نمیشناسم
مریم صادقی
هیچچیز آنقدر از کوره به درم نمیبَرَد که ببینم دارم از حس قلبی و باطنیام حرف میزنم و جوابم را با جملاتی پوچ و قالبی میدهند
مریم صادقی
آیا بهراستی ضرورت حکم میکند که مایهٔ شادمانی آدمی، همزمان سرچشمهٔ بدبختی او هم باشد؟
مریم صادقی
طبیعت، حتی اگر دشنام دهد، از صنع دست خودش نفرت ندارد. این من نبودم که از او سخن گفتم. هر آن راست یا ناراست را، او خود به زبان آورده است. هرآنچه هست، گناه اوست، هرآنچه هست هم دستاورد او.
Sina Iravanian
آن ناطبیعیترین چیزها هم طبیعت است. کسی که طبیعت را در همهجا نبیند، هیچجا بهدرستی نمیبیندش.
Sina Iravanian
خودکشی را به هیچ چیزی جز ضعف نمیتوان تعبیر کرد. برای آنکه بدیهیست مردن آسانتر از پایداری و تحمل یک زندگی رنجبار است.
مریم صادقی
قلبم از آن نیروی فرسایندهای از پا درمیآید که در بطن کائنات نهفته است و هرگز و هیچگاه چیزی نیافریده که همسایه و همجوار، یا خویشتن خودش را ویران نکند. از همین است که هراسان و منگ به راه خودم میروم، و در همه طرف، در آسمان و زمین و نیروهای پرجنب وجوش آنها جز هیولایی جاویدان در کار بلع و جاویدان گرم نشخوار نمیبینم.
Sina Iravanian
کو آن لحظهای که از عمر تو، و از هستی اطرافیان تو نکاهد، و کو آن دمی که خود تو ویرانگری نکنی و حتی از ویرانگری گریزیت باشد؟ آن معصومانهترین گشت وگذار تو به قیمت جان هزاران کرم بینوا تمام میشود، و آن یک قدمی که بر زمین برمیداری، بنای لانهٔ به صد زحمت برپاآوردهٔ مورچهها را ویران، و جهانی کوچک را بدل به گوری پرعذاب میسازد.
Sina Iravanian
بحث دراساس این نیست که آیا فلان آدم قوی است یا ضعیف؟ بلکه صرفنظر از آنکه رنج روحی باشد یا جسمانی، میپرسیم آیا این آدم در حدِ توان خود تحمل کرده است؟ به گمان من، همچنان که ضعیفخواندن انسانی که از یک تب بدخیم جانباخته کاری نابجاست، نازیبنده هم خواهد بود آن آدمی که جان خودش را میگیرد، ترسو خطابش کنیم.
Sina Iravanian
در چنین لحظهای، اگر میدانستم به کجا بروم، بیشک میرفتم.
مریم صادقی
هدف همهٔ کوش وجوشها در این دنیا جز رذالت نیست. و آن آدمی که صرفآ به خاطر دیگران، بیانگیزهٔ هیچ شوق و نیازی دنبال پول و مقام و اینجور چیزها میدود، دیوانه است.
مریم صادقی
من، از زمانی که او دوستم دارد، در چشم خودم ارجمند میآیم.
مریم صادقی
میداند هروقت که خواست، در خود میبیند ترک این سیاهچال کند.
مریم صادقی
اگر بپرسی آدمهای اینجا چه جوریاند، میگویم مثل همهجای دیگر! نسل و نژاد آدمی راستی که از یک قالب و قماش است. بیشتر آنها بیشتر وقتشان را صرف گذران زندگیشان میکنند و آن اندک فرصتی که برایشان به جا میماند، چنان به وحشتشان میاندازد که با هر وسیله و ابزاری از پی دفع و کشتنش برمیآیند. آه از این سرشت آدمها!
Hamid
آه ای خدای آسمان، آیا سرنوشتی که نصیب انسان کردهای این است که روی خوشبختی را نبیند، مگر وقتی که هنوز به عقل نرسیده، یا وقتی که همین عقل را از کف داده است!
windy
طبیعت انسانی مرزهای خود را دارد، شادی و غم و درد را تنها تا میزانی معین برمیتابد و این مرزها که شکست، انسان هم از پا درمیآید. پس بحث دراساس این نیست که آیا فلان آدم قوی است یا ضعیف؟ بلکه صرفنظر از آنکه رنج روحی باشد یا جسمانی، میپرسیم آیا این آدم در حدِ توان خود تحمل کرده است؟ به گمان من، همچنان که ضعیفخواندن انسانی که از یک تب بدخیم جانباخته کاری نابجاست، نازیبنده هم خواهد بود آن آدمی که جان خودش را میگیرد، ترسو خطابش کنیم.
کاربر ۲۸۷۵۲۵۶
شما آدمها هر مسئلهای که به میان آمد، انگار مجبورید که بگویید: این کار ابلهانه است، آن عاقلانه، این خوب، آن بد! این حکمصادرکردنها یعنی چه؟ مگر شماها شرایط باطنی هر رفتاری را دیده و بررسی کردهاید؟ و به دلیلِ خالی از تردید هر حادثهای پیبردهاید و میدانید مثلا چرا فلان اتفاق باید میافتاد؟ اگر میدانستید، هرگز اینطور داوری شتابزده نمیکردید.
zeynab
نگاهم را به نگاه او دوختم و جواب دادم تا وقتی این چشمها بیدارند، خیال خواب کجا بود.
Sophie
من دوستی یافتهام به جان و دلم بیاندازه نزدیک
Sophie
در اینجا احساس راحتی میکنم. تنهایی مرهم شیرین قلبم در این ناحیهٔ بهشتی است و فصل جوانی طبیعت هم با همهٔ سرشاریاش به دلِ اغلب لرزانم گرما میبخشد. هر درخت و بوته خرمنی گل است و من کاش کفشدوزکی بودم و میتوانستم در این دریای عطر فروروم و به همهٔ شیرههای آن دست یابم.
Sophie
حجم
۱۶۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۲۲۰ صفحه
حجم
۱۶۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۲۲۰ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰۳۰%
تومان