بریدههایی از کتاب رنج های ورتر جوان
۴٫۱
(۱۰۸)
من به سهم خود یک بار دیگر از این مشکل پیشپاافتاده دریافتم که کجفهمی و کاهلی بارها بیشتر از نیرنگ و بدخواهی خبط و خطا به بار میآورند. دستکم این دو عیبِ آخر بیشک رواج کمتری دارند.
Sophie
من همهچیز دارم، ولی دوری او اینهمه را زایل میکند. من همهچیز دارم، ولی بی وجود او اینهمه هیچ میشود.
آرزو
بدون شک تنها عشق است که در جهان وجود آدمی را ضروری میکند.
آرزو
قلب ما اگر از عشق خالی باشد، چیست؟! چیست فانوس خیالی خالی از نور؟! ولی همین که شعله را در این محفظه گذاشتی، آن تصویرهای همهرنگ بر دیوار سفید اتاق به تجلی درمیآید! و اینهمه، حتی اگر بیش از وهمی گذرا نباشد، باز پایه و مایهٔ خوشبختی ماست که مثل بچههای معصوم دور آن میایستیم و از اینهمه رنگ و جلوهٔ سحرآمیز لذت میبریم.
آرزو
معتقدم اویی که فاصلهگرفتن از این بهاصطلاح عوام را لازمهٔ حفظ احترام خود میداند، هم به اندازهٔ آن ترسویی درخور سرزنش است که از ترس شکست، خودش را از نگاه دشمن پنهان میکند.
shahram naseri
در چنین لحظهای، اگر میدانستم به کجا بروم، بیشک میرفتم.
zeynab
حال این آدمهایی را که از فرط کمی شعور مفت و آسان مایهٔ رسوایی خودشان میشوند.
کاربر ۵۰۲۱۷۳۱
دوست عزیزم، من میخواهم و قول میدهم که رفتار بهتری در پیش بگیرم و دیگر آن تلخی کم وبیش را که سرنوشت به کام ما میچشاند، مثل گذشته دائم نشخوار نکنم. میخواهم دم را غنیمت بشمارم و گذشته را از یاد ببرم. بیشک حق با توست عزیزم. آدمها که خدا میداند چرا چنین خمیرهای دارند، بسیار کمتر رنج میبردند اگر که اینقدر به خیال تن نمیسپردند و از تلخیهای گذشته یاد نمیکردند، یا بهجای بیخیالی و پرداختن به اکنون، در حال وهوای خاطرات ناگوار گذشته غرق نمیشدند.
Yasaman Mirrezaei
من به سهم خود یک بار دیگر از این مشکل پیشپاافتاده دریافتم که کجفهمی و کاهلی بارها بیشتر از نیرنگ و بدخواهی خبط و خطا به بار میآورند. دستکم این دو عیبِ آخر بیشک رواج کمتری دارند.
Yasaman Mirrezaei
دوست عزیزم، من میخواهم و قول میدهم که رفتار بهتری در پیش بگیرم و دیگر آن تلخی کم وبیش را که سرنوشت به کام ما میچشاند، مثل گذشته دائم نشخوار نکنم. میخواهم دم را غنیمت بشمارم و گذشته را از یاد ببرم. بیشک حق با توست عزیزم. آدمها که خدا میداند چرا چنین خمیرهای دارند، بسیار کمتر رنج میبردند اگر که اینقدر به خیال تن نمیسپردند و از تلخیهای گذشته یاد نمیکردند، یا بهجای بیخیالی و پرداختن به اکنون، در حال وهوای خاطرات ناگوار گذشته غرق نمیشدند.
Yasaman Mirrezaei
هدف همهٔ سختیها تأمین نیاز زندگی است و هدف این تأمین باز به سهم خود افزودن بر روزهای همین زندگی سخت
کاربر ۴۳۰۴۹۵۹
«آیا آن سختیها که نیروهای ما را تحلیل میبرند، همزمان شجاعت ما را در آزادساختن خودمان از ما نمیگیرند؟»
شراره
«آخ، چیست آدمی، این نیمهخدای ستوده! آیا طاقتش درست آن زمانی طی نمیشود که بیش از همه به آن احتیاج دارد؟ و آیا آن وقتی که بر بال شادی اوج میگیرد، یا در غرقاب غم فرومیرود، در این هر دو حس درست زمانی باز نمیماند و به شهود و آگاهی دلگیر و سرد خود بازپس رانده نمیشود که شوق گمشدن در این سرشاری بیانتها در جانش دویده است؟»
شراره
آزادی جاویدان. میل گریز از هرآنچه دست وپاگیر است، درآمدن به پهنهٔ بیکرانگی و بیپایانی!
شراره
من برای دین احترام قائلم، و حس و دلم با من میگوید که دین برای برخی ازپایافتادگان تکیهگاه است و برای برخی دلسوختگان طراوت جان. ولی آیا میتواند و حتمآ لازم است که برای هر انسانی همین نقش را داشته باشد. با یک نگاه به این دنیای بزرگ هزاران نفر را خواهی یافت که دین برایشان چنین نقشی ندارد، و چه بخوانند در گوششان چه نخوانند، چنین نقشی نخواهد داشت
شراره
پس صدرنشینی حق کیست؟ به گمان من حق اویی که افق دیدش بلندتر است و در چنتهاش آنقدر قدرت و ترفند، که میتواند احساسات و قابلیتهای دیگران را در راه پیشبرد طرحهای خود به کار بگیرد.
شراره
از این پس تنها از طبیعت پیروی میکنم. تنها طبیعت است که غنای بیپایان دارد و تنها طبیعت است که هنرمند بزرگ را میپرورد.
شراره
انسانی که فروتن است و از سر راستی کنه چنین راه و رسمی را میبیند، و میبیند هم که دستمایهٔ هر شهروندِ خوش نه بیش از این است که باغچهٔ خانهاش را باغ بهشت میگیرد، یا آن تیرهروزترین بینوا هم خود اگر در زیر بار سختی از نفس بیفتد، میل به زندگی از سرش نمیافتد، و هر آدمی که بگیری دوست دارد آفتاب را شده حتی یک دقیقه بیشتر ببیند، یکچنین انسانی خاموشی پیشه میکند، به دنیای عواطف خود پناه میبرد و خوشبخت است، چرا که انسان است
شراره
جوهرهٔ این جهان هم بیشتر گمان است و گنگی، و نه گردش و گزارشی زنده. چنین است که همهچیز در پیش حس و نگاهم به هم میریزد و تار میشود و من دوباره رؤیاآلوده به دنیا لبخند میزنم و میگذرم.
شراره
زندگی در چشم برخی آدمها خواب و خیالی بیش نیست. این گمان گاهی به من هم دست میدهد. وقتی آن مرز و محدودیتی را میبینم که پویایی و پژوهندگی آدمی اسیر حصار آن است، وقتی میبینم هدف همهٔ سختیها تأمین نیاز زندگی است و هدف این تأمین باز به سهم خود افزودن بر روزهای همین زندگی سخت، یا وقتی میبینم دلخوشی آدمی به آن اندک دستاوردهای دانش و پژوهشْ بر توهم وتسلیم پایه دارد و از این حیث آدمی صرفآ اسیری است که دیوارهای سیاهچال خود را با تصویرهایی رنگین و چشماندازهایی زیبا میآراید... همهٔ این چیزها، ویلهلم عزیز، مرا به بهت میاندازد
شراره
حجم
۱۶۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۲۲۰ صفحه
حجم
۱۶۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۲۲۰ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰۳۰%
تومان