زمین مثل زن آدم است. مرد، که زنش را به دیگری وانمیگذارد
Saeid
دلِ خوش اگر میبود، زیبایی دوچندان مینمود.
Saeid
دل آدم، درِ گشاده کاروانسرا که نباید باشد! درِ دل، بگذار بسته بماند.
Saeid
در این دوره مثل این است که آدم میان یک بیابان پربرف دارد راه میرود. خودش، شاید نداند؛ اما چشمهای گرگهایی مراقبش هستند که ببینند کی او دست و پاهایش کرخ میشود و به زانو در میآید. یک دم این چشمها از آدم غافل نیستند. همین که دیدند قدمهای تو کمی میلقّند و بوران گیجت کرده، یواشیواش پیداشان میشود و دورهات میکنند. وقتی که دورهات کردند، دیگر کار تمام است. پس، خیلی باید مواظب بود. از همان اول. نباید گذاشت که پاهایت به لرزه بیفتند. اگر زانوهایت لق شوند، کارت ساخته است. زانوهایت که لق بزنند، تقریباً از پا درآمدهای.
pedram
ــ همین! از آدمیزاد چی باقی میماند؟
ــ هیچ! هیچ! مگر کارش.
ــ قربان نفست!
ماهرخ
مردهام! اما چرا نفس میکشم؟
ماهرخ
مردم جوری بار آمدهاند که خیال میکنند همین فردا حکومت را به دست میگیرند!
masum75
عمر یک نفر تمام میشود، لکن عمر دنیا تمام نمیشود
masum75
زبانت هم خیلی چرب و نرم است. زبان است دیگر؛ الوار که نیست! مثل مار، به هر طرف میشود چرخاندش
Saeid
بیبیم، بخواب گلمحمد! پندار واهی به چه؟ خیالات گنگ، خیالات گنگ. استخوانی پیش سگ
susan