بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کلیدر؛ جلد سوم و چهارم | صفحه ۱۰ | طاقچه
کتاب کلیدر؛ جلد سوم و چهارم اثر محمود دولت‌آبادی

بریده‌هایی از کتاب کلیدر؛ جلد سوم و چهارم

انتشارات:فرهنگ معاصر
امتیاز:
۴.۶از ۳۵ رأی
۴٫۶
(۳۵)
لبخندی آمیخته به شرم، چهره ستار را روشن کرد و تند از در بیرون رفت. بیش از این نمی‌خواست حالت خوشایندی را که به او دست داده بود، در خود نگاه دارد. بیش از این نمی‌خواست به خود مهلت رضایت از خویش، بدهد. این را آموخته بود که از خودرضایی، گاهی گامها را سُست و چشمها را کم‌بین می‌کند. این را می‌دانست که میدان به چنین میلی دادن، چاهی است پیش پا که دمادم عمق بیشتری می‌یابد؛ چاهِ رضایت از خویش! در هر قدمت دهان می‌گشاید و تو سرانجام از او کم می‌آوری. که یک بار اگر، خوشایند، در آن بلغزی؛ فرو شدن و بیشتر غرق شدن در آن برایت عادتی دلپسند می‌شود. عادتی که تو را می‌خورد و تو با شوقی سُکرآور به سویش می‌روی. و دم‌به‌دم تندتر می‌روی!
Z _poryan
ایلیاتی‌ها دیردیر به غریبه اطمینان می‌کنند. مهمان را دوست دارند، اما رازشان را با غریبه نمی‌گویند. رازدارند. به خودشان تعصب دارند. در پیچ وخم کار خودشان هوشیارند. زنها، اسبها و گله‌هایشان، عزیزهایشان هستند. اما از اینها عزیزتر، برای هر ایلی، برادرش است
Ali
آنها که ترسوتر و در عین حال رذل‌تر بودند، خودشان دست به چپاول پادگانها زده و آذوقه‌ها را بار کامیون‌ها کرده و برای خانواده و خویشان خود برده بودند. همیشه این‌جور بوده است. خانواده بزرگ، ایران؛ همیشه فدای خانواده‌های کوچک، ـ فدای خانواده ـ شده است.»
Ali

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۶۲۳ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۶۲۳ صفحه

صفحه قبل۱
...
۹
۱۰
صفحه بعد