بریدههایی از کتاب گرترود
۳٫۸
(۱۹)
هنرمند هم به خلاف آنچه مردم انتظار دارند، آدم خیلی سرحال و شادی نیست که هر لحظه از روی هیجان و التهاب هنر بیافریند، بلکه موجود بدبختی است که هر لحظه به لحاظ غنای روح خود در خفقان است و ناچار مقداری از آن را باید به دیگران انتقال دهد. اینکه هنرمندان مردمان سرحالی هستند دروغ محض است و سخنی خیلی دور از ذوق و قریحه. موزارت سرحال مثلا روان خود را با شامپانی درمییافت و در نتیجه به نان شب محتاج بود! حالا اینکه چرا بتهوون به جای ساختن آن همه آهنگهای اعجابانگیز زیبا در جوانی دست به خودکشی نزد کسی نمیداند. هنرمند حقیقی باید بدبخت باشد و غیرواقعبین! باید هر بار کیسه و توبرهاش را باز میکند به نظرش بیاید که فقط مروارید در آن مییابد و گنجی در آن نهفته دارد.»
yazdaan
تمامی زندگی شاید ارزش زندگی کردن نداشت.
yazdaan
من دیگر حالا در توانایی مردم نسبت به تغییرشکل حیات فردیشان کاملا تردید داشتم و کلا افراد را ناتوان از ایجاد کمترین تغییر در سرنوشت خود و سایرین میدیدم.
yazdaan
نه میتوانم زنده بمانم و نه بمیرم. همه چیز به نظرم احمقانه و عبث است.»
yazdaan
به نظر میآید که زندگی انسان به شب دراز و کسالتباری شباهت دارد که فقط گهگاهی بارقههایی از نور با نوید انوار خود میتوانند توجیهی برای سالهای تاریک باشند.
yazdaan
من اشتباهی را که هاینریش موات مرتکب میشد به صورت عکس آن انجام میدادم و با زنان مانند دوست رفتار میکردم.
yazdaan
وقتی درست فکر میکنم که تمام قدرت و خلاقیت انسانها زاییده ضعف و محرومیت و اشتیاقشان است
yazdaan
این مرد غمگین و تنها بود. تنهایی را با تمام وجود تجربه کرده بود و دیگر بیش از این نمیتوانست آن را تحمل کند. از دیو و دد ملول و انسانش آرزو بود. دربهدر به دنبال نگاهی مهربان و قدری تفاهم میرفت. در این راه آماده همه نوع ایثاری بود. این مطلب را در آن لحظات به خوبی دریافته بودم و برایم ملموس بود.
yazdaan
نگاه گستاخش بارقهای از غم داشت که در نتیجه صورتش را شکستهتر از سن واقعیاش نشان میداد.
yazdaan
در هر حال این باز مادرم بود نه هیچ زن دیگر که مرا در بستر بیماری میدید و مراقبتم را به عهده میگرفت. در تخیلم به دوران کودکی بازمیگشتم. همه چیز را به فراموشی میسپردم و سعی میکردم روابط دیرپای گذشته را با این زن مهربان دوباره زنده کنم.
yazdaan
حتی اگر سرنوشت برونیام به روال مقدر همه انسانها از پیش تعیین و به من تکلیف شده باشد، اما حیات درونیام ساخته و پرداخته وجود خودم بوده و خود را شخصآ مسئول و پاسخگوی همه شادیها و تلخیهای آن میدانم
ا.م
ممکن است احساس تنهایی و خلاء یک بیماری باشد ولی چه میشود کرد. در خواب راه رفتن هم یک بیماری است، اما کسی که از آن رنج میکشد لبه پشتبام را میگیرد و میرود، فقط وقتی صدایش کنند و او را به خود آورند، از خواب میپرد و به پایین سقوط میکند و از بین میرود.
ا.م
عشق، رازی است نهان در حیات انسانها که گاه ارزندهترین انسانها را به قربانی میگیرد و نابودشان میسازد.
Mahsa Bi
انسان قادر است بسته به نوع برخورد با مسائل، آنچه که پیش میآید را پذیرا بشود.
Dav00d Darigh
سرزندهترین جوانان به پیران خوب بدل میشوند نه آنهایی که از وقتی دهانشان بوی شیر میدهد ادای پدربزرگها را درمیآورند.
Dav00d Darigh
تمام قدرت و خلاقیت انسانها زاییده ضعف و محرومیت و اشتیاقشان است
Dav00d Darigh
«دوست عزیزم، به راستی نامهتان ناراحتم کرد. درد و رنج شما را درک کردم؛ اما رفتار گستاخانهتان را نمیبخشم. شما خود میدانید که تا چه حد برایتان علاقه و احترام قائلم، اما از وضعیت خود کاملا راضی و خشنودم و هنوز تصمیمی نسبت به تغییر آن نگرفتهام. البته اگر احساس کنم خطر از دست دادن شما وجود دارد از هیچ کاری برای پیشگیری از آن مضایقه ندارم، اما پاسخی برای آن نامه پرشور و بیپروا ندارم. صبور باشید دوست من؛ بگذارید مسائل میانمان همان گونه بماند که بود. وقتی همدیگر را دیدیم راجع به همه مطالب صحبت خواهیم کرد. در دیدار حضوری کارها آسانتر خواهد شد. دوستدار شما گرترود»
valencia
آیا او واقعآ مال من و زندگیام نبود؟
Mahdi Nezami
آیا او واقعآ مال من و زندگیام نبود؟
Mahdi Nezami
به حق دریافتم که عشق او در اعماق وجودم جای گرفته و پایدار است و پناهی چون من ندارد. میدانستم که در قلبم دیگر هرگز تمنای زنی دیگر نداشتم.
Mahdi Nezami
حجم
۱۷۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۹۵ صفحه
حجم
۱۷۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۹۵ صفحه
قیمت:
۴۳,۰۰۰
۲۱,۵۰۰۵۰%
تومان