بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گرترود | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب گرترود

بریده‌هایی از کتاب گرترود

نویسنده:هرمان هسه
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۸از ۱۹ رأی
۳٫۸
(۱۹)
هر چه این فلاسفه نوشته‌اند، بازی‌ای بیش نیست. شاید برای تسکین خودشان، درگیر این بازی‌ها می‌شوند. در میانشان یک فیلسوف پیدا می‌شود که راجع به فردگرایی می‌نویسد، چرا که تحمل همنوعان خود را ندارد. آن دیگری درباره ایزم دیگر، چون تاب انزوا را ندارد! ممکن است احساس تنهایی و خلاء یک بیماری باشد ولی چه می‌شود کرد.
پویا پانا
زمان‌هایی بود که تسکین را در وجود یک زن یا یک دوست می‌جستم، تو هم جزو آن بوده‌ای، وقت‌هایی هم با موسیقی یا تشویق روی صحنه، اما حالا دیگر هیچ چیز به من لذت نمی‌دهد. حالا فقط با مشروب می‌توانم همه چیز را تحمل کنم.
پویا پانا
به نظر می‌آید که زندگی انسان به شب دراز و کسالت‌باری شباهت دارد که فقط گهگاهی بارقه‌هایی از نور با نوید انوار خود می‌توانند توجیهی برای سال‌های تاریک باشند. بی‌تردید این غم و تاریکی ناگوار در زندگی روزانه ما جای خود را دارد. چرا باید انسان مکرر صبح بیدار شود، بخورد، بیاشامد و دوباره به رختخواب بازگردد؟ خیال می‌کنم فقط کودکان، انسان‌های اولیه و نوجوانان بسیار سالم از این تکرار مکررات رنج نمی‌برند. البته اگر انسان خیلی روی این مسائل مکث نکند، مطمئنآ از بیدارشدن‌ها و خوردن‌ها و آشامیدن‌ها نه تنها شاد می‌شود و احساس رضایت می‌کند، حتی به دنبال تغییر در آن هم نیست؛ اما اگر انسان درخواستش از زندگی در این مرحله متوقف نشود و با اشتیاق و امید به دنبال لحظات واقعی باشد تا در شعاع آن بتواند افکار ناگوار را بزداید و به مسرت واقعی دست یابد، در این حال است که می‌شود این لحظه‌ها را خلاق نامید.
پویا پانا
تلاش در قطع ارتباط با گذشته و گریز از سرنوشت بی‌حاصل است.
پویا پانا
می‌توانم زنده بمانم و نه بمیرم. همه چیز به نظرم احمقانه و عبث است.
پویا پانا
باید تا آنجا که می‌توانم به زندگی خود ادامه دهم. ولی از این پس آیا ممکن است؟
پویا پانا
آدم وقتی برای دیگران زندگی می‌کند خوشبخت‌تر است تا این‌که برای خودش.
پویا پانا
آدمی به ایمان و مسائلی از این قبیل روی می‌آورد که از تداوم برخوردار شود؛ آخر نمی‌شود که در خلاء زندگی کرد. اینجاست که زن و فرزند، شغل و مسئولیت، علت سگ‌دوزدن‌های آدمی را توجیه می‌کند.
پویا پانا
به نظرم می‌آمد با همه خوبی‌ها عمقی در وجودش نیست. او را زیادی سرحال و شاد می‌دیدم.
پویا پانا
غم و رنج با من زاده شده بود و از آن رهایی نداشتم.
پویا پانا
به محض پایان وظایفم زیرکانه از همه درمی‌رفتم و به دنیایی پر از رؤیا پناه می‌بردم. در آن دنیا کاخ‌های رفیع می‌ساختم و در آن بناهای باشکوه جای می‌گرفتم و آوای موسیقی مخلوق خود را در زیر طاق‌های بلند آن به گوش جان می‌شنیدم.
پویا پانا
بسته به میزان علاقه‌اش به انسان‌ها رنجشان می‌دهد و خود رنج می‌برد. انسان‌های راضی و قانع را خوار می‌شمرد و تحقیر می‌کند اما در حقیقت این تظاهرات بازتابی از نفرت به خودش است. واقعیت این است که او هرگز به رضایت و سعادت در زندگی دست نیافته و آن را در خود ندیده است.
پویا پانا
دنیایی که در آن موجودیتم فقط نوعی مقاومت برای زنده ماندن می‌نمود و بس.
پویا پانا
موسیقی، مونسی ماندنی و مداوم و توجیهی برای تمام هستی‌ام بوده است.
پویا پانا
زمانی که انسان به مرحله‌ای از زندگانی رسیده باشد که مسائل اجتناب‌ناپذیر را با متانت پذیرا شده باشد، طعم خوب و بد را با تمام وجود خود چشیده باشد و در کنار زندگی برونی، یک زندگانی درونی حقیقی‌تر از وجود خود ساخته باشد، دیگر خیال نمی‌کنم زندگی من در خلاء و خالی از ارزش‌ها بوده باشد؛ حتی اگر سرنوشت برونی‌ام به روال مقدر همه انسان‌ها از پیش تعیین و به من تکلیف شده باشد، اما حیات درونی‌ام ساخته و پرداخته وجود خودم بوده و خود را شخصآ مسئول و پاسخگوی همه شادی‌ها و تلخی‌های آن می‌دانم.
پویا پانا
زمانی که زندگی‌ام را به طور معقول و منطقی بررسی می‌کنم، علی‌رغم همه اشتباهاتم، موارد چشمگیری از سعادت یا نکبت در آن نمی‌یابم. گذشته از این، بحث درباره نیک‌بختی یا نگون‌بختی را ابلهانه می‌دانم، چرا که شخصآ تلخترین ایام عمرم را با شیرین‌ترین روزهای زندگی عوض نخواهم کرد.
پویا پانا
«قطعآ! کوهن عزیزم. به خنده‌ام می‌اندازی. دست کشیدن از مشروب برایم به همان اندازه مشکل است که رقصیدن برای تو. من دیگر باید به چیزهایی که هنوز می‌تواند مرا سرحال نگه دارد بچسبم. چیزهای زیادی برایم باقی نمانده، می‌فهمی؟ انسان‌هایی که به دنبال ارضاء یا نجات حتی ناپایدار هستند مشروب می‌خورند. زمانی بود که برای من زن‌ها جالب بودند، اما از وقتی که با او درآمیختم از زن‌های دیگر گریختم... او هم که ترکم کرد و رفت...»
yazdaan
او را که روزگاری مرد نیرومند و مسلط به خود می‌شناختم، اکنون شکسته و خسته و درمانده می‌دیدم.
yazdaan
او موجودی عصبی است که عادت به نظم و انسجام فکری ندارد،
yazdaan
می‌دانستم که در قلبم دیگر هرگز تمنای زنی دیگر نداشتم.
yazdaan

حجم

۱۷۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۹۵ صفحه

حجم

۱۷۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۹۵ صفحه

قیمت:
۴۳,۰۰۰
۲۱,۵۰۰
۵۰%
تومان