بریدههایی از کتاب صبحانه در تیفانی
۳٫۶
(۸۲)
«هپلی بیچارهای که اسم هم ندارد. بعضی وقتها واقعآ سخت است. همین که اسم ندارد را میگویم. اما من حق ندارم اسمی رویش بگذارم. باید صبر کند تا مال کسی شود. ما دوتا یک روز لب رودخانه به هم برخوردیم. اصلا به هم تعلق نداریم. هم او موجود مستقلی است و هم من. تا روزی که بدانم جایی را پیدا کردهام که من و چیزهایش به هم تعلق داریم، نمیخواهم مالک هیچ چیزی باشم. خودم هم درست نمیدانم آنجا کجاست. اما میدانم چه شکلی است.»
nuna
هرکس توی زندگی بهت اعتمادبهنفس داد تا ابد بهش مدیونی.
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
آدمی که به همهچیز عادت میکند هیچ فرقی با مرده ندارد
kimpossible
چنان بارانی میآمد که فکر میکردی کل شهر دارد غرق میشود. کوسهها شاید میتوانستند در هوا شنا کنند، اما بعید به نظر میآمد هواپیماها هم بتوانند از این حجم آب عبور کنند.
آسمان
ظاهرش این است که برای ستارهٔ سینماشدن باید خیلی خودمحور باشی. اما در واقعیت شرطش این است که هیچ منیتی نداشته باشی.
mozhde
اما شما نمیتوانید به یک موجود وحشی دل ببندید. هرچه بیشتر دل ببندید، آن موجود قویتر میشود. خلاصه آنقدر قوی میشود که به جنگل فرار میکند. یا میپرد روی شاخهٔ درخت. بعد درختی بلندتر. بعد هم آسمان. آخروعاقبتت این خواهد بود، آقای بل. اگر به خودت اجازه بدهی عاشق یک موجود وحشی بشوی، سرنوشتت این است که به آسمان چشم بدوزی.
nuna
هرکس توی زندگی بهت اعتمادبهنفس داد تا ابد بهش مدیونی
مژگان
من هیچوقت به چیزی عادت نمیکنم. آدمی که به همهچیز عادت میکند هیچ فرقی با مرده ندارد
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
معیار خوبی و بدی آدمها برای من این است که با من چطور رفتار کردهاند.
arezou
البته منظورم این نیست که من از پولدار و معروفشدن بدم میآید. اتفاقآ هردو اینها جزو برنامههای زندگیام هستند و سعی میکنم یک روز بهشان برسم. اما دوست دارم وقتی این اتفاق میافتد، خود خودم هم سر جایش باشد. دوست دارم وقتی یک روز صبح بیدار میشوم و به تیفانی میروم تا صبحانه بخورم، هنوز خودم باشم
arezou
آنها هیچوقت تغییر نمیکردند، چون شخصیتشان خیلی زود شکل گرفته بود؛ اتفاقی که مثل یکشبه پولدارشدن باعث بیتناسبی در شخصیت میشود: یکیشان با کله پیش رفته و بدل به واقعگرایی نامتوازن شده بود و دیگری هم شده بود رمانتیکی نامتعادل.
کاربر ۵۱۵۶۸۶۵
هرکس توی زندگی بهت اعتمادبهنفس داد تا ابد بهش مدیونی.
kimpossible
آدمی که به همهچیز عادت میکند هیچ فرقی با مرده ندارد.»
parniyan
باور کن خیرهشدن به آسمان بهتر از زندگیکردن در آن است. فضایی خالی، فضایی مبهم، کشوری که فقط در آن رعد و برق میزند و اشیا ناپدید میشوند.
Fatima
هرکس توی زندگی بهت اعتمادبهنفس داد تا ابد بهش مدیونی.
Fatima
میشود عاشق کسی بود، بدون اینکه این فکرها را دربارهاش کرد. کافی است او را غریبه نگه داری، غریبهای آشنا.
Fatima
خیلی میترسم، باستر. آره، بالاخره ترسیدم، چون ممکن است تا ابد طول بکشد. تا وقتی چیزی را دور نینداخته باشی، نمیفهمی مال تو بوده.
nuna
«به جهنم. آدم به جایی میگوید خانه که واقعآ احساس کند خانهاش است. هنوز دارم دنبالش میگردم.»
nuna
با یک گیلاس بوربون شبانه و آخرین کتاب سیمِنون به رختخواب رفته بودم. تعریف من از آرامش همین بود
مژگان
میشود عاشق کسی بود، بدون اینکه این فکرها را دربارهاش کرد. کافی است او را غریبه نگه داری، غریبهای آشنا.
مژگان
حجم
۱۱۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۴۲ صفحه
حجم
۱۱۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۴۲ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰۳۰%
تومان