«به سلامتی تو، دکتر عزیزم، باور کن خیرهشدن به آسمان بهتر از زندگیکردن در آن است. فضایی خالی، فضایی مبهم، کشوری که فقط در آن رعد و برق میزند و اشیا ناپدید میشوند.»
بلاتریکس لسترنج
نمیفهمم چرا تعجب میکنی. خودم که تعجب نکردم. حتی یک سر سوزن. وای که حظ کردم.
بلاتریکس لسترنج
خیلی میترسم، باستر. آره، بالاخره ترسیدم، چون ممکن است تا ابد طول بکشد. تا وقتی چیزی را دور نینداخته باشی، نمیفهمی مال تو بوده. قرمزهای عوضی هیچی نیستند. زن چاق هیچی نیست. اما این یکی نه، دهانم آنقدر خشک شده که اگر برای زندهماندن لازم بود تفی بکنم، نمیتوانستم.»
بلاتریکس لسترنج
. آدم به جایی میگوید خانه که واقعآ احساس کند خانهاش است. هنوز دارم دنبالش میگردم.»
بلاتریکس لسترنج
علیه تو اعلام جرم جنایی شده. تو با وثیقه آزادی. اگر در حال فرار دستگیرت کنند، باید تا ابد در زندان بمانی. حتی اگر گیر هم نیفتی، دیگر هیچوقت نمیتوانی به خانه برگردی.»
«به جهنم. آدم به جایی میگوید خانه که واقعآ احساس کند خانهاش است. هنوز دارم دنبالش میگردم.»
Saieh
چشمان سردش داشتند جراحیام میکردند.
آسمان
انگار آدمیزاد هرچه پیرتر میشود و تبدیل فکر به عمل برایش سختتر، این فکرها در سرش حبس میشود و بهش فشار میآورد.
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
فریاد زد: «میبینی؟ معرکه است!» و ناگهان واقعآ معرکه شد. ناگهان، با دیدن رنگهای درهم وبرهم موهای هالی که در نور زرد و قرمز برگها میدرخشید، فهمیدم آنقدر عاشقش هستم که خودم را از یاد ببرم، همینطور ناامیدیهایی را که برآمده از احساس بدبختی بودند، و خشنود باشم که چیزی دارد اتفاق میافتد که خوشحالش میکند
arezou
هرکس توی زندگی بهت اعتمادبهنفس داد تا ابد بهش مدیونی.
arezou
شاید به این دلیل که فهم متقابل ما به آن عمق دلپذیر رسیده بود، آنجا که واسطهٔ ارتباط میان دو نفر بیشتر سکوت است تا کلمه، وقتی سکوتی محبتآمیز جانشین درگیریها، گفتوگوها و رفت وآمدهای پرتنشی میشود که لحظات پرنمودتر و بهظاهر پرشورتر دوستی را میسازند.
آسمان