چیزی نگفت. آن قدر فهمیده و حساس بود که نه سرزنشم کند نه دلداری ام بدهد.
mj94
نوشتن شغلی است مثل بازی. بچهها بازی را جدی میگیرند و با توجه کامل انجامش میدهند و بااینکه فقط بازی است و هیچ تأثیری در واقعیت ندارد، آدم برایش زحمت میکشد.
پویا پانا
فقط آدمهایی میتوانند مرا برنجانند که خیلی بهم نزدیک اند
hamtaf
امروز باز هم تنهایش گذاشتی و رفتی کلیسا. یک بار هم که شده بخندانش، عبادت واقعی یعنی همین.
mahii
دلباختگی میان آدمها چقدر غیرعقلانی، چقدر پیشبینیناپذیر و روندش چقدر محتوم و مهلک است.
nastaran
دانشجو که بودم از شوپنهاور نفرت داشتم. بعدها بود که بهتدریج به صحتِ این اندیشهاش پی بردم که هر رابطهای که پای عواطف فردی را به میان بکشد آدم را در معرض خطر قرار میدهد و هرچه اجازه دهم آدمهای بیشتری نزدیکم شوند، بر تعداد راههایی که میشود به من آسیب رساند افزوده میشود.
nastaran
«میخواهند صلح برقرار شود. تو باور میکنی؟ من که باور نمیکنم، چون دراینصورت کی سلاحها را میخرد و آن موقع دیگر برای اعدامها و چپاول چه دستاویزی خواهند داشت؟ و ضمناً اگر تا حالا صلح جهانی برقرار نشده، چرا عدل الان باید برقرار شود؟»
Mary gholami
الان میدانمچیزی که آن موقع نمیدانستمکه نمیشود محبت همیشه به شیوهٔ آرام و مؤدبانه و روشن بیان شود؛ و اینکه نباید آدم شکل محبتورزیدن را برای دیگری تعیین کند.
lily
سالها پیش، دورِ خویشاوندانِ بیش ازاندازه به قاعده ام را، که در زندگی چیز خیال انگیزی نداشتند، خط کشیده بودم.
mj94
نوشتن از آن کارهایی نیست که با آدم سر شوخی داشته باشد. جملههایی که ناتمام رها شوند دیگر هیچ وقت به آن خوبی که شروع شده بودند تمام نمیشوند.ایدههای جدید به خم طاق متن شکل میدهند و متن بعد از آن دیگر درست از آب درنمیآید.
Bluenight