بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آبنبات دارچینی | صفحه ۶۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آبنبات دارچینی

بریده‌هایی از کتاب آبنبات دارچینی

نویسنده:مهرداد صدقی
امتیاز:
۴.۶از ۱۱۲۸ رأی
۴٫۶
(۱۱۲۸)
"داداش جان، تو یَم یک‌کم با خانمت با محبت حرف بزن. شما که مثلاً عاشق و معشوق بودین که! همه توی فامیل شما رِ مثل لیلی و مجنون و خسرو و فرهاد و ..." من زدم زیر خنده. اما دایی انگار متوجه حرف مامان نشده بود. در حال خنده به‌شوخی گفتم: "یوسف و زلیخا و ..." دایی با اخم به من نگاه کرد. زیر نگاه سنگین و معنادار او شرمنده شدم. دایی، بعد از چند لحظه، با خونسردی گفت: "چاق و لاغر و ..." معلوم بود در همهٔ لحظاتی که با اخمِ سنگین فلسفی به من نگاه می‌کرده داشته تمرکز می‌کرده تا عبارت "چاق و لاغر" یادش بیاید. مامان دوباره لبش را گاز گرفت که یعنی دایی حرف بدی زده است. زن‌دایی از توی همان آشپزخانه داد زد: "دیو و دلبر و ..." دایی، وقتی فهمید زن‌دایی صدایش را شنیده، با صدایی آهسته به من گفت: "هییه ... محسن بدبخت شدیم. الان می‌آد جفتمانِ لای همون نونا ساندویچ مُکنه و قورت مده."
زهرا۵۸
آقاجان، که به دگمه‌دوزی مامان نگاه می‌کرد، برای اینکه او را به محکم‌تر دوختن ترغیب کند، گفت: "مِگن آمریکا و شوروی با یک دکمه متانن کل دنیا رِ منفجر کنن. ولی تو همین دکمهٔ شلوارِ منِ نمتانی محکم بدوزی." چون رویم نشد، چیزی را که به ذهنم رسید فقط توی دلم گفتم: "خا، اگه دکمه‌تان یک‌دفعه باز بشه، شما یَم با همین دکمه متانین همه رِ تو بازار منفجر کنین؛ ولی خا از خنده!"
زهرا۵۸
. اول، برای آیندهٔ خودم دعا کردم، بعد، برای سلامتی آقاجان و مامان و بی‌بی و بقیهٔ خانواده، بعد، برای اینکه امام رضا نزد خدا شفاعت کند تا مهرم را در دل دریا جا دهد،
fatemeh_h.k
"یک زمانی من مخواستم آدم بزرگی بشم. خیلی خودمِ به این در و اون در مِزدم. این بچه که به دنیا آمد، فهمیدم زندگی به این نیست که بقیه بگن بزرگی؛ به اینه خودت و دنیا رِ چطور بشناسی ... این تهمینهٔ ما از بچگی یک مشکلی داره که هر چی داشتیم و نداشتیم براش خرج کردیم و شکر خدا داره بهتر مشه. توی زندگی چیزی جز همین بچه نداریم. ولی حتی، با همین مشکل، اون‌قدر که ما احساس خوشبختی مُکنیم خیلی از پول‌داراش نمُکنن. همه‌ش با خودمان مِگیم همین بچه بزرگ‌ترین گنج مایه. خوب تربیتش کنیم و خوب بزرگش کنیم، همون چیزی که زندگی از ما خواسته رِ انجام داده‌یم. قانونای زندگی آقا محسن! ... زندگی تلخی داره. شیرینی داره. ولی مهم اینه بدانیم همه‌ش زندگیه؛ مثل این شکلاتای تلخ. شیرینه، ولی تلخه. تلخه، ولی شیرینه. زندگی همینه آقا محسن!"
fatemeh_h.k
از مزایای کار کردن این بود که دیگر دلم نمی‌آمد پول‌هایم را خرج کنم. از معایب کار کردن هم این بود که دیگر دلم نمی‌آمد پول‌هایم را خرج کنم
fatemeh_h.k
از مزایای کار کردن این بود که دیگر دلم نمی‌آمد پول‌هایم را خرج کنم. از معایب کار کردن هم این بود که دیگر دلم نمی‌آمد پول‌هایم را خرج کنم. قبلاً فکر می‌کردم با پول‌هایم مثل بیلی فاگ زندگی خواهم کرد و چقدر ساندویچ خواهم خورد و همه‌جا با تاکسی تلفنی خواهم رفت. اما دیگر سوار تاکسی زرد هم نمی‌شدم تا یک‌وقت پولم کم نشود.
fatemeh_h.k
نه. بازم اشکال نداره. مِری یک‌کم زور مبینی، بعد قدرِ درس خواندنِ بیشتر مدانی. ولی خا تو کاربُکن نیستی. مطمئن شدم، علاوه بر خودم، آقاجان هم باور ندارد که من اهل کار کردن باشم. وقتی از مغازه درمی‌آمدم و می‌خواستم بروم ساندویچی، با خودم گفتم هر جور شده باید بروم سر کار تا دست‌کم ذهنیت آقاجان دربارهٔ من تغییر کند
fatemeh_h.k
نه. بازم اشکال نداره. مِری یک‌کم زور مبینی، بعد قدرِ درس خواندنِ بیشتر مدانی. ولی خا تو کاربُکن نیستی. مطمئن شدم، علاوه بر خودم، آقاجان هم باور ندارد که من اهل کار کردن باشم. وقتی از مغازه درمی‌آمدم و می‌خواستم بروم ساندویچی، با خودم گفتم هر جور شده باید بروم سر کار تا دست‌کم ذهنیت آقاجان دربارهٔ من تغییر ک
fatemeh_h.k
بدیِ سالِ کنکور این است که هر کاری که می‌خواهی بکنی همه می‌گویند: "مگه تو کنکور نداری؟" ولی خوبی‌اش هم این است که برای هر کاری که دیگران به تو می‌گویند انجام بده و حوصله‌اش را نداری می‌توانی بگویی: "من کنکور دارم." با این همه، نه یادآوری مداومِ دیگران باعث می‌شود تو درس بخوانی نه گفتنِ اینکه درس داری باعث می‌شود به تو کاری واگذار نکنند.
fatemeh_h.k
اینکه یک نفر من را تا این حد آدم حساب کند برایم واقعاً تازگی داشت.
ستاره ۹۸۹۸
این وسط، پنکهٔ ارجِ قدیمی‌مان هم، که دیگر گردنش کج شده بود و عین مرغ‌های نیوکاسِل‌گرفته می‌چرخید، برای ما آدم شده بود. چون می‌دید درس نمی‌خوانم، هر چند ثانیه یک بار در چرخشِ خودش باد را به دفترِ افتاده بر زمین می‌رساند و برای اینکه من را خجالت بدهد خودش آن را ورق می‌زد.
sama
به آدرسی که توی دستم بود نگاه کردم و به جای همهٔ آن "خداحافظ" گفتن‌ها با خودم گفتم سلام دریا. کاغذِ آدرس را تا کردم و سمتِ آدرسِ دریا را، توی جیبِ پیراهنم، روی قلبم گذاشتم. فاتحه‌ای هم برای آقای جاجرمی خواندم که با لبخند داشت به من می‌گفت: "زندگی همینه آقا محسن ..."
A.SM
: "بعضی تغییرا ان‌قدر تدریجی اتفاق می‌افته که طرف خودش باورش نمشه بعداً این‌طوری مشه. اگه از اول جلوی لَغزشای کوچیکِ نگیری، یک‌وقت به خودت می‌آی که ... نه، شایدم اصلاً هیچ‌وقت به خودت نیای!"
A.SM
"عاشق شدن چیزِ بدی نیست. ولی کسی که زیاد عاشق مشه یعنی که هنوز عاشق نشده."
A.SM
بدیِ سالِ کنکور این است که هر کاری که می‌خواهی بکنی همه می‌گویند: "مگه تو کنکور نداری؟" ولی خوبی‌اش هم این است که برای هر کاری که دیگران به تو می‌گویند انجام بده و حوصله‌اش را نداری می‌توانی بگویی: "من کنکور دارم." با این همه، نه یادآوری مداومِ دیگران باعث می‌شود تو درس بخوانی نه گفتنِ اینکه درس داری باعث می‌شود به تو کاری واگذار نکنند.
A.SM
آقای جاجرمی، که برای رفتن از جای خودش بلند شده بود، در همان حالت نیم‌خیز، گفت: "یک زمانی من مخواستم آدم بزرگی بشم. خیلی خودمِ به این در و اون در مِزدم. این بچه که به دنیا آمد، فهمیدم زندگی به این نیست که بقیه بگن بزرگی؛ به اینه خودت و دنیا رِ چطور بشناسی ... این تهمینهٔ ما از بچگی یک مشکلی داره که هر چی داشتیم و نداشتیم براش خرج کردیم و شکر خدا داره بهتر مشه. توی زندگی چیزی جز همین بچه نداریم. ولی حتی، با همین مشکل، اون‌قدر که ما احساس خوشبختی مُکنیم خیلی از پول‌داراش نمُکنن. همه‌ش با خودمان مِگیم همین بچه بزرگ‌ترین گنج مایه. خوب تربیتش کنیم و خوب بزرگش کنیم، همون چیزی که زندگی از ما خواسته رِ انجام داده‌یم. قانونای زندگی آقا محسن! ... زندگی تلخی داره. شیرینی داره. ولی مهم اینه بدانیم همه‌ش زندگیه؛ مثل این شکلاتای تلخ. شیرینه، ولی تلخه. تلخه، ولی شیرینه. زندگی همینه آقا محسن!" حسابی توی فکر رفته بودم.
مرتضی ش.
فقط باید، برخلاف اون ستاره، خودمان خودمانِ کشف کنیم."
مرتضی ش.
تا برسیم پایِ کوه، آن‌قدر که ما سرود ملی بوسنی را شنیده بودیم خود مردم بوسنی نشنیده بودند.
مرتضی ش.
خوب بود چند سال سرباز فراری بود؛ وگرنه کل امکانات پادگان را با خودش می‌آورد. آن‌قدر که در آن چند وقت خودش را برای رفتن به کوه آماده کرده بود برای به دنیا آمدن بچه‌اش آماده نکرده بود.
مرتضی ش.
: "مهم اینه ما یَم کار کنیم. نمشه به جوانا پند و نصیحت کنیم، ولی خودمان یک‌جورِ دیگه باشیم. اینا اگه عملِ ما رِ ببینن که عینِ حرفِمانه، هیچی روشان تأثیر نداره. ولی وای به حال روزی که عکسش بشه!"
A.SM

حجم

۳۰۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۹۸ صفحه

حجم

۳۰۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۹۸ صفحه

قیمت:
۲۲۰,۰۰۰
۱۱۰,۰۰۰
۵۰%
تومان