بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آبنبات دارچینی | صفحه ۵۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آبنبات دارچینی

بریده‌هایی از کتاب آبنبات دارچینی

نویسنده:مهرداد صدقی
امتیاز:
۴.۶از ۱۱۲۸ رأی
۴٫۶
(۱۱۲۸)
حسین با عصبانیت چیزی گفت که نفهمیدم دارد فحش می‌دهد یا دارد می‌گوید "دستکش
Akbar Aghaii
همهٔ بچه‌های آدم مثل انگشتای یک دست‌ان؛ یکی بزرگ یکی کوچیک، یکی عاقل‌تر یکی اخمق‌تر
Akbar Aghaii
بدیِ سالِ کنکور این است که هر کاری که می‌خواهی بکنی همه می‌گویند: "مگه تو کنکور نداری؟" ولی خوبی‌اش هم این است که برای هر کاری که دیگران به تو می‌گویند انجام بده و حوصله‌اش را نداری می‌توانی بگویی: "من کنکور دارم
Akbar Aghaii
کمی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که "زندگی یک نامردآدمیه!" یعنی اگر قرار است چیزی به تو بدهد، چیزی هم از تو می‌گیرد
Akbar Aghaii
مامان، انگار از حرفم جاخورده باشد، با شرمندگی گفت: "خدایی‌ش هیش‌وقت فکر نمکردم تو یم یک روز ان‌قدر فهمیده بشی.
Akbar Aghaii
با خودم فکر می‌کردم پس بیخود نیست نیوتن این همه فرمول فیزیک کشف کرده است. البته، کلهٔ من هم بزرگ بود. اما قسمتِ مربوط به یادگیری علوم مختلف، مثل همان باغی که آقاجان به دایی اکبر نشان داد، کاملاً بایر و سرشار از هیچی بو
Akbar Aghaii
عمو باقر جلوی ایوان را با آفتابهٔ مسی آب‌پاشی کرده بود. بوی نمِ دلپذیری می‌آمد و با وزش نسیم آدم دلش می‌خواست برود زیر لحافِ سنگین.
Akbar Aghaii
با اینکه اسمتم ارجه، دیگه همچی یک ارجی نداری. یادش به خیر! دوران بچگی چی باهِت رفیق بودم. چقدر از دستی به یک نفر مگفتم اسمتِ بگه تا بهش بگم شورت بابات تنگه. چقدر جلوت صدای حرف زدن آدم‌آهنی درمی‌آوردم ... مدانی چرا با هم رفیق بودیم؟ چون نه کُنکورمُنکور داشتم نه مدانستم عشق و عاشقی چیه ... خا تو چی مِدانی عاشقی چیه! مثلاً فرض کن عاشق یک پنکهٔ ناسیونال بشی. خا شب عروسی بخواین همدیگه رِ بوس کنین که جفتتان پاش‌پاش مشین که!"
ن. عادل
خیلی تلاش کردم تا تحویلش نگیرم. اما او، بدون هیچ‌گونه تلاشی، داشت من را تحویل نمی‌گرفت
علی محمدحسینی
می‌دانستم هر وقت کسی در وضعیتِ خوبی فعل را جمع می‌بندد یعنی خودش؛ اما وقتی در وضعیتِ سخت فعل را جمع می‌بندد منظورش دیگران است. مثلاً "خودمان مبریم." یعنی "محسن می‌بَرَد.
علی محمدحسینی
موقع ناهار، آقای دکتر و دایی اکبر مسابقهٔ ارائهٔ خدمات به همسر گذاشته بودند. اما بُرد با دایی اکبر بود؛ که با بدنی خراشیده، مثل یک سارقِ قهرمان، میوه‌هایی را که از باغ مردم کش رفته بود در طبقِ اخلاص گذاشته بود و به زن‌دایی تعارف می‌کرد. با اینکه بعضی میوه‌ها را بی‌اجازه چیده بود، وقتی می‌خواست آن‌ها را بخورد، یک "بسم الله" خالصانه گفت. جز مقولهٔ میوه‌ها، دایی اکبر هر کاری را که آقای دکتر برای ملیحه می‌کرد، با لاندا دوم اختلاف فاز، برای زن‌دایی اجرا می‌کرد. آقای دکتر برای ملیحه آب ریخت، دایی هم، بدون اینکه بداند چرا، برای زن‌دایی آب ریخت. ـ تشنه نیستم. ـ بخور. برات خوبه. ـ چرا خوبه؟
جودی‌آبــوت
آقای جاجرمی گفت: "این تابلو یعنی پسرِ خوب، اول خوب گوش کن، سکوت کن، فکر کن، بعد حرف بزن."
علی محمدحسینی
"هیچ‌وقت به بچه‌ها قولِ کاری را که قرار نیست انجام بدهید ندهید."
علی محمدحسینی
نمدانم شما یَم معلوم کردین یا نه؛ بعضی جورابای کثیف بوی باقلایِ پخته مِدن بعضیا بوی شالیزار برنج.
علی محمدحسینی
آقاجان، که در برابر لقمه‌های رنویی و ژیانی آقای دکتر و محمد، یک لقمهٔ بزرگ اتوبوسی برداشته بود،
علی محمدحسینی
پایِ کوه، آقاجان نگاهی به تابلوهای روی کوه انداخت. یک "ولی برگردیم خانه بخوابیم" و "خا مرض داریم این همه بریم تا بالا"یِ خاصی در نگاهش بود.
علی محمدحسینی
"گفتم آدما تغییر کرده‌ان. تغییر کردنش به کنار؛ این که خودشان نمدانن تغییر کرده‌ان منِ عذاب مِده
محبوبه غلامی
من هر چیزی را می‌توانم تحمل کنم جز اینکه یک نفر به من دروغ بگوید یا دروغم را بفهمد.
feri
"ای پنکه جان، از برعکسیِ کار، با اینکه اسمتم ارجه، دیگه همچی یک ارجی نداری. یادش به خیر! دوران بچگی چی باهِت رفیق بودم. چقدر از دستی به یک نفر مگفتم اسمتِ بگه تا بهش بگم شورت بابات تنگه. چقدر جلوت صدای حرف زدن آدم‌آهنی درمی‌آوردم ... مدانی چرا با هم رفیق بودیم؟ چون نه کُنکورمُنکور داشتم نه مدانستم عشق و عاشقی چیه ... خا تو چی مِدانی عاشقی چیه! مثلاً فرض کن عاشق یک پنکهٔ ناسیونال بشی. خا شب عروسی بخواین همدیگه رِ بوس کنین که جفتتان پاش‌پاش مشین که!"
feri
چون می‌گفتند دوران دانشجویی شیرین‌ترین دوران عمر آدم است.
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔

حجم

۳۰۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۹۸ صفحه

حجم

۳۰۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۹۸ صفحه

قیمت:
۲۲۰,۰۰۰
۱۱۰,۰۰۰
۵۰%
تومان