بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آبنبات دارچینی | صفحه ۵۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آبنبات دارچینی

بریده‌هایی از کتاب آبنبات دارچینی

نویسنده:مهرداد صدقی
امتیاز:
۴.۶از ۱۱۲۸ رأی
۴٫۶
(۱۱۲۸)
خودِ اوستا چند تا زیراوستا داشت که هر یک از آن‌ها جداگانه برای من حکم اوستا را داشتند. در کل، برآیندِ نیروهای دستورهای همهٔ اوستاها و زیراوستاها روی کمرِ من همدیگر را قطع می‌کردند.
منصوره جعفری
"زندگی یک نامردآدمیه!" یعنی اگر قرار است چیزی به تو بدهد، چیزی هم از تو می‌گیرد. گاهی هم اگر قرار است چیزی به تو بدهد، دو تا چیزِ هم‌زمان می‌دهد تا در زمانی که مانده‌ای کدام را انتخاب کنی هر دو را از تو بگیرد.
کاربر ۲۷۳۰۶۲۸
"آقا برات، شلوار نو مبارک!" ـ نو نیسته. یکی آمد آبگرمکنمِ درست کنه، لباسشِ عوض کرد و کار کرد. پولشم گرفت و رفت. ولی این شلوارش خانه‌مان جا ماند. آبگرمکن همون شب دوباره خراب شد و جوش آورد. منم دیگه شلوارشِ بهش پس ندادم تا بیاد مجانی درست کنه. گفتم تا اون داره از پول من کار مکشه منم از شلوارش کار بکشم.
انورے
یک‌دفعه صدای ملیحه درآمد. ـ بخواب دیگه. ما رِ دیوانه کردی. ـ باشه. دارم با سعید دربارهٔ کنکور حرف مزنم. ـ با تو نیستم؛ با ناصرم.
zahra aymen shahidi
. آقای کریمی‌نژاد گفت: "خلاصه اینکه فقط سه چیز متانه شما رِ در برابر این خویِ وحشی کنترل کنه: ایمان، تقوی، عمل صالح، و ازدواج." ـ این که شد چار تا! ـ برو بیرون. آقای کریمی‌نژاد، بعد از اخراج سعید از کلاس، نفس عمیقی کشید و گفت: "حالا چون فعلاً وقت ازدواج شما نیست، سعی کنین مثل حضرت یوسف در زندگی پاک باشین تا درهای سعادت، هم در دنیا هم در آخرت، به روتان باز بشه. خدایی‌ش یک درصد تصور کنین اگه شما توی اون لحظه به جای حضرت یوسف بودین و زلیخا ... نه، هیچی ... نمخواد تصور کنین. برپا ... بشین ... برپا ... بشین ... اصلاً بذارین یک چیز دیگه بگم. گفتم نمخواد تصور کنین! حواستان کجایه؟ ... غلامی ... گم شو بیرون!"
انورے
زندگی تلخی داره. شیرینی داره. ولی مهم اینه بدانیم همه‌ش زندگیه؛ مثل این شکلاتای تلخ. شیرینه، ولی تلخه. تلخه، ولی شیرینه. زندگی همینه
Mary gholami
زندگی به این نیست که بقیه بگن بزرگی؛ به اینه خودت و دنیا رِ چطور بشناسی ...
Mary gholami
"عشق اگه آمد سراغت، یعنی زندگی در حقت لطف کرده.
Mary gholami
"زندگی یک نامردآدمیه!" یعنی اگر قرار است چیزی به تو بدهد، چیزی هم از تو می‌گیرد. گاهی هم اگر قرار است چیزی به تو بدهد، دو تا چیزِ هم‌زمان می‌دهد تا در زمانی که مانده‌ای کدام را انتخاب کنی هر دو را از تو بگیرد.
Mary gholami
دایی هم نگاهی به پاهای من انداخت و با نگرانی و با زبانِ اشاره پرسید "از تو یَم؟" با شرمندگی سرم را تکان دادم. احسان و مهسا، در تاریکیِ شب، ناخن‌های پاهای ما را لاک زده بودند. لاکِ من سیاه بود، مال دایی اکبر صورتی، مال آقاجان ترکیبی؛ یعنی هر انگشتش یک رنگی بود.
آسمان دار
ـ من ترجیح مِدم چشمم تنگ باشه؛ ولی، شکمم سیر باشه.
hani
باز کمی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که "زندگی یک نامردآدمیه!" یعنی اگر قرار است چیزی به تو بدهد، چیزی هم از تو می‌گیرد. گاهی هم اگر قرار است چیزی به تو بدهد، دو تا چیزِ هم‌زمان می‌دهد تا در زمانی که مانده‌ای کدام را انتخاب کنی هر دو را از تو بگیرد.
هرگز
آقاجان، که به دگمه‌دوزی مامان نگاه می‌کرد، برای اینکه او را به محکم‌تر دوختن ترغیب کند، گفت: "مِگن آمریکا و شوروی با یک دکمه متانن کل دنیا رِ منفجر کنن. ولی تو همین دکمهٔ شلوارِ منِ نمتانی محکم بدوزی."
یا فارس الحجاز ادرکنی
"یک زمانی من مخواستم آدم بزرگی بشم. خیلی خودمِ به این در و اون در مِزدم. این بچه که به دنیا آمد، فهمیدم زندگی به این نیست که بقیه بگن بزرگی؛ به اینه خودت و دنیا رِ چطور بشناسی
Shahab Moradi
مخوام پریسا رِ یک‌جور تربیتش کنم که بهش بگن پری‌پلنگ. خدای‌نکرده، شوهرش بهش زور گفت، همچی یک آپارگاد بزنه بهش که نفهمه از کجا خورده.
hazel grace
آن لحظاتِ سنگین، فقط قیافهٔ دریا و پدرش جلوی چشمم بود که داشتند با بدجنسی می‌خندیدند و می‌گفتند: "حقته!" از ناراحتی، با انگشت، سرِ بابای دریا را در دریایِ فرنی فروبردم. از زیر فرنی‌ها چند تا حباب بیرون آمد. قبل از اینکه آخرین حباب هم بترکد، او را بیرون کشیدم. اما، برای اینکه به قول معلم‌ها دیگر تکرار نشود، به آقا برات مأموریت دادم به او نفس مصنوعی بدهد. آقا برات هم، هم‌زمان، هم تنفس مصنوعی می‌داد هم فرنی می‌خورد. فکر می‌کنم پدرِ دریا راضی‌تر بود که در همان دریای فرنی غرق شود.
hazel grace
خودم گفتم اگر پزشکی هم قبول شوم و پزشک معروفی شوم، هر کس پرسید انگیزهٔ شما چه بوده که توانستید پزشک معروفی شوید، فقط خواهم گفت: "به خاطر ترس از سرکوفت‌های دامادمان."
hazel grace
اکبر جان، یک زنتِ پیش دکتر مبردی نشان مدادی، بد نبود. ـ اون همیشه همین‌قدر مخوره. ولی خا جدیداً بیشتر مخوره. ـ خوردنش مهم نیست. نوش جانش! دیشب همه‌ش مگفت این کاهگلا رِ ببینین چی خوشمزه به نظر مرسن. دایی خندید و گفت: "هَیّیه ... کارِ واجبت همین بود؟ اون چند وقته خوشش از این چیزا می‌آد. دو روز پیشم موقع نماز مهرِ خانه‌مانِ گاز زده بود." چشم‌های مامان گرد شد و با تعجب گفت: "خا تو به همین شک نکردی؟" ـ که دیوانه‌یه؟
hazel grace
. مِگن بچه تا وقتی به دنیا نیامده جوابِ همهٔ سؤالا رِ مدانه. ولی تا حرف مزنه دیگه فراموش مُکنه. پس فکر نکن چون به دنیا نیامده چیزی نمفهمه. اون الان از این محسنم بیشتر مفهمه." ـ خا همه از محسن بیشتر مفهمن. این که هنر نیست!
hazel grace
همین که عمو باقر اجازه داد، دایی، عین گربه، از درخت بالا رفت. انگار حسابی مصمم بود برای آیندهٔ فرزندش ویتامین‌ها را از درختان مردم جور کند.
hazel grace

حجم

۳۰۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۹۸ صفحه

حجم

۳۰۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۹۸ صفحه

قیمت:
۲۲۰,۰۰۰
۱۱۰,۰۰۰
۵۰%
تومان