بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سه‌گانه‌ی خاورمیانه؛ جنگ عشق تنهایی | صفحه ۲۰ | طاقچه
کتاب سه‌گانه‌ی خاورمیانه؛ جنگ عشق تنهایی اثر گروس عبدالملکیان

بریده‌هایی از کتاب سه‌گانه‌ی خاورمیانه؛ جنگ عشق تنهایی

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۸۱ رأی
۴٫۳
(۱۸۱)
زیبایی‌ها فرو‌ریخته و از زنان چیزی جز مرد نمانده است ما با مردها ازدواج می‌کنیم و بچه‌هامان را از زخم دست‌هامان به دنیا می‌آوریم
صدیقه
تو مُرده‌ای و مرگت کوهی‌ست که هر چه بر آن خاک می‌ریزم بزرگ‌تر می‌شود
سمیه جنگی
ما با کدام امید به ساعت‌های‌مان نگاه می‌کنیم وقتی زمان برای مرگ کار می‌کند
سمیه جنگی
هیچ‌وقت این‌طور از پنجره به رفتنم نگاه نکرده بودم
سیما
چرا سنگ‌ها مُرده به دنیا می‌آیند؟
سیما
غریبگی نکن نکن غریبگی پسرم! این‌جا خاورمیانه است و هر کجای خاک را بکَنی دوستی، عزیزی، برادری بیرون می‌زند
aram0_0
ما چون تکه‌های چوب بر دریا سرگردانیم و حتی نمی‌توانیم غرق شویم
aram0_0
می‌نویسم زمان و می‌خوانم هر آن‌چه پیر نمی‌شود ما را پیر کرده است
the.simia
تو را دوست دارم و قلبم باتلاقی‌ست که هر چه را دوست می‌دارد غرق می‌کند
the.simia
در آغاز کلمه بود در آغاز تنهایی بود و در میانه تنهایی بود و در پایان تنهایی بود پس چگونه می‌شود انسان را تعریف کرد؟
the.simia
جنگ تمام شده بود و حالا صلح داشت آدم می‌کُشت
the.simia
اناری که بر شاخه خشکیده باید همین زمین باشد که خدا از کنارش عبور می‌کند و حتی میلی به چیدنش ندارد
perero
جنگ تمام شده بود و حالا صلح داشت آدم می‌کُشت
721
آی زندگی! این‌ها نفس کشیدن نیست نفس کشیدن نیست نفس کشیدن نیست
سیما
شب است و چشم‌هام چون چاه‌های خرمشهر به خون می‌رسد شب است و آن‌که تاریکی را با هزار میخ به آسمان کوبیده انتقام چه چیز را از ما می‌گیرد؟ سربازی دستش گلوله خورده سربازی سینه‌اش من اما گلوله از پوستم گذشته خورده است به گوشه‌ی خیالم برای همین است که در تمام شعرهام خون جاری‌ست
:)
می‌خواهم در آب‌های گل‌آلود شنا کنم در روزهای قبل قرار بُگذارم در خرابه‌ها قدم بزنم و ماشینم را با یک جفت کفش کتانی عوض کنم می‌خواهم طوری زندگی کنم که عاقبتم را هیچ‌کس نبیند
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
چه‌قدر این خانه خلوت است حتی صدای بارانی که می‌بارد را می‌شنوم حتی صدای بارانی که نمی‌بارد را
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
چه‌قدر این خانه خلوت است حتی صدای بارانی که می‌بارد را می‌شنوم حتی صدای بارانی که نمی‌بارد را
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
تو را نمی‌توان نوشت تو زیبایی و این هیچ ربطی به زیبایی‌ات ندارد
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
زخم سینه‌ات را باز کردم نشستم به تماشای آسمان تو را نمی‌توان نوشت چرا که مثل رودخانه‌ای طولانی در جریانی و هم‌زمان که آفتاب بر پاهایت طلوع می‌کند در سرت غروب کرده است. تو را نمی‌توان نوشت
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ

حجم

۳۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۸۳ صفحه

حجم

۳۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۸۳ صفحه

قیمت:
۲۵,۵۰۰
تومان