بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سه‌گانه‌ی خاورمیانه؛ جنگ عشق تنهایی | صفحه ۱۹ | طاقچه
کتاب سه‌گانه‌ی خاورمیانه؛ جنگ عشق تنهایی اثر گروس عبدالملکیان

بریده‌هایی از کتاب سه‌گانه‌ی خاورمیانه؛ جنگ عشق تنهایی

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۸۱ رأی
۴٫۳
(۱۸۱)
کسی می‌گوید «این حرف‌ها را تمام کن کاری می‌کنیم که در خونت شنا کنی» من در خونم شنا می‌کنم! و از ساحلی دیگر بیرون می‌زنم
دکتر بی مریض
می‌گذارم خونم بیاید بیرون که آزادی نبض داشته باشد
دکتر بی مریض
خیابان‌ها ایستگاه‌ها شماره‌‌ها را ورق می‌زنم و به تمام دوستانی فکر می‌کنم که تنها به درد فکر کردن می‌خورند
" رابو "
آی زندگی! این‌ها نفس کشیدن نیست نفس کشیدن نیست نفس کشیدن نیست ما از مرگ خالی وُ پُر می‌شویم
phi.lo.bib.lic
تو را دوست دارم و قلبم باتلاقی‌ست که هر چه را دوست می‌دارد غرق می‌کند
غریو دیو توفان
در میان بادها... در میان برف‌ها... در میان صخره‌ها... در میانِ پرندگان جنازه‌ی عقابی هستم که مرگ را شکار کرده است و تا ابد سیر خواهد بود
Arezuwishi
در میان درخت‌ها بیدم که جاذبه‌ی خاک را بیش‌تر فهمیده است
Arezuwishi
پلنگی زخمی‌ام که بازگشته‌ام تا در آغوشت منقرض شوم
مسلم عباسپور
اخبار، اخبار را می‌گوید که خبرها را پنهان کند
مسلم عباسپور
و اعتراف می‌کنم که تنها هوا هوا هوا حقیقت دارد که هستی وُ نیستی‌اش یکی‌ست
یونا
می‌نویسم در و آن را باز می‌کنم که داخل شوی می‌نویسم هنوز تنهایی‌ات ترکت نکرده است که معنای تنهایی را بفهمی می‌نویسم زمان و می‌خوانم هر آن‌چه پیر نمی‌شود ما را پیر کرده است
آیدا
دست را گذاشت روبه‌روی خدا گفت: دستی که آزادی را فهمیده است دیگر به بازوی انسان بازنمی‌گردد
سپیده دم اندیشه
جنگ تمام شده بود و حالا صلح داشت آدم می‌کُشت
HeliOs
جاده‌ای که از کوه‌ها وُ جنگل‌ها وُ شهرها گذشته است و همچنان خالی‌ست جاده‌ای که از جا بلند می‌شود ماشین‌هایش را می‌تکانَد پیچ‌هایش را باز می‌کند ابرها را کنار می‌زند و می‌رود که با خدایش تصادف کند یعنی می‌شود انسان را تعریف کرد؟
صدیقه
شب است و میز شکسته سعی می‌کند خاطراتش را روی خود نگه دارد شب است و آن که تاریکی را با هزار میخ به آسمان کوبیده انتقام چه چیز را از ما می‌گیرد؟
صدیقه
تو مثل رودخانه‌ای ترکم کردی من اما همان‌طور به اطرافم ادامه دادم به خیابان‌ها، کافه‌ها، شعرها شب‌ها لباس‌هایم را اتو زدم و هر صبح جوانی‌ام را در آینه مرتب کردم همان‌طور غذا خوردم همان‌طور کار کردم همان‌طور ایستادم و سال‌ها طول کشید بفهمم درختی که زرد نمی‌شود مُرده است
صدیقه
می‌خواهم این‌بار از آخر به اول دوستت داشته باشم وگرنه راه رفتن روی دو پا را که هر آدمی می‌داند می‌خواهم این‌بار با جنازه‌ام تو را بغل کنم
صدیقه
درختی میوه‌هایش را خورده است درختی سایه‌اش را خاک می‌کُند درختی آن‌قدر خسته است که خود را قطع کرده تا بر کُنده‌اش بنشیند
صدیقه
حتی از آسمان خاطرات بدی دارم و از رودها وقتی جنازه‌ها را به دریا می‌بردند من فکر نمی‌کنم که اعماق دریا آبی مانده باشد
صدیقه
در سرزمین من زیبایی و زشتی یکی‌ست و هر دو به یک اندازه به درد نمی‌خورند شعری به قلبم چسبیده است که برای نوشتنش باید قلبم را دربیاورم
صدیقه

حجم

۳۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۸۳ صفحه

حجم

۳۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۸۳ صفحه

قیمت:
۲۵,۵۰۰
تومان