بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سه‌گانه‌ی خاورمیانه؛ جنگ عشق تنهایی | صفحه ۲۱ | طاقچه
کتاب سه‌گانه‌ی خاورمیانه؛ جنگ عشق تنهایی اثر گروس عبدالملکیان

بریده‌هایی از کتاب سه‌گانه‌ی خاورمیانه؛ جنگ عشق تنهایی

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۸۱ رأی
۴٫۳
(۱۸۱)
پلنگی زخمی‌ام که بازگشته‌ام تا در آغوشت منقرض شوم
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
باد می‌وزد و روشنایی از روز کنده می‌شود درختی میوه‌هایش را خورده است درختی سایه‌اش را خاک می‌کُند درختی آن‌قدر خسته است که خود را قطع کرده تا بر کُنده‌اش بنشیند
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
رفت دست را گذاشت روبه‌روی خدا گفت: دستی که آزادی را فهمیده است دیگر به بازوی انسان بازنمی‌گردد
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
عصر بر روح پله‌ها می‌نشینی رنجِ چای را می‌نوشی و می‌گویی: خدا نزدیک‌تر شده آن‌قدر که وقتی درخت را می‌تکانم ابرها بر زمین می‌ریزند
Tuberosa
حالا که نیستم شعرهایم را بخوان می‌خواهم صدایت باشم دهانت، لب‌هایت قطره‌اشکی که از گونه‌ات بر زمین می‌افتد می‌خواهم زمینت باشم
Tuberosa
رگ‌های این شعر را باید بُرید چرا که تنها خون می‌تواند تو را بنویسد
farzanepoursoleiman
می‌خواهم این‌بار با جنازه‌ام تو را بغل کنم
farzanepoursoleiman
و از زنان چیزی جز مرد نمانده است ما با مردها ازدواج می‌کنیم و بچه‌هامان را از زخم دست‌هامان به دنیا می‌آوریم
farzanepoursoleiman
تو مثل رودخانه‌ای ترکم کردی برای همین است گاهی ماهی‌های مُرده در خود پیدا می‌کنم بازگشتنت، جوانی‌اَست بازنمی‌گردد
کاربر ۳۱۷۲۸۰۵
تو را دوست دارم و قلبم باتلاقی‌ست که هر چه را دوست می‌دارد غرق می‌کند
کمیل
عصر بر روح پله‌ها می‌نشینی رنجِ چای را می‌نوشی
کمیل
شاعری گفته است که کاغذهایش را دستگیر کرده‌اند کاغذهایش را شکنجه کرده‌اند و حالا شعرهایش را روی ماه می‌نویسد
Mithrandir
به خانه‌ام آمدی چند شاخه گل برایم آوردی که پژمردنِ جهان را ببینم
Reza
یکی بود خیلی‌ها نبودند یکی دیگر هم بود که هم بود هم نبود یکی دیگر هم بود که یک شب خود را پنهان کرده بود پشتِ خاک‌ریز و حالا هر چه می‌گشت نمی‌توانست پیدایش کند. وقتی مادرش مُرد، می‌خندید وقتی برادرش را روی دست آوردند، می‌خندید وقتی که نامش را پرسیدم، می‌خندید وقتی که گریه می‌کرد، می‌خندید وقتی که آن غروب در کنار جاده منفجر شد داشت می‌خندید هنوز چند تکه از خنده‌هایش توی گوشتم است
:)
می‌نویسم زمان و می‌خوانم هر آن‌چه پیر نمی‌شود ما را پیر کرده است
mina
در سرزمین من زیبایی و زشتی یکی‌ست و هر دو به یک اندازه به درد نمی‌خورند شعری به قلبم چسبیده است که برای نوشتنش باید قلبم را دربیاورم
mina
تو مثل رودخانه‌ای ترکم کردی برای همین است گاهی ماهی‌های مُرده در خود پیدا می‌کنم بازگشتنت، جوانی‌اَست بازنمی‌گردد
🌬
ما با کدام امید به ساعت‌های‌مان نگاه می‌کنیم وقتی زمان برای مرگ کار می‌کند
فئودور میخائیلوویچ داستایفسکی
ما در خیابان‌ها سرگردانیم در سفارت‌ها سرگردانیم در مرزها سرگردانیم ما چون تکه‌های چوب بر دریا سرگردانیم و حتی نمی‌توانیم غرق شویم
مهران کاسب‌وطن
در سرزمین من زیبایی و زشتی یکی‌ست و هر دو به یک اندازه به درد نمی‌خورند شعری به قلبم چسبیده است که برای نوشتنش باید قلبم را دربیاورم
آترین🍃

حجم

۳۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۸۳ صفحه

حجم

۳۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۸۳ صفحه

قیمت:
۲۵,۵۰۰
تومان