بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سه‌گانه‌ی خاورمیانه؛ جنگ عشق تنهایی | صفحه ۲۳ | طاقچه
کتاب سه‌گانه‌ی خاورمیانه؛ جنگ عشق تنهایی اثر گروس عبدالملکیان

بریده‌هایی از کتاب سه‌گانه‌ی خاورمیانه؛ جنگ عشق تنهایی

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۸۱ رأی
۴٫۳
(۱۸۱)
تو مثل رودخانه‌ای ترکم کردی من اما همان‌طور به اطرافم ادامه دادم به خیابان‌ها، کافه‌ها، شعرها شب‌ها لباس‌هایم را اتو زدم و هر صبح جوانی‌ام را در آینه مرتب کردم همان‌طور غذا خوردم همان‌طور کار کردم همان‌طور ایستادم و سال‌ها طول کشید بفهمم درختی که زرد نمی‌شود مُرده است
lily
زخمی بر سینه‌ی من است که با من حرف نمی‌زند با دوستانم حرف نمی‌زند با دکترم حرف نمی‌زند زخمی که منتظر مانده است شب شود و از اعماقِ خونی‌اش تو را صدا کند
lily
غریبگی نکن نکن غریبگی پسرم! این‌جا خاورمیانه است و هر کجای خاک را بکَنی دوستی، عزیزی، برادری بیرون می‌زند
fereshte_e
در سرزمین من زیبایی و زشتی یکی‌ست و هر دو به یک اندازه به درد نمی‌خورند شعری به قلبم چسبیده است که برای نوشتنش باید قلبم را دربیاورم
fereshte_e
من دیده‌ام که اول پوست می‌پوسد بعد گوشت بعد استخوان آخرین لایه امید است که تو را زنده نگه می‌دارد تا ذره‌ذره این شکنجه را حس کنی روبه‌روی آینه می‌ایستم
Rghaf
غریبگی نکن نکن غریبگی پسرم! این‌جا خاورمیانه است و هر کجای خاک را بکَنی دوستی، عزیزی، برادری بیرون می‌زند
Rghaf
ما در خیابان‌ها سرگردانیم در سفارت‌ها سرگردانیم در مرزها سرگردانیم ما چون تکه‌های چوب بر دریا سرگردانیم و حتی نمی‌توانیم غرق شویم
یاسمن مرادی
کسی نمی‌تواند با من قرار بُگذارد چرا که من زمان‌های مختلفی هستم و هم‌زمان که پنج‌سالگیم دست پدر را گرفته است دست دیگرم دارد جنازه‌اش را می‌شویَد یعنی دلم ریخته و خانه‌ای که ریخته را نمی‌شود از زمین برداشت
یاسمن مرادی
نشسته‌ام با شب قمار می‌کنم و هر چه می‌برم تاریک‌تر می‌شوم
کاربر479065
تو مثل رودخانه‌ای ترکم کردی ‫من اما همان‌طور به اطرافم ادامه دادم ‫به خیابان‌ها، کافه‌ها، شعرها ‫شب‌ها ‫لباس‌هایم را اتو زدم ‫و هر صبح جوانی‌ام را در آینه مرتب کردم ‫همان‌طور غذا خوردم ‫همان‌طور کار کردم ‫همان‌طور ایستادم ‫و سال‌ها طول کشید بفهمم ‫درختی که زرد نمی‌شود ‫مُرده است
Mahdieh
فقط یادم هست ‫چون درختی خشک به خانه آمدم ‫و در را ‫به روی همه‌ی فصل‌ها بستم
Mahdieh
تنم را با شعر بشویید آخرین تلاش‌هایم را از زیرِ ناخن‌هایم پاک کنید سکوتم را ادامه دهید آن‌قدر که شکستنِ تار مویی را چون سقوطِ درختی در جنگل بشنوید چند دقیقه‌ همان جا بنشینید و بعد... بعد مرا در شکم مادرم خاک کنید
کاربر479065
شب است و مورچه‌ها دارند اندوه زمین را جابه‌جا می‌کنند
کاربر479065
آخرین لایه امید است که تو را زنده نگه می‌دارد
کاربر479065
ما با کدام امید به ساعت‌های‌مان نگاه می‌کنیم وقتی زمان برای مرگ کار می‌کند
کاربر479065
کسی می‌گوید «این حرف‌ها را تمام کن کاری می‌کنیم که در خونت شنا کنی» من در خونم شنا می‌کنم! و از ساحلی دیگر بیرون می‌زنم
کاربر479065
می‌گذارم خونم بیاید بیرون که آزادی نبض داشته باشد
کاربر479065
تو را دوست دارم و قلبم باتلاقی‌ست که هر چه را دوست می‌دارد غرق می‌کند
کاربر479065
مگس‌ها بر صورت‌ها نشسته‌اند مگس‌ها بر روح‌ها نشسته‌اند مگس‌ها بر حقیقت نشسته‌اند من دیده‌ام که اول پوست می‌پوسد بعد گوشت بعد استخوان آخرین لایه امید است که تو را زنده نگه می‌دارد
کاربر479065
از خاطرات خاطراتِ بدی دارم: دیوارها فرو‌ریخته و مُردگان در آفتاب ورم کرده‌اند هیچ‌چیز تکان نمی‌خورد و این‌جا بیش‌تر شبیه عکس است تا زندگی
کاربر479065

حجم

۳۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۸۳ صفحه

حجم

۳۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۸۳ صفحه

قیمت:
۲۵,۵۰۰
تومان