بریدههایی از کتاب سهگانهی خاورمیانه؛ جنگ عشق تنهایی
۴٫۳
(۱۸۱)
دست را در دست گرفت
جراحی که میخواست
دستِ بُریده را پیوند بزند
دستی جدامانده از انسان
دستی نجاتیافته از جنگ
دستی که آسمان
در رگهایش میچرخید
دستی
همانطور مانده
در ساعتِ هفت و پنج دقیقه
دستی
که دیگر خواب نمیرفت
مُشت نمیشد
چنگ نمیزد به زندگی
سپیده دم اندیشه
دیگر
نه اصراری به زندگی دارم
نه اصراری به مرگ!
یعنی
من مُردهام
اما اگر قرار باشد زیاد غمگین شوی
بلند میشوم
با هم صبحانه میخوریم
کمی گپ میزنیم
بعد هم میروم
سری به خاک دوستانم بزنم برگردم
اگر هم حوصلهام نشد
شاید
همان دوروُبرها خودم را چال کنم
چرا که دیگر
نه اصراری به زندگی دارم
نه اصراری به مرگ!
❤️sanaz❤️
پلنگی زخمیام
که بازگشتهام
تا در آغوشت
منقرض شوم
HeliOs
تو را دوست دارم
و قلبم باتلاقیست
که هر چه را دوست میدارد
غرق میکند
آبـــــان🍊
تو مثل رودخانهای ترکم کردی
برای همین است
گاهی ماهیهای مُرده در خود پیدا میکنم
صدیقه
و اعتراف میکنم که آب مُرده است
و رودخانه دارد
جنازهاش را به دریا میبرد
و اعتراف میکنم
که تنها
هوا هوا هوا حقیقت دارد
که هستی وُ نیستیاش یکیست
و اعتراف میکنم
که این سطرها دارند به سمت پرتگاه میرانند
ترمز کجاست؟
چگونه این شعر را متوقف کنم؟
سیما
تو را در این جهان خالی گم کردم
و آنچه در اتاقی خالی گم شود
هیچوقت پیدا نخواهد شد
سیما
تو زیبایی
و این هیچ ربطی به زیباییات ندارد
aram0_0
زخمی بر سینهی من است
که با من حرف نمیزند
با دوستانم حرف نمیزند
با دکترم حرف نمیزند
زخمی
که منتظر مانده است شب شود
و از اعماقِ خونیاش
تو را صدا کند
aram0_0
دوستم
از دمشق زنگ زده بود،
میگفت:
امروز عصر
ماهواره داشت دائمالخمرهای لندن را نشان میداد
که خوابگاهشان کوچک بود
آنها
جایی برای زندگی نداشتند
ما
جایی برای مرگ
aram0_0
نشستهام
با شب قمار میکنم
و هر چه میبرم
تاریکتر میشوم
•| ز غبار این بیابان |•
بچهها به بندنافهایشان چنگ میزدند
تا به دنیا نیایند
✓
جنگها روشناند
و ماشین آتشنشانی نمیتواند
جنایت را خاموش کند
نگاه کن!
721
میخواهم
در آبهای گلآلود شنا کنم
در روزهای قبل قرار بُگذارم
در خرابهها قدم بزنم
و ماشینم را
با یک جفت کفش کتانی عوض کنم
میخواهم
طوری زندگی کنم
که عاقبتم را هیچکس نبیند
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
پرتقال را پوست میکنم
خالیست
سیب را پوست میگیرم
رفته است
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
جنگ تمام شده بود
و حالا
صلح داشت آدم میکُشت
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
نگاه کن!
دختر پنجسالهام سوخته
و اسمش
مثل پوست یک آبنبات
در مشتم مچاله شده
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
جنگها روشناند
و ماشین آتشنشانی نمیتواند
جنایت را خاموش کند
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
آی زندگی!
اینها نفس کشیدن نیست
نفس کشیدن نیست
نفس کشیدن نیست
ما از مرگ
خالی وُ
پُر میشویم
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
در جهنم
چهطور آدمها با هم حرف میزنند؟!
در سرزمین من
آوازها به کجا کوچ میکنند؟
رقصها کجا پنهان میشوند؟
شعرها کجا میمیرند؟
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
حجم
۳۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۸۳ صفحه
حجم
۳۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۸۳ صفحه
قیمت:
۲۵,۵۰۰
تومان