بریدههایی از کتاب فلسفهای برای زندگی
۴٫۲
(۱۳۷)
دو تن از روانشناسان به نامهای شِین فردریک و جورج لُوِنستاین این پدیده را بررسی کردهاند و نامی به آن دادهاند: خوگیری به لذت. آن دو برای نشان دادن این فرایند خوگیری به پژوهشهایی درباره برندگان لاتاری اشاره میکنند. برنده شدن در لاتاری معمولاً به فرد این امکان را میدهد که به زندگی رؤیاییاش برسد. هرچند بعد از یک دوره کوتاه کیفوری معلوم میشود این برندگان در نهایت شادتر از پیش نیستند. کمکم ماشین فراری جدید و خانه مجلل همانقدر برایشان عادی میشود که آپارتمان تنگ و ماشین قراضه قبلی برایشان عادی بود.
مورد دیگری از خوگیری به لذت که البته به حدّت قبلی نیست، خریدهای زائد و تجملی ماست. اولش از تلویزیون LED بزرگ یا کیف دستی تمامچرمی که خریدهایم، خیلی کیف میکنیم. اما پس از مدتی از چشممان میافتند و دلمان تلویزیون بزرگتر و کیف دستی شیکتری میخواهد.
Ahmad
اپیکتتوس هم همین توصیه را میکند: «باید به خاطر داشته باشیم که هیچ چیز در هیچ کجا برای همیشه نمیپاید. اگر متوجه این نکته نباشیم و بیخیال با این فکر زندگی کنیم که همیشه از همه چیزهای خوبی که داریم برخوردار خواهیم بود، وقتی که آن چیزهایی را که دوست داریم از دست میدهیم، گرفتار رنج و محنت عظیمی میشویم.
علاوه بر این دو دلیل برای فکر کردن به اتفاقات ناگواری که ممکن است برایمان پیش بیاید، دلیل سوم و منطقا مهمتری هم وجود دارد. ما انسانها عمدتا به این دلیل ناشادیم که سیریناپذیر هستیم؛ پس از آنکه سخت برای آنچه میخواهیم کار کردیم معمولاً علاقهمان را به آنچه بدان میل داشتیم از دست میدهیم. به جای احساس رضایت، ملول میشویم و در واکنش به این ملال، به سراغ ارضای امیال تازه و حتی بزرگتری میرویم.
Ahmad
هر آدم اهل فکری متناوبا در مورد اتفاقات بدی که ممکن است برایش پیش بیاید تأمل میکند. دلیلش هم روشن است چون به این ترتیب میتواند جلوی پیشآمدن چنین اتفاقاتی را بگیرد. مثلاً یکی ممکن است وقتی را صرف فکر کردن به این کند که چه کسانی و از چه راههایی ممکن است به خانهاش دستبرد بزنند تا بتواند جلوی آنها را بگیرد. یا ممکن است وقتی را صرف فکر کردن به این کند که ممکن است به چه بیماریهایی دچار شود تا دست به اقدامات پیشگیرانه بزند.
امّا، هر قدر هم که برای جلوگیری از این اتفاقات تلاش کنیم، بههرحال برخی از اینها برایمان اتفاق میافتند. برای همین است که سنکا به دلیل دومی اشاره میکند که چرا ما به اتفاقات بدی که ممکن است برایمان پیش بیاید فکر میکنیم. اگر از قبل به اینها فکر کرده باشیم، وقتی علیرغم تمام تلاشهای پیشگیرانهمان اتفاق میافتند، تأثیرشان بر ما کمتر میشود: «آن کسی میتواند قدرت مخرب این اتفاقات را خنثی کند که پیشاپیش به آنها اندیشیده باشد.» سنکا میگوید: «بخت بد بیش از همه به کسانی ضربه میزند که جز به بختخوش نمیاندیشند».
Ahmad
به عقیده اپیکتتوس، دغدغه اصلی فلسفه باید هنر زندگی باشد. دقیقا همانطور که چوب ماده خام کار نجار و برنز ماده خام پیکرتراش است، زندگی هر کس، ماده خامی است که هنر زندگیاش را در آن به نمایش میگذارد.
Ahmad
فرض کنید به کسی میگویید راهکاری از دوران باستان برای فضیلتمند شدن سراغ دارید و مایلید آن را با او در میان بگذارید. احتمالاً با بیحوصلگی سری تکان میدهد. حالا به همین فرد بگویید راهکاری از دوران باستان برای رسیدن به آرامش سراغ دارید و میخواهید آن را با او در میان بگذارید. به احتمال زیاد برخلاف حالت قبل، جذب حرفهای شما میشود و چشمانش برق میزند. معمولاً لازم نیست از خوبی و ارزشمندی آرامش برای کسی حرف بزنید. کافی است یک کلمه بگویید تا شروع کند به حرف زدن از زندگیاش و آن احساسات منفی که آرامشش را برهم میزنند.
Ahmad
هدف اصلی اخلاق رواقیون یونانی کسب فضیلت بود. رواقیون رومی این هدف را حفظ کردند ولی بهکرّات از هدف دومی هم صحبت میکردند که عبارت بود از کسب آرامش. قطعا منظور رواقیون رومی از آرامش حالت گیجی و منگی نبود، چون طرفدای از چنین چیزی به معنای نفی یکی از اجزای ضروری زندگی فضیلتمندانه یعنی عقلانیت میبود. آرامش رواقی حالتی روانی بود که مشخصه آن رهایی از احساسات منفی از قبیل اندوه، خشم و اضطراب و بهرهمندی از عواطف مثبتی چون شادی بود.
به نظر رواقیون رومی، کسب آرامش و فضیلت به هم مرتبطند. به همین دلیل هرگاه رواقیون رومی از فضیلت حرف میزنند، کار به بحث از آرامش هم میکشد. مخصوصا ممکن است این تعبیر را به کار ببرند که یکی از مزایای کسب فضیلت رسیدن به آرامش است. به همین دلیل، اپیکتتوس در کتاب محاوراتش بلافاصله پس از دعوت به کسب فضیلت تأکید میکند که «فضیلت نویدبخش رسیدن به شادی، آرامش و طمأنینه است.»
Ahmad
وقتی رواقیون از فضیلت حرف میزنند منظورشان بههیچوجه چنین چیزی نیست. برای رواقیون خوبی و فضیلت یک فرد ربطی به روابط جنسی او یا اموری از این دست ندارد. فضیلت و خوبی نزد رواقیون بستگی به این دارد که فرد تا چه اندازه به وظیفهای که نوع انسان برایش خلق شده عمل میکند. دقیقا همانطور که یک چکش خوب و بهدردخور، چکشی است که از عهده انجام کاری که برای آن درست شده، یعنی فروبردن میخ بهخوبی برمیآید، انسان فضیلتمند هم انسانی است که به بهترین وجه به وظیفهای که نوع انسان برایش خلق شده عمل میکند. در این صورت، فضیلتمندانه زیستن یعنی زیستن به همان نحوی که برایش ساخته شدهایم. زنون این نحوه زندگی را زیستن مطابق طبیعت میداند. رواقیون معتقدند اگر اینچنین زندگی کنیم، زندگی خوبی خواهیم داشت.
انسانها برای چه کاری ساخته شدهاند؟ رواقیون معتقد بودند برای پاسخ به این سؤال فقط کافی است خودمان را بکاویم.
Ahmad
«اخلاق رواقی، نوعی سعادتگرایی است. دغدغه محوری این اخلاق بایدها یا نحوه بودنی است که برای انسانها یک زندگی خوب و شکوفا را به ارمغان میآورد.» و به تعبیر پل وین: «مکتب رواقی بیش از آنکه گونهای علم اخلاق باشد، دستورالعملی پارادوکسی برای شادکامی است.»
Ahmad
زمانی یک رواقی آشنا با آموزههای کلبیون به اپیکتتوس گفت که در فکر کلبی شدن است، اپیکتتوس پس از شنیدن این حرف لوازم کلبی شدن را اینطور برایش توضیح داد: باید میل به داشتن را یکسره کنار بگذاری، و با عزم جزم از هر آنچه در قلمرو خواستههایت قرار دارد پرهیز کنی، باید هیچ عصبانیت، خشم، حسادت و افسوسی در دل نداشته باشی و غذای خوب، زن زیبا، نام نیک و هر چیز دوستداشتنی دیگری برایت هیچ باشد. به نظر اپیکتتوس «روح کلبی آنقدر صبور و بردبار است که آدمیان در او چو سنگی بیاحساس مینگرند. کلبی توهین، ناسزا و اندوه را نمیفهمد.» تعداد کمی از انسانها آنقدر شجاعت و تحمل دارند که از پس کلبیبودن برآیند.
Ahmad
در مکتب کورنایی هدف اصلی زندگی لذت بردن شمرده میشود و تعملیاتش مبتنی بر این اصل بود که باید از هر فرصتی برای لذتبردن هرچه بیشتر استفاده کرد. کلبیون طرفدار زندگی زاهدانه بودند. آنها میگفتند اگر زندگی خوب میخواهید باید یاد بگیرید تقریبا هیچ چیزی نخواهید. رواقیون حد وسط کورناییها و کلبیون بودند: به عقیده رواقیون، انسان باید از هر چیز خوبی که زندگی پیش پایش میگذارد مانند دوستی و ثروت بهره ببرد ولی به این شرط که دلبسته آنها نشود. در واقع، رواقیون معتقد بودند ما انسانها باید هر چند وقت یکبار از لذتهای زندگی دست بکشیم، لختی درنگ کنیم و زمانی را صرف تأمل درباره فقدان همه این چیزهای لذتبخش کنیم.
Ahmad
فرض کنید میتوانستیم به سال سیصد پیش از میلاد سفر کنیم و به جاذبههای فکری یونان باستان سری بزنیم. میتوانستیم سفرمان را از آگورا که یک قرن پیشتر سقراط به همراه ساکنان آتن در آن به فلسفهورزی مشغول بود آغاز کنیم. در ضلع شمالی آگورا به ایوان پرنگار برمیخوردیم که زنون کیتیویی بنیانگذار مکتب رواقی در آن مشغول ایراد یک سخنرانی طولانی بود. این ایوان در حقیقت مجموعهای بود از ستونهایی که با نقش و نگار تزئین شده بودند. وقتی مشغول قدم زدن در آتن بودیم احتمالاً فیلسوف کلبی، کراتس را میدیدیم که زنون یک بار در مدرسه او حاضر شده بود. هرچند نخستین کلبیون در کنار استادیوم سینوسارگس (سگ سفید) با یکدیگر آشنا شده بودند و به همین دلیل نام کلبیون بر آنها گذاشته شده بود، اما میشد آنها را در همه جای شهر و درحالیکه تلاش میکردند افراد عادی را (حتی بهاجبار هم شده) به بحثهای فلسفی بکشانند، دید.
Ahmad
وقتی هزینههای زندگی رواقی یا هر فلسفه زندگی دیگری را ارزیابی میکنیم باید به خاطر داشته باشیم که نداشتن فلسفهای برای زندگی هم هزینههایی دارد. پیشتر به این هزینه اشاره کردم: خطر اینکه روزها را در جستجوی چیزهای بیارزش سپری کنیم و عمرمان را بر باد دهیم.
Ahmad
بگذارید در اینجا و مقدمتا به مطالبی اشاره کنم که در صورت پذیرش مکتب رواقی به عنوان فلسفه زندگیمان باید نخست انجامشان دهیم.
باید اهداف زندگیمان را مورد بازبینی قرار دهیم، علیالخصوص این مدعای رواقی را باید از دل و جان درک کنیم که بسیاری از چیزهایی که در طلبشان هستیم بهویژه شهرت و ثروت، ارزش دنبال کردن ندارند. در عوض توجهمان را معطوف رسیدن به آرامش و آنچه رواقیون فضیلت مینامند، کنیم. باید بفهمیم که منظور رواقیون از فضیلت تقریبا هیچ وجه مشترکی با آنچه امروزه از این کلمه مراد میشود، ندارد. همینطور باید درک کنیم که آرامش مد نظر رواقیون از جنس آن آرامشی نیست که با خوردن قرصهای آرامبخش به دست میآید. به عبارت دیگر، آرامشی که رواقیون در طلبش بودند، نشئگی و گیجی نیست. آنان به دنبال حالتی بودند که مشخصهاش فقدان احساسات منفی از قبیل خشم، اندوه، اضطراب و ترس و وجود احساسات مثبت و مشخصا احساس لذت است.
Ahmad
هرچند رواقیگری یک فلسفه است، سویه روانشناختی پررنگی هم دارد. فیلسوفان رواقی دریافته بودند که زندگیِ آکنده از احساساتی منفی همچون خشم، اضطراب، ترس، اندوه و حسادت، نمیتواند زندگی خوبی باشد. به همین دلیل، روان آدمی و عملکرد آن را بهدقت مورد توجه و بررسی قرار میدادند و همین مشی و منش، آنها را در زمره بصیرتبخشترین روانشناسان جهان باستان قرار داده بود. آنها به دنبال روشهایی بودند که اولاً مانع شکلگرفتن چنین احساساتی شوند و ثانیا اگر این تلاش به شکست منتهی شد قادر باشند احساسات منفی بهوجودآمده را فروبنشانند. حتی آن دسته از خوانندگانی هم که به تأملات فلسفی بدبین هستند به چنین روشهایی علاقهمند خواهند شد، چون، هرچه باشد، کسی نیست که نخواهد از میزان احساسات منفی هرروزهاش بکاهد.
Ahmad
اپیکور عقیده داشت «فیلسوفی که رنجی از انسانی نمیزداید، هرچه میگوید مهمل است. دارویی که درمان نکند به هیچ دردی نمیخورد، به همین قیاس فلسفهای هم که رنجی از روان آدمی نکاهد به هیچ کاری نمیآید.» و به باور فیلسوف رواقی، سنکا، که دربارهاش در این کتاب بسیار صحبت خواهم کرد: «آنکه نزد فیلسوفی تعلیم میبیند، باید با کمک و همراهی او هر روز کار خوب تازهای انجام دهد: او هر روز که به خانه برمیگردد باید از روز قبل عمیقتر شده باشد یا لااقل در مسیر پختهتر شدن و حکمت بیشتر قدمی برداشته باشد.»
این کتاب برای کسانی نوشته شده که در جستجوی فلسفه زندگی هستند.
Ahmad
به نظر میرسد بهترین جا برای پیدا کردن یک فیلسوف زندگی گروه فلسفه دانشگاه شهر محل سکونتمان باشد. وقتی به فهرست اعضای هیئت علمی این مراکز نگاه میکنیم، به فیلسوفانی برمیخوریم که متخصص متافیزیک، منطق، فلسفه سیاست، علم، دین و اخلاق هستند. حتی ممکن است به فیلسوفانی بر بخوریم که تخصصشان در حوزه فلسفه ورزش، فلسفه فمینیسم، و حتی فلسفه فلسفه باشد. اما باید حتما گذرمان به یک گروه فلسفه غیرمعمولی بیفتد تا به یک فیلسوف زندگی به همان معنایی که پیش از این گفتیم بربخورید.
اما همیشه اینطور نبوده. مثلاً بسیاری از فلاسفه یونان و روم باستان نه تنها فلسفه زندگی را موضوع ارزشمندی برای تأمل عمیق میدانستند بلکه اصلاً باورشان بر این بود که هدف اصلی فلسفه یافتن چنین چیزی است. اغلب این فیلسوفان به سایر حوزههای فلسفی از جمله منطق هم علاقه داشتند ولی علاقهشان به این حوزهها صرفا به این دلیل بود که کندوکاو در این حوزهها را برای یافتن فلسفه زندگی مفید میدانستند.
Ahmad
فرض کنید هدفمان جلوگیری از هدر رفتن عمرمان باشد. در این صورت باید دنبال متخصصی بگردیم که در این راه به ما کمک کند: یک فیلسوف زندگی. چنین فردی به ما کمک میکند درباره اهدافمان در زندگی، و اینکه از میان این هدفها کدامیک ارزش دنبال کردن دارند، تأمل کنیم. او به ما نشان میدهد که چون این هدفها ممکن است با هم تعارض پیدا کنند، باید از پیش تصمیم بگیریم که در چنین شرایطی کدامیک را بر بقیه ترجیح بدهیم. پس فیلسوف زندگی به ما کمک میکند اهدافمان را دستهبندی و اولویتبندی کنیم. هدفی که در رأس این هرم قرار میگیرد همانی است که آن را هدف اصلی زندگی مینامیم: این همان هدفی است که نباید بههیچوجه برای رسیدن به اهداف دیگر از آن دست بکشیم. بعد از اینکه هدف اصلیمان را پیدا کردیم، فیلسوف زندگی به ما کمک میکند تا راه رسیدن به آن را بیابیم.
Ahmad
وانگهی، بیایید فرض کنید توانستهاید هدف اصلی زندگیتان را مشخص کنید و در ضمن توانستهاید دلیل این را هم بفهمید که چرا رسیدن به این هدف ارزشمند است. امّا حتی باز در این صورت هم این خطر هست که زندگی و عمرتان را هدر بدهید. بخصوص اگر راهکار عملی مناسبی برای دستیابی به این هدف نداشته باشید، بعید است بتوانید به آن برسید. بنابراین، دومین جزء فلسفه زندگی، داشتن راهکاری برای رسیدن به هدف اصلی زندگی است. این استراتژی مشخص میکند که هر روز از همان آغاز روز چه کارهایی باید بکنید تا احتمال رسیدنتان به این مطلوب نهایی و واقعا ارزشمند بیشتر شود.
اگر بخواهیم برای جلوگیری از هدر رفتن ثروتمان کاری کنیم، بهراحتی متخصصانی را پیدا خواهیم کرد که در این راه کمکمان کنند. اگر به دفترچه راهنمای تلفن نگاه کنیم، هر تعداد برنامهریز اقتصادی کارکشته که بخواهیم پیدا میکنیم. این افراد کمک میکنند هدفها و چشماندازهای مالیمان را روشن کنیم: مثلاً اینکه باید برای دوران بازنشستگی چقدر پسانداز کنیم؟ بعد از اینکه هدفهایمان را روشن و مشخص کردیم، همین مشاوران در رسیدن به هدفهای تعیینشده راهنماییمان میکنند.
Ahmad
فلسفه به همه تعلق دارد و همه ما از کودکی سؤالاتی طرح میکنیم که جنبه فلسفی آشکاری دارند. شاید کمتر کسی باشد که این سؤالهای فشرده در این بیت گاهبهگاه به ذهنش خطور نکرده باشد: از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود / به کجا میروم آخر ننمایی وطنم. در واقع همه این سؤالها فلسفی هستند: از کجا آمدهایم، که هستیم، چه باید بکنیم، معنای زندگیمان چیست، و عاقبت کارمان چه. تولد، مرگ، خوشبختی، نیکی، بدی، معیارهای زندگی، و همه خصائل انسانی در دل این سؤالهای فشرده نهفتهاند. پس درست است که ما همه فیلسوف حرفهای نیستیم، امّا همهمان به مسائل فلسفی، در عیان و نهان، فکر میکنیم و این فکر کردنمان بر شیوه زندگی و عملمان تأثیر میگذارد. پس فلسفه در این معنا یک دانش انتزاعی به دردنخور مختص عده قلیلی نیست. کتابهای «فیلسوفان هنر زندگی» با ما سخن میگویند و ما از طریق سخن گفتن با آنها به شیوهها و راههای درستتر عمل کردن، چه برای اعتلای خودمان، چه برای زیستنی کردن جهان، و کاستن از دردها و افزودن بر شادیها پی میبریم.
Ahmad
هر چه از دوران سقراط فاصله گرفتیم و علیالخصوص پس از ارسطو و کتاب مابعدالطبیعهاش، فیلسوفان به دو دسته کلّی تقسیم شدند: فیلسوفان هنر زندگی و فیلسوفان نظری سیستماتیک. آن دسته اول همان راه سقراط را در پیش گرفتند، یعنی طرح سؤالهایی که به هر کس و کلاً به زندگی ربط پیدا میکند و پاسخ به این سؤالها «راه زندگی» هر کس را معین میکند. امّا عده بیشتری در دسته دوّم قرار گرفتند و به بحثهای کلی و انتزاعی پیچیده پرداختند و اوج آن پدید آمدن فلسفه تحلیلی بود. دسته اوّل اکثرا به تجربههای زندگی و علیالخصوص زندگی خودشان استناد میکردند و سعی میکردند از این طریق بلکه به بهترین راه و روش زیستن (چه حیات فردی چه حیات اجتماعی) دست یابند. نوشتههای اینان بسیار شبیه نوشتههای ادیبان و شاعران بود. برای همین آن دسته دوّم که قدرت و وسعت بیشتری پیدا کرده بودند اینان را نه فیلسوف، بلکه همان شاعر و ادیب میخواندند یا حتی بعضا شارلاتانهایی که دل از نوجوانان میربایند. امّا فیلسوفان هنر زندگی هم متقابلاً فیلسوفان نظری سیستماتیک را که فلسفه را امری غیرشخصی میدانستند و به بحث در کلیات اکتفا میکردند افرادی گمراه و خودفریفته قلمداد میکردند که فلسفه را از وظیفه اصلیاش، که هر چه بهتر کردن زندگی است، دور میکنند و بدل به دانشی کاذب که به هیچ کار نمیآید.
Ahmad
حجم
۳۳۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۸۷ صفحه
حجم
۳۳۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۸۷ صفحه
قیمت:
۱۳۰,۰۰۰
تومان