بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فلسفه‌ای برای زندگی | صفحه ۱۱ | طاقچه
۴٫۲
(۱۳۷)
به گفته موسونیوس آنچه پیری را رنج‌آور می‌کند، ضعف و بیماری قرین با آن نیست، بلکه فکر مرگ است. اما چرا همه انسان‌ها، از پیر و جوان از تصور مردن پریشان می‌شوند؟ بعضی، از هراس آنچه ممکن است در پسِ مرگ برایشان پیش بیاید، به هم می‌ریزند. بعضی هم از ترس اینکه بد زندگی کرده باشند پریشان و آشفته می‌شوند؛ از ترس اینکه چنان زیسته باشند که در زندگی به چیزهای حقیقتا ارزشمند نرسیده باشند. یقینا مرگ برای همیشه راه دستیابی به آنها را به رویشان می‌بندد. ممکن است متناقض به نظر برسد، ولی داشتن یک فلسفه زندگی منسجم و بی‌تناقض ــ چه فلسفه رواقی و چه هر فلسفه دیگری‌ــ به ما کمک می‌کند مرگ را راحت‌تر بپذیریم. کسی که فلسفه زندگی منسجمی دارد می‌داند چه چیزی در زندگی ارزش به دست آوردن دارد، و چون وقت و عمرش را صرف رسیدن به آن چیز کرده است، احتمالاً تا آنجا که برایش مقدور بوده، به آن دست یافته است. در نتیجه وقتی زمان مرگش فرامی‌رسد احساس فریب‌خوردگی و بازنده بودن نمی‌کند. برعکس، به تعبیر موسونیوس او «از ترس مرگ رهایی یافته است.»
Ahmad
فرایند پیر شدن ممکن است توان کارهایی مثل ورزش بکس یا حل معادلات دیفرانسیل را از ما بگیرد ولی به‌ندرت ممکن است توان رواقی‌زیستن را از ما سلب کند. حتی افراد پیر و ناتوان هم می‌توانند نوشته‌های رواقیون را بخوانند و در آنها تأمل کنند. آنها هم می‌توانند به اتفاقات ناگوار فکر کنند و از نگرانی بابت چیزهای خارج از اختیارشان دست بردارند و شاید مهم‌تر از همه اینها اینکه می‌توانند به عمری که پشت سر گذاشته‌اند نگاهی تقدیرگرایانه داشته باشند و سال‌های آخر زندگی‌شان را صرف فکر و خیال‌های بیهوده نکنند که چطور زندگی‌شان می‌توانست متفاوت از آنچه هست باشد.
Ahmad
یکی از معایب پیری این است که مدام با فکر مرگی قریب‌الوقوع دست به گریبانیم. وقتی جوانیم، خودمان را گول می‌زنیم که مرگ مال همسایه است. در میانسالی، می‌فهمیم که روزی می‌میریم، اما انتظار داریم لااقل چند دهه دیگر زنده باشیم. اما وقتی به پیری می‌رسیم، بهتر از هر وقت دیگر می‌دانیم که خواهیم مرد، حالا نه همین فردا ولی به همین زودی. دانستن این نکته، پیری را برای خیلی‌ها به مرحله‌ای ناامیدکننده در زندگی بدل می‌کند.
Ahmad
زندگی در خانه سالمندان از خیلی جهات شبیه دوران دبیرستان است. دسته‌های مختلفی در آن به راه می‌افتد و اعضای هر دسته عمده وقتشان را صرف بدگویی از اعضای گروه‌های رقیب می‌کنند. زندگی در خانه سالمندان از جهات دیگری شبیه زندگی در خوابگاه دانشجویی است. شما در یک اتاق یک‌نفره مجزا زندگی می‌کنید که درِ آن به یک راهرو عمومی باز می‌شود؛ می‌توانید در اتاق کوچکتان بمانید و به دیوارهای اتاق زل بزنید، یا از اتاقتان بیرون بیایید و وارد محیطی شوید که ممکن است برایتان مسئله‌ساز باشد. زیستن در خانه سالمندان شبیه زندگی کردن در زمانه شیوع طاعون هم هست: می‌بینید که ماهی چند بار ــ و در خانه‌های بزرگ‌تر، هفته‌ای چند بارــ آمبولانس سر می‌رسد تا جنازه کسانی را که تا صبح دوام نیاورده‌اند با خود ببرد. اگر در خانه سالمندان زندگی نکنید از مشاهده رفت‌وآمد مکرر آمبولانس‌ها در امان خواهید بود اما شنیدن خبر درگذشت دوستان قدیمی، برادرها، خواهرها و حتی شاید فرزاندانتان ناگزیر است و نمی‌توانید از آن خلاص شوید.
Ahmad
با تعجب می‌پرسند: «همه زندگی همین است؟» و «این است زندگی دلخواه من؟» گاهی اوقات این دوره تأمل فلسفی سرآغاز چیزی است که در فرهنگ ما به آن بحران میانسالی می‌گویند. فرد درگیر با این بحران ممکن است به‌درستی نتیجه بگیرد که ناخشنودی او از خواستن چیزهایی غلط ناشی شده است. اما در اغلب موارد فرد به چنین نتیجه‌ای نمی‌رسد؛ بلکه فکر می‌کند علت ناخشنودی کنونی‌اش فداکردن یک سری اهداف کوتاه‌مدت برای رسیدن به هدف‌های بلندمدت‌تر است. در نتیجه تصمیم می‌گیرد دیگر این کار را نکند: ماشین جدیدی می‌خرد، یا از همسرش جدا می‌شود و به دنبال معشوق تازه‌ای می‌رود. مدتی که می‌گذرد، معلوم می‌شود که این راهکار رسیدن به خوشبختی هم نه تنها هیچ برتری بر راهکار قبلی ندارد بلکه از جهات مختلفی از آن بدتر هم هست. او ممکن است در این مرحله به پرسش‌های مربوط به معنای زندگی توجه نشان دهد. و اگر این رویدادها برای درگیر کردن او با مسئله معنای زندگی کافی نباشند، فرایند پیر شدن ــ و همراه با آن، چشم‌انداز مرگی که هر آن نزدیک و نزدیک‌تر می‌شودــ به احتمال زیاد از پس درگیر کردن او با این مسئله برخواهد آمد.
Ahmad
واکنش پاکونیوس به تبعید نمونه‌ای درخشان از واکنشی رواقی نسبت به اتفاقی است که اغلب مردم آن را به چشم یک فاجعه می‌نگرند. وقتی که به او خبردادند مجلس سنا در حال محاکمه اوست، بی‌هیچ اعتنایی به ورزش روزانه‌اش ادامه داد و استحمام کرد. وقتی به او اطلاع دادند که محکوم شده است، پرسید آیا محکوم به اعدام شده است یا قرار است تبعید شود. وقتی شنید محکوم به تبعید شده است پرسید آیا ملکی که در آریکیا دارد هم مصادره شده است یا نه، و زمانی‌که به او گفته شد که چنین اتفاقی نیفتاده، پاسخ داد: «خب، پس برویم و نهار را در آریکیا بخوریم.» اپیکتتوس این واکنش را نمونه‌ای از رفتار رواقی می‌داند و می‌نویسد: «این دقیقا یعنی فرد آن درسی را که باید بگیرد گرفته است، اینکه میل و احساس بیزاری‌اش را از موانع زندگی جدا سازد و در پستی و بلندی سرنوشت، احساسات و امیالش دستخوش تغییر نشوند. من ناگزیر باید بمیرم؛ اگر همین حالا بناست بمیرم، می‌میرم؛ و اگر قرار است کمی بعدتر بمیرم، اول نهار می‌خورم، چون وقت نهار فرارسیده است، و بعد هم در زمان مقرر زندگی را بدرود خواهم گفت.»
Ahmad
دیدگاه بودایی‌ها هم در مورد ثروت، تا حد زیادی شبیه رواقیون است: فرد می‌تواند یک بودایی ثروتمند شود، به شرط آنکه به ثروت دل نبندد. در هر صورت، این توصیه بوداست به آناتاپیندیکا که ثروتی بی‌حدوحساب داشت: «آنکه دلبسته ثروت است، بهتر آن است که به دورش افکند تا اینکه اجازه دهد این ثروت جانش را از زهر بیاکند: «اما آنکه دل در گرو ثروت ندارد و صاحب ثروتی است و از آن بهره درستی می‌برد، موهبتی است برای همنوعانش.»
Ahmad
مکتب کلبی از هوادارانش می‌خواهد که در فقر مطلق زندگی کنند. اما مکتب رواقی از هوادارانش چنین انتظاری ندارد. همانطور که سنکا خاطرنشان می‌کند: «فیلسوف رواقی به دنبال زندگی ساده است و نه زندگی در فقر و فلاکت.» به عقیده سنکا فرد رواقی، می‌تواند ثروت کسب کند و این تا زمانی‌که برای کسب ثروت آسیبی به کسی نرساند کاملاً قابل قبول است. لذت‌بردن از ثروت هم برای او مجاز است، البته تا زمانی‌که وابسته ثروتش نشود. لب کلام این است که می‌توان از چیزی لذت برد و درعین‌حال به آن بی‌اعتنا بود. در نتیجه سنکا می‌گوید: «چه ثروتی در اختیار داشته باشم و چه نداشته باشم به یک اندازه آن را خوار می‌شمارم. اگر ثروت در سرای دیگری باشد اندوهگین نخواهم شد و اگر پیرامونم را سراسر فراگرفته باشد، بدان غره نمی‌شوم.» در واقع، انسان فرزانه هیچ‌وقت به اندازه زمانی که غرق در ثروت است، در اندیشه فقر نیست، و مراقب است که ثروتش را به چشم بنده‌اش ببیند نه اربابش.
Ahmad
اگر فرد رواقی علی‌رغم نرفتن به دنبال ثروت، خودش را متمکن یافت، چه باید بکند؟ آموزه‌های رواقی او را ملزم به چشم‌پوشیدن از ثروتش نمی‌کند؛ بلکه به او اجازه می‌دهد از ثروتش لذت ببرد و آن را برای خودش و اطرافیانش خرج کند. اما از او می‌خواهد که در این لذت‌بردن، محتاط باشد. او باید حتما به یاد داشته باشد که ممکن است ثروتش را از دست بدهد؛ در واقع باید زمانی را صرف این کند که خودش را برای از دست دادن این ثروت آماده سازد ــ مثلاً هر چند وقت یک‌بار فقیرانه زیستن را امتحان کند. همچنین، باید به خاطر داشته باشید که اگر حواسش نباشد، ممکن است لذت بهره‌مندی از ثروت شخصیت او را خراب کند و توان لذت‌بردنش از زندگی را از او بگیرد. به همین دلیل، فرد رواقی از زندگی پرتجمّل دوری می‌کند. بنابراین، لذت‌بردن یک فرد رواقی از ثروت با لذت‌بردن کسی که مثلاً برنده لاتاری شده است، تفاوت بسیار زیادی دارد.
Ahmad
اپیکتتوس بر این نکته تأکید می‌کند که عزت نفس، قابل اعتماد بودن و بزرگ‌منشی از مال و منال ارزشمندتر است. یعنی اگر تنها راه رسیدن به ثروت، دست کشیدن از این خصلت‌ها باشد، حماقت است اگر به دنبال ثروت برویم. از این گذشته، باید به خاطر داشته باشیم که اگر کسی از دیگری ثروتمندتر است، دلیل نمی‌شود که از او بهتر هم باشد. به همین صورت، باید توصیه سنکا به لوکیلیوس را به یاد داشته باشیم که می‌گفت: «کسی که به زندگی ساده‌اش خو می‌کند و به اندک ثروتی خودش را ثروتمند می‌یابد، به‌راستی توانگر است.» (در ضمن، رواقیون تنها کسانی نیستند که چنین حرفی می‌زنند. مثلاً در آن طرف دنیا لائوتسه هم می‌گفت: توانگر آن کسی است که می‌داند چگونه به رضایت برسد.) هرچند فرد رواقی به دنبال ثروت نمی‌رود، اما ممکن است به آن برسد. هرچه باشد، فرد رواقی تمام تلاشش را می‌کند تا برای همنوعانش مفید باشد. او به لطف رواقی زیستنش، فردی بااراده، سختکوش و منظم خواهد بود و این اوصاف او را در انجام دادن وظایفی که برای خودش در نظر گرفته یاری می‌کنند. در نتیجه در خدمت به دیگران بسیار موفق خواهد بود و دیگران هم به‌واسطه این کار، پاداش خوبی به او می‌دهند. به عبارت دیگر، محتمل است رواقی‌زیستن حاصل مالی خوبی هم به دنبال داشته باشد.
Ahmad
کسانی که به زندگی پرزرق‌وبرق عادت می‌کنند، سیری‌ناپذیر می‌شوند: زندگی مجلّل، اشتهایشان را برای تجملاّت بیشتر برمی‌انگیزد. سنکا در دفاع از این مدعا به دوستش لوکیلیوس می‌گوید، تصور کن حسابی ثروتمند شده‌ای، تصور کن خانه‌ای با کفپوش مرمر و وسایلی از جنس طلا داری و جامه‌هایت همه شاهانه‌اند. سنکا معتقد است داشتن همه این چیزها را لوکیلیوس را خوشحال نخواهد کرد: داشتن این چیزها به تو یاد می‌دهد که دل در گرو چیزهای بیشتری داشته باشی. این خصلت از آنجا ناشی می‌شود که میل به زندگی پرزرق‌وبرق، یک میل طبیعی نیست. امیال طبیعی مثل میل به نوشیدن آب در هنگام تشنگی را می‌توان ارضا کرد؛ ولی نمی‌توان از پسِ ارضای امیال غیرطبیعی برآمد. در نتیجه، وقتی می‌بینیم که دلمان چیزی را می‌خواهد، باید از خودمان بپرسیم آیا میلمان یک میل طبیعی است یا غیرطبیعی، و اگر غیرطبیعی بود، باید در برآوردنش تجدیدنظر و درنگ کنیم.
Ahmad
وقتی افراد به‌واسطه بهره‌مندی از زندگی پرزرق‌وبرق مشکل‌پسند می‌شوند، اتفاق عجیبی می‌افتد. به جای اینکه برای از دست دادن توان لذت بردنشان از چیزهای ساده و معمولی غصه بخورند، به این ناتوانی جدید افتخار هم می‌کنند و از اینکه جز چیزهای عالی هیچ چیز نظرشان را جلب نمی‌کند، به خودشان می‌بالند. اما رواقیون دلشان به حال این افراد می‌سوزد. به عقیده رواقیون، این افراد با از بین بردن توان لذت بردنشان از چیزهایی که به‌راحتی در دسترس هستند ــ مثلاً یک ظرف ماکارونی با پنیرــ توانشان برای لذت بردن از زندگی را تا حد زیادی از دست می‌دهند. رواقیون سخت تلاش می‌کردند تا قربانی این جور «مشکل‌پسندی» نشوند. در واقع رواقیون برای توانشان در لذت‌بردن از زندگی معمولی و یافتن چیزی برای خوشحالی حتی در سخت‌ترین شرایط، ارزش بسیار زیادی قائلند.
Ahmad
«آیا این دیوانگی و نهایتِ جنون نیست که وقتی جز اندکی را توان گرفتن نداریم، این حجم زیاد و خیل عظیم را طلب کنیم؟» و در ادامه می‌گوید: این حماقت است که «گمان کنیم میزان ثروت و دارایی ماست که اهمیت دارد و نه حال روحی‌مان.» موسونیوس هم با این گفته سنکا موافق است. به نظر او داشتن ثروت ما را از زندگی همراه با غم و اندوه نمی‌رهاند و در گاه پیری به یاری و تسلایمان نمی‌آید. موسونیوس با اشاره به ثروتمندانی که با همه دارایی‌شان، احساس فلاکت و اندوه می‌کنند، می‌گوید: با اینکه ثروت قادر است رفاه مادی و لذت‌های حسی فراوانی را برایمان به ارمغان بیاورد، ولی هرگز نمی‌تواند به ما احساس رضایت ببخشد و یا غم و اندوه را از ما دور کند. اپیکتتوس هم در همین زمینه می‌گوید: «از گرسنگی مردن درحالی‌که رنج و ترس از زندگی آدمی رخت بربسته، بهتر از غمگنانه زیستن در اوج وفور و فراوانی است.» کلاً به عقیده او، بی‌نیازی از ثروت، از داشتنِ ثروت ارزشمندتر است.
Ahmad
به عقیده رواقیون یکی از راه‌های غلبه بر این وسواس این است که دریابیم برای جلب تحسین و تمجید دیگران، ناگزیریم ارزش‌های آنها را بپذیریم. به بیان دقیق‌تر، باید زندگی موفقی مطابق تلقی آنها از موفقیت داشته باشیم. (اگر زندگی ما از نظر آنها زندگی موفقی نباشد، در این صورت دلیلی ندارد تحسینمان کنند). در نتیجه قبل از تلاش برای کسب تأیید و تحسین آدم‌های دیگر، باید لحظه‌ای درنگ کنیم و از خودمان بپرسیم که آیا تلقی آنها از موفقیت با تلقی ما از آن سازگار هست یا نه. از این مهم‌تر، باید درنگ کنیم و بپرسیم آیا خود این آدم‌ها فارغ از اینکه چه چیزی را ارزشمند می‌دانند به آرامشی که ما دنبالش هستیم رسیده‌اند یا نه. اگر دیدیم که چنین نیست، باید با کمال میل و از سر رغبت بی‌خیال تعریف و تمجید این قبیل آدم‌ها شویم.
Ahmad
اپیکتتوس می‌گوید اگر به دنبال حفظ آزادی خودمان هستیم باید حواسمان جمع باشد وقتی با دیگران سروکار داریم، دغدغه تصور آنها در مورد خودمان را نداشته باشیم. به‌علاوه، باید در این بی‌تفاوتی ثابت‌قدم باشیم؛ یعنی همانقدر که به نارضایتی و مخالفتشان بی‌اعتناییم به رضایت و تأییدشان هم بی‌اعتنا باشیم. به عقیده اپیکتتوس، بهترین عکس‌العمل در برابر تحسین و تمجید دیگران، خندیدن به آن است. (البته نه بلند بلند! چون هرچند اپیکتتوس و دیگر رواقیون فکر می‌کنند که باید به نظر دیگران در مورد خودمان بی‌اعتنا باشیم، اما توصیه می‌کنند این بی‌اعتنایی را پنهان کنیم. هرچه باشد، این بدترین توهین است که به کسی بگویید اصلاً برایتان مهم نیست چه فکری می‌کند.)
Ahmad
اگر نتوانستیم خشممان را کنترل کنیم چطور؟ اگر با کسی که مایه عصبانیتمان شده بود، تندی کردیم چطور؟ خب، باید عذرخواهی کنیم. عذرخواهی می‌تواند تقریبا بلافاصله اثر منفی ابراز خشممان را خنثی کند. این کار به درد خودمان هم می‌خورد: عذرخواهی کردن فارغ از آرامشی که در آن لحظه به ارمغان می‌آورد جلوی فکر کردن‌های بعدی به این اتاق یا چیز عصبانی‌کننده را هم می‌گیرد. نهایتا هم اینکه عذرخواهی از ابراز خشم، انسان‌های بهتری هم از ما می‌سازد: با پذیرش اشتباهمان، احتمال تکرار آنها را در آینده کمتر می‌کنیم.
Ahmad
چیزهایی که باعث عصبانیت ما می‌شوند، در عمل هیچ آسیب واقعی و مشخصی به ما نمی‌زنند؛ این جور چیزها صرفا مایه رنجش خاطرند. اگر به خودمان اجازه دهیم که بر سر هر چیز کوچک و بی‌اهمیتی عصبانی شویم، در واقع چیزی را که به‌راحتی می‌شد نادیده گرفت به چنان مسئله بزرگی تبدیل می‌کنیم که آرامشمان را به‌کلی به هم می‌ریزد. علاوه بر همه این حرف‌ها، سنکا به این نتیجه می‌رسد «همیشه عصبانیت ما از چیزی بیش از آسیبی که دیده‌ایم ادامه می‌یابد.» پس احمقانه است اگر اجازه دهیم چیزهای کوچک و پیش‌پاافتاده آرامشمان را برهم بزنند.
Ahmad
«هیچ بلایی بیش از خشم، نوع بشر را زیانکار نکرده است.» از سر خشم است که این‌همه آدم در اطراف ما کشته می‌شوند، مسموم می‌شوند، و دعوی و شکایت به این‌طرف و آن‌طرف می‌برند؛ از سر خشم است که شهرها و کشورها به تباهی کشیده می‌شوند. سوای ویران کردن شهرها و کشورها، خشم این توان را دارد که فرد فرد ما را هم نابود کند. هرچه باشد ما در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که مایه عصبانیت در آن فراوان است و اگر راه کنترل آن را نیاموزیم، مدام اسیر خشم و عصبانیت خواهیم بود. به عقیده سنکا، عصبانیت، اتلاف وقت و عمر است. بعضی‌ها معتقدند خشم هم برای خودش فواید و کارکردهایی دارد. آنها می‌گویند وقتی عصبانی می‌شویم، انگیزه می‌گیریم. سنکا با این عقیده مخالف است. او می‌گوید: درست است که ممکن است گاهی کسی از خشم نفعی ببرد، اما از این مسئله نمی‌توان نتیجه گرفت که ما باید از حضور خشم در زندگی‌مان استقبال کنیم. ببینید، گاهی اوقات پیش می‌آید که کسانی از شکستن کشتی‌شان هم نفعی می‌برند، اما کدام آدم عاقلی تلاش می‌کند احتمال غرق‌شدن کشتی‌اش را بالا ببرد؟ نگرانی سنکا درباره استفاده از خشم برای انگیزه‌گرفتن این است که وقتی آتش خشم را روشن کردیم، خاموش کردنش دیگر در اختیار ما نیست
Ahmad
نخستین راهکار رواقیون برای پیشگیری از اندوه، فکر کردن به اتفاقات ناگوار است. اگر از پیش به مرگ عزیزانمان فکر کرده باشیم، از دست دادنشان ضربه روحی خفیف‌تری بر ما وارد می‌کند؛ به تعبیری، رخ دادن چنین اتفاقی را از قبل چشم داشته‌ایم. به‌علاوه، اگر از قبل به مرگ عزیزانمان فکر کرده باشیم، از بودن در کنارشان بیشترین لذّت را می‌بریم و در نتیجه وقتی از دستشان می‌دهیم، افسوس کارهایی را که می‌توانستیم و باید همراه با آنها و برایشان انجام می‌دادیم، نمی‌خوریم. فکر کردن به اتفاقات ناگوار سوای اینکه به کار پیشگیری از اندوه می‌آید، به فرونشاندن اندوه نیز کمک می‌کند. مثلاً توصیه سنکا به مارکیا را در نظر بگیرید؛ همان زنی که بعد از سه سال از درگذشت فرزندش مثل روز اول ماتم‌زده بود. سنکا می‌گوید، او باید به جای غصه خوردن برای شادی‌هایی که با از دست دادن فرزندش از آنها محروم شده، به این فکر کند که اگر هرگز فرصت لذت بردن از حضور فرزندش را نمی‌داشت، امروز حال و روزش از این هم نزارتر می‌بود. به عبارت دیگر، باید به جای سوگواری برای از دست دادن، شکرگزار باشد که او همین‌قدر از فرصت زندگی بهره‌مند شده است.
Ahmad
بهترین راه برای برخورد با توهین به افراد آسیب‌پذیر این نیست که توهین‌کنندگان را تنبیه کنیم. بهتر آن است که روش‌هایی را به این افراد آسیب‌پذیر آموزش بدهیم که بتوانند خودشان در برابر توهین و تحقیر از خودشان دفاع کنند. این افراد مخصوصا باید یاد بگیرند چطور رنجش ناشی از توهین و تحقیر را از دلشان پاک کنند. تا وقتی که توان انجام این کار را پیدا نکنند، همچنان زودرنج و شکننده باقی می‌مانند و طبیعتا وقتی مورد توهین قرار می‌گیرند رنج زیادی را متحمل می‌شوند. بد نیست به این نکته هم اشاره کنیم که اپیکتتوس بنا بر معیارهای امروزی دچار محرومیت مضاعفی بود: هم لنگ بود و هم برده. او با وجود همه این محرومیت‌ها راهی برای برخورد با توهین و تحقیر پیدا کرده بود. و مهم‌تر از همه اینکه، توانسته بود با وجود این سرنوشت شوم راهی برای لذت بردن از زندگی‌اش بیابد. به نظر می‌رسد افراد محروم و آسیب‌پذیر دنیای مدرن می‌توانند خیلی چیزها از اپیکتتوس یاد بگیرند.
Ahmad

حجم

۳۳۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۸۷ صفحه

حجم

۳۳۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۸۷ صفحه

قیمت:
۱۳۰,۰۰۰
تومان