بریدههایی از کتاب فلسفهای برای زندگی
۴٫۲
(۱۳۷)
ما در جهانی زندگی میکنیم که یقین فقط و فقط در ریاضیات ممکن است. به عبارت دیگر، ما در جهانی زندگی میکنیم که فارغ از اینکه چه میکنیم، همیشه احتمال اشتباهمان هست.
Ahmad
لذتی که رواقیون در پیاش هستند، یک لذت بیمتعلّق است، یعنی لذتبردن از این یا آن چیز نیست، بلکه لذتبردن از همه چیزها، یعنی کل دنیاست. همین که زندهای و زندگی میکنی، خودش یک دنیا خوشی و شادی است. چه اشراق عظیمی است که بفهمی همه این چیزها در عین اینکه میتوانستند نباشند، هستند ــ و چه شگفتآور و حیرتانگیز هم هستند.
Ahmad
حرف سنکا درست بود که میگفت بهترین راه برای مواجهه با چیزهایی که «اشکمان را درمیآورد» خنده است. سنکا میگفت آنکس که جلوی خندهاش را نمیگیرد حکیمتر از آنی است که جلوی گریهاش را نمیگیرد؛ خنده لطیفترین احساسات آدمی را بیان میکند و گویی هیچ چیز زندگی را آنقدرها جدی و مهم یا حتی مصیبتبار و رنجآور نمیداند.
Ahmad
بعضی وقتها هم عصبانی میشوم ولی به خاطر شرایطم نمیتوانم این عصبانیت را مستقیما به طرف مقابل ابراز کنم. در این صورت، میبینم درونم پر شده از افکار بد و منفی در مورد آن فرد. در اینجا هم، عصبانیت کار پوچ و بیهودهای است: عصبانیت در این شرایط هیچ تأثیری روی کسی که از دستش عصبانی هستم نمیگذارد و فقط درون خودم را به هم میریزد و اگر هم نتیجهای داشته باشد، این است که آسیبی را که او میخواسته به من بزند تشدید میکند. چه کار عبثی. (چه خسرانی!)
Ahmad
سنکا اشتباه میکرد که میگفت هیچ لذتی در اظهار خشم نیست. مشکل خشم دقیقا همین است: اظهار کردن خشم و بیرون ریختن آن حس خوبی به آدم میدهد و سرکوب کردنش هم احساس بدی در آدم ایجاد میکند. در واقع، وقتی که حق داریم عصبانی باشیم ــ یعنی زمانی که مطمئنیم اشتباه نکردهایم و کسی که مایه عصبانیت ما شده واقعا کار نادرستی کردهــ بروز دادن این عصبانیت و فهماندن خشممان به طرف مقابل، حس فوقالعاده خوبی دارد. به عبارت دیگر، عصبانیت مثل نیش پشه است: خاراندن جای نیش، لذتبخش و نخاراندنش آزارنده است. اما مشکل اینجاست که وقتی جای گزیدگی را میخارانی، معمولاً با خودت میگویی کاش این کار را نمیکردم: چون بلافاصله احساس خارش با شدت بیشتری برمیگردد و با خاراندن دوباره و چندباره، احتمال اینکه جای گزیدگی چرک کند، بیشتر میشود. تقریبا شبیه همین حرف را در مورد عصبانیت هم میتوان زد: هرچند ابراز کردن آن حس خوبی دارد اما بعدش از این کار پشیمان میشوید.
اما ابراز خشم بهطورکلی با ابراز خشم (یا حتی تظاهر به خشم) برای اصلاح رفتار کسی فرق دارد: مردم وقتی عصبانیت کسی را میبینند رفتارشان را تغییر میدهند (عصبانیت در مورد خیلی از مردم جواب میدهد).
Ahmad
در ادامه فرایند رواقیزیستن و همزمان با عملکردن به سهگانه اختیار، باید در مورد گذشته و حال ــ ولی نه آیندهــ به یک جبرگرای روانشناختی تبدیل شوید. یعنی در این عین اینکه به گذشته و حال ــ ولی نه آیندهــ به یک جبرگرای روانشناختی تبدیل شوید. یعنی در عین اینکه به گذشته و حال فکر میکنید تا از آنها برای آینده و غلبه بر موانعی که بعدا در سر راه آرامشتان قرار خواهد گرفت، درس بگیرید، باید از فکر کردن به اینکه اگر در گذشته یا حال، فلان و بهمان اتفاق میافتاد بهتر بود دوری کنید. باید یاد بگیرید که چون گذشته و حال را نمیتوان عوض کرد، فکر کردن به اینکه کاش جور دیگری میبودند هم کار بیفایدهای است. باید سعی کنید فارغ از اینکه گذشته چطور گذشته، آن را تمام و کمال قبول کنید و اکنون را هم فارغ از اینکه چه اوضاع و احوالی دارد، با آغوش باز بپذیرید.
Ahmad
هیچ فلسفه زندگیای نیست که به درد همه بخورد و برخی از فلسفههای زندگی هم اصلاً به درد هیچ کسی نمیخورند. بهعلاوه، در اغلب موارد، داشتن یک فلسفه زندگی نه چندان مطلوب بهتر از نداشتن فلسفهای برای زندگی است. در حقیقت اگر این کتاب احدالناسی را هم به فلسفه رواقی متمایل نکند ولی میل به تفکر جدی و پیگیر در مورد فلسفه زندگی را در دل خوانندهها ایجاد کند، حس میکنم، به تعبیر رواقیون، کاری برای همنوعانم کردهام.
Ahmad
بعضیها هم هستند که بهواسطه شخصیتشان و از لحاظ روانی با رواقیزیستن مشکل پیدا میکنند. این قبیل آدمها تصور نمیکنند خودشان منشاءِ نارضایتی خودشان باشند و اغلب روزها و ساعتها با بیصبری در انتظار اتفاق ویژهای هستند که میتواند حس آنها را نسبت به خودشان و زندگیشان خوب کند. این آدمها یقین دارند که در این میان جای یک چیز یا یک اتفاق بیرونی خالی است: چیز خاصی که کسی باید برایشان مهیا کند یا کار خاصی که کسی باید برایشان انجام دهد. این اتفاق یا چیز مورد بحث ممکن است یک شغل خاص، یا مقداری پول یا حتی یک جراحی زیبایی باشد. آنها فکر میکنند اگر این عنصر جاافتاده به زندگیشان اضافه شود، احساس عدم رضایتشان برطرف میشود و بعد از آن و برای همیشه خوش و خرّم خواهند بود. اگر به یکی از این ناراضیهای همیشگی بگویید که بد نیست فلسفه رواقی را هم امتحان کند، با سرسختی و لجاجت از این کار سر باز میزند: «نه، جواب نمیدهد.» وضعیت این این قبیل آدمها خیلی تراژیک است؛ بدبینی ذاتی آنها مانع از این میشود که کاری برای غلبه بر بدبینیشان بکنند و برای همین احتمال رسیدنشان به خوشی و لذت بهطور چشمگیری کاهش مییابد.
Ahmad
گمان میکنم بعضیها شخصیتشان طوری است که اصلاً انگار برای فلسفه رواقی ساخته شدهاند. یعنی حتی اگر از هیچ طریقی هم آموزههای این فلسفه به گوششان نخورده باشد، باز هم خودشان از پیش خود، به همین نتایج میرسند. این رواقیون بالفطره، همیشه خوشبینند و مدام در حالتی از سپاسگزاری نسبت به جهان به سر میبرند. اگر کسی کتاب سنکا را دستشان بدهد، همین که شروع به خواندن کنند، او را خویشاوند و همقبیله خود مییابند.
Ahmad
رواقیون اصول این فلسفه را چون نقشهای حکشده بر سنگی سخت و خارا نمیدانستند، بلکه این اصول در نظرشان مثل طرحی نقشبسته بر سفالینهای بود که تحت شرایطی میتواند از نو بازسازی شود و به صورت جدیدی از آموزههای قابل استفاده برای هر فردی درآید.
من مکتب رواقی را به این صورت عرضه کردم چون فکر میکنم هدف رواقیون عملیشدن آموزههایشان بوده است. رواقیون این تلاشها را برای سرگرمی فیلسوفان آینده انجام ندادهاند. بالعکس، رواقیون به دنبال ساخت ابزار بودند، و ابزارهای آنها آموزههایی بود که ابداع کرده بودند. به عقیده رواقیون، اگر این ابزار درست به کار برده شود زندگی خوبی را برای ما به همراه میآورد. من سری به این ابزار خاکگرفته و متروک در قفسه کتابخانهها زدهام. آن را برداشته و خاکش را تکاندهام، بخشهایی از آن را با چیزهای متفاوتی جایگزین کرده و آن را دوباره به کار انداختهام تا ببینم هنوز هم میتواند مثل قبل هدفی را که برای تحققش ساختهشده تأمین کند یا نه. و با کمال تعجب و خوشحالی دیدم که بله، کار میکند و میتواند مثل قبل همان هدف را تأمین کند. در واقع، فهمیدم که هرچند بعد از کنار گذاشته شدن این ابزار خیلی ابزارهای مشابه برای همین هدف ساخته شدهاند، اما این یکی بهتر از همه آنها کار میکند.
Ahmad
راهکار رسیدن به خوشبختی از طریق به دست آوردن چیزهایی که میخواهیم، خیلی روشن و واضح است و در طول تاریخ و در فرهنگهای مختلف هم اغلب مردم به آن عمل کرده و میکنند، اما این راهکار یک مشکل اساسی دارد که باز در طی قرون و اعصار و در فرهنگهای مختلف، آدمهای اهل فکر به آن پی بردهاند: به ازای هر میلی که از طریق این روش ارضا میشود، میل و خواسته جدیدی سر برمیآورد تا جای آن را بگیرد. پس مهم نیست که چقدر برای برآوردن خواهشها و ارضای امیالمان تلاش کرده باشیم، هر قدر هم که تلاش کرده باشیم باز هم همانقدر از رضایت دوریم که انگار هیچکدام از این چیزها را به دست نیاوردهایم. به عبارت دیگر، همینطور ناراضی میمانیم.
راه بهتری برای رسیدن به رضایت هست که البته به اندازه راه قبلی بدیهی و معمول نیست: اینکه بیاییم به جای تلاش برای برآوردن خواستههایمان، سعی کنیم آنها را کنترل کنیم. در واقع باید کاری کنیم که سرعت فرایند ارضای میل و به وجود آمدن میل جدید در درونمان کاهش پیدا کند. به جای اینکه تا میلی در درونمان ایجاد شد، بلافاصله به دنبال ارضای آن بیفتیم، باید جلوی به وجود آمدن بعضی خواستهها را در درونمان بگیریم و بعضی خواستههای بهوجودآمده از قبل را هم در درونمان از بین ببریم.
Ahmad
اگر به سراغ اپیکتتوس میرفتید و به او میگفتید: اگر بخواهم زندگی خوبی داشته باشم، چه باید بکنم؟ پاسخی برای شما داشت: «مطابق طبیعت رفتار کن.» و بعد چگونگی این کار را بهتفصیل برایتان توضیح میداد. اما برعکس، اگر به سراغ یکی از فیلسوفان تحلیلی قرن بیستم میرفتید و همین سؤال را از او میپرسیدید، به احتمال زیاد در جواب شما به جای پاسخدادن به سؤالی که پرسیدهاید، شروع میکرد به تحلیل خود از آن سؤال: «پاسخ سؤال شما بستگی به این دارد که چه منظوری از زندگی خوب دارید و این هم به نوبه خودش برمیگردد به اینکه منظورتان از " خوب" و " زندگی" چیست.» بعد یکی یکی تمام گزینههای ممکن را در مورد اینکه منظورتان از این پرسش چه بوده به شما نشان میداد و توضیح میداد به چه دلیل هر کدام از آنها منطقا مغشوش و آشفته است. بعد هم نتیجه میگرفت که اصلاً معنی ندارد بپرسیم چطور میشود زندگی خوبی داشت. وقتی حرفهای این فیلسوف تمام میشد، ممکن بود تحت تأثیر توان تحلیل فلسفی او قرار بگیرید اما امکان داشت (با دلایل خوب و کافی) پیش خودتان فکر کنید که خود او هم فلسفه سازگاری برای زندگیاش ندارد.
Ahmad
سیاست مدرن مانع دیگری پیش پای پذیرش مکتب رواقی میگذارد. دنیا پر است از سیاستمدارهایی که میگویند اگر غمگینیم، تقصیر خود ما نیست. برعکس، ناشادی ما به خاطر کارهایی است که حکومت باید برای ما انجام میداده و انجام نداده است یا کارهایی که نباید در حق ما میکرده ولی کرده است. در نتیجه ما شهروندان را تشویق میکنند برای رسیدن به خوشبختی به جای فلسفه به سیاست متوسل شویم. ما را تشویق میکنند به جای خواندن نوشتههای سنکا یا اپیکتتوس به نمایندگان در مجلس نامه بنویسیم یا در خیابانها دست به تظاهرات بزنیم. مهمتر از همه اینکه تشویقمان میکنند به نمایندهای رأی بدهیم که مدعی است میتواند با استفاده ماهرانه از ابزارهای قدرت، ما را سعادتمند کند.
و صدالبته که رواقیون مخالف چنین تفکری هستند. به عقیده رواقیون حائل میان ما و خوشبختی، دولت یا جامعهای که در آن زندگی میکنیم نیست. ما خوشبخت نیستیم چون فلسفه زندگیمان مشکل دارد ــ یا حتی اصلاً فلسفهای برای زندگیمان نداریم. درست است که دولت و جامعه تا حد زیادی تعیینکننده احوالات و شرایط بیرونی ما هستند ولی رواقیون معتقدند در بهترین حالت رابطه اندکی بین احوالات بیرونی و میزان خوشبختی ما وجود دارد. بهویژه، کاملاً ممکن است کسی که به جزیرهای پرت و دورافتاده تبعید شده است، از کسی که در ناز و نعمت زندگی میکند، خوشبختتر باشد.
Ahmad
پاداشی که در ازای رواقی زیستن به دست میآوریم چیست؟ به عقیده رواقیون، در نتیجه چنین عملی میتوانیم امید داشته باشیم به معنای یونانی کلمه، فضیلتمند شویم. همچنین، آنها معتقدند که در نتیجه رواقی زیستن، کمتر دچار احساسات منفی از قبیل خشم، اندوه، ناامیدی و اضطراب میشویم، و به همین دلیل میزانی از آرامش را تجربه میکنیم که پیشترها برایمان دستنیافتنی بود. در کنار دوریجستن از احساسات منفی، احتمال تجربهکردن یک احساس مثبت بسیار مهم را هم در خودمان بالا میبریم: اینکه از جهان پیرامونمان لذت ببریم.
لذتبردن برای خیلیها مستلزم تغییری در شرایط است؛ مثلاً باید حتما محصول جدیدی را که به بازار عرضه شده بخرند. بالعکس، رواقیون بدون نیاز به هر گونه تغییری از این دست میتوانند لذت ببرند؛ آنان چون به اتفاقات ناگوار فکر میکنند، عمیقا قدر چیزهایی را که همین حالا دارند میدانند
Ahmad
به گفته موسونیوس آنچه پیری را رنجآور میکند، ضعف و بیماری قرین با آن نیست، بلکه فکر مرگ است.
اما چرا همه انسانها، از پیر و جوان از تصور مردن پریشان میشوند؟ بعضی، از هراس آنچه ممکن است در پسِ مرگ برایشان پیش بیاید، به هم میریزند. بعضی هم از ترس اینکه بد زندگی کرده باشند پریشان و آشفته میشوند؛ از ترس اینکه چنان زیسته باشند که در زندگی به چیزهای حقیقتا ارزشمند نرسیده باشند. یقینا مرگ برای همیشه راه دستیابی به آنها را به رویشان میبندد.
ممکن است متناقض به نظر برسد، ولی داشتن یک فلسفه زندگی منسجم و بیتناقض ــ چه فلسفه رواقی و چه هر فلسفه دیگریــ به ما کمک میکند مرگ را راحتتر بپذیریم. کسی که فلسفه زندگی منسجمی دارد میداند چه چیزی در زندگی ارزش به دست آوردن دارد، و چون وقت و عمرش را صرف رسیدن به آن چیز کرده است، احتمالاً تا آنجا که برایش مقدور بوده، به آن دست یافته است. در نتیجه وقتی زمان مرگش فرامیرسد احساس فریبخوردگی و بازنده بودن نمیکند. برعکس، به تعبیر موسونیوس او «از ترس مرگ رهایی یافته است.»
Ahmad
فرایند پیر شدن ممکن است توان کارهایی مثل ورزش بکس یا حل معادلات دیفرانسیل را از ما بگیرد ولی بهندرت ممکن است توان رواقیزیستن را از ما سلب کند. حتی افراد پیر و ناتوان هم میتوانند نوشتههای رواقیون را بخوانند و در آنها تأمل کنند. آنها هم میتوانند به اتفاقات ناگوار فکر کنند و از نگرانی بابت چیزهای خارج از اختیارشان دست بردارند و شاید مهمتر از همه اینها اینکه میتوانند به عمری که پشت سر گذاشتهاند نگاهی تقدیرگرایانه داشته باشند و سالهای آخر زندگیشان را صرف فکر و خیالهای بیهوده نکنند که چطور زندگیشان میتوانست متفاوت از آنچه هست باشد.
Ahmad
یکی از معایب پیری این است که مدام با فکر مرگی قریبالوقوع دست به گریبانیم. وقتی جوانیم، خودمان را گول میزنیم که مرگ مال همسایه است. در میانسالی، میفهمیم که روزی میمیریم، اما انتظار داریم لااقل چند دهه دیگر زنده باشیم. اما وقتی به پیری میرسیم، بهتر از هر وقت دیگر میدانیم که خواهیم مرد، حالا نه همین فردا ولی به همین زودی. دانستن این نکته، پیری را برای خیلیها به مرحلهای ناامیدکننده در زندگی بدل میکند.
Ahmad
زندگی در خانه سالمندان از خیلی جهات شبیه دوران دبیرستان است. دستههای مختلفی در آن به راه میافتد و اعضای هر دسته عمده وقتشان را صرف بدگویی از اعضای گروههای رقیب میکنند. زندگی در خانه سالمندان از جهات دیگری شبیه زندگی در خوابگاه دانشجویی است. شما در یک اتاق یکنفره مجزا زندگی میکنید که درِ آن به یک راهرو عمومی باز میشود؛ میتوانید در اتاق کوچکتان بمانید و به دیوارهای اتاق زل بزنید، یا از اتاقتان بیرون بیایید و وارد محیطی شوید که ممکن است برایتان مسئلهساز باشد.
زیستن در خانه سالمندان شبیه زندگی کردن در زمانه شیوع طاعون هم هست: میبینید که ماهی چند بار ــ و در خانههای بزرگتر، هفتهای چند بارــ آمبولانس سر میرسد تا جنازه کسانی را که تا صبح دوام نیاوردهاند با خود ببرد. اگر در خانه سالمندان زندگی نکنید از مشاهده رفتوآمد مکرر آمبولانسها در امان خواهید بود اما شنیدن خبر درگذشت دوستان قدیمی، برادرها، خواهرها و حتی شاید فرزاندانتان ناگزیر است و نمیتوانید از آن خلاص شوید.
Ahmad
با تعجب میپرسند: «همه زندگی همین است؟» و «این است زندگی دلخواه من؟»
گاهی اوقات این دوره تأمل فلسفی سرآغاز چیزی است که در فرهنگ ما به آن بحران میانسالی میگویند. فرد درگیر با این بحران ممکن است بهدرستی نتیجه بگیرد که ناخشنودی او از خواستن چیزهایی غلط ناشی شده است. اما در اغلب موارد فرد به چنین نتیجهای نمیرسد؛ بلکه فکر میکند علت ناخشنودی کنونیاش فداکردن یک سری اهداف کوتاهمدت برای رسیدن به هدفهای بلندمدتتر است. در نتیجه تصمیم میگیرد دیگر این کار را نکند: ماشین جدیدی میخرد، یا از همسرش جدا میشود و به دنبال معشوق تازهای میرود. مدتی که میگذرد، معلوم میشود که این راهکار رسیدن به خوشبختی هم نه تنها هیچ برتری بر راهکار قبلی ندارد بلکه از جهات مختلفی از آن بدتر هم هست.
او ممکن است در این مرحله به پرسشهای مربوط به معنای زندگی توجه نشان دهد. و اگر این رویدادها برای درگیر کردن او با مسئله معنای زندگی کافی نباشند، فرایند پیر شدن ــ و همراه با آن، چشمانداز مرگی که هر آن نزدیک و نزدیکتر میشودــ به احتمال زیاد از پس درگیر کردن او با این مسئله برخواهد آمد.
Ahmad
واکنش پاکونیوس به تبعید نمونهای درخشان از واکنشی رواقی نسبت به اتفاقی است که اغلب مردم آن را به چشم یک فاجعه مینگرند. وقتی که به او خبردادند مجلس سنا در حال محاکمه اوست، بیهیچ اعتنایی به ورزش روزانهاش ادامه داد و استحمام کرد. وقتی به او اطلاع دادند که محکوم شده است، پرسید آیا محکوم به اعدام شده است یا قرار است تبعید شود. وقتی شنید محکوم به تبعید شده است پرسید آیا ملکی که در آریکیا دارد هم مصادره شده است یا نه، و زمانیکه به او گفته شد که چنین اتفاقی نیفتاده، پاسخ داد: «خب، پس برویم و نهار را در آریکیا بخوریم.» اپیکتتوس این واکنش را نمونهای از رفتار رواقی میداند و مینویسد: «این دقیقا یعنی فرد آن درسی را که باید بگیرد گرفته است، اینکه میل و احساس بیزاریاش را از موانع زندگی جدا سازد و در پستی و بلندی سرنوشت، احساسات و امیالش دستخوش تغییر نشوند. من ناگزیر باید بمیرم؛ اگر همین حالا بناست بمیرم، میمیرم؛ و اگر قرار است کمی بعدتر بمیرم، اول نهار میخورم، چون وقت نهار فرارسیده است، و بعد هم در زمان مقرر زندگی را بدرود خواهم گفت.»
Ahmad
حجم
۳۳۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۸۷ صفحه
حجم
۳۳۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۸۷ صفحه
قیمت:
۱۳۰,۰۰۰
تومان