بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب رستوران آخر جهان | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب رستوران آخر جهان

بریده‌هایی از کتاب رستوران آخر جهان

۴٫۳
(۶۳)
روح پدر پدربزرگِ زاپود گفت «زاپود، تو به یه دلیل خاصی رییس‌جمهور کهکشان شدی. یادت رفته؟» «می‌شه بعداً و سر فرصت دربارهٔ این ماجرا حرف بزنیم؟» پیرمرد با سماجت پرسید «یادت رفته؟» «آره! یادم رفته! معلومه که یادم رفته! باید هم یادم می‌رفت. مغز همهٔ نامزدهای ریاست‌جمهوری رو بررسی می‌کنن. می‌فهمی؟ اگه موقع معاینهٔ مغزِ من ایده‌های جالب و بکر تو ذهنِ من پیدا می‌کردن که تو یه چشم به‌هم زدن منو می‌نداختن تو خیابون و تنها چیزی که برام باقی می‌موند یه حقوق بازنشستگیِ هنگفت بود، یه گله منشی، یه ناوگانِ سفینه‌های فضایی و دوتا گلوی بریده.»
مینا
به‌نظرتون می‌رسه که من باید یه اسم داشته باشم؟ به‌نظر من خیلی عجیبه که آدم برای یه مشت دریافت‌های حسیِ مبهم اسم بذاره.
delilah
موقعیت ما در این لحظه اینه: صدها رییس‌جمهورِ کهکشان داریم که از خوش‌گذرونی و لذتِ در دست داشتنِ قدرت چنان سرمست و سرخوش‌اند که اغلبِ اوقات نمی‌فهمند که قدرتی ندارند. و پرسشی که در این موقعیت مطرح می‌شه اینه: یه جایی، پسِ پرده‌ها، پشتِ سایهٔ اون‌ها ــ کس دیگه‌ای هست؟ در موقعیتی که هر کسی که بخواد حکومت کنه نباید اجازهٔ این کار رو داشته باشه، کی می‌تونه حکومت کنه؟
delilah
نمی‌دونم چرا آدم درست وقتی که از یه کاری لذتِ کامل می‌بره باید ازش دست بکشه
delilah
دانشمندها تأکید کرده بودند که اگه کسی هول نشه و همه با نظم‌وترتیب کاری رو که براشون تعیین شده انجام بِدن، اوضاع روبه‌راهه.
bilijacks
«منظورت چیه؟ می‌خوای بگی... یعنی سفینه رو بدزدیم؟ می‌خوای واقعاً بدزدیش؟» «نه.» «من هم نمی‌خوام.» «اما می‌دزدیمش. نه؟» «مگه کار دیگه‌ای هم می‌تونیم بکنیم؟»
delilah
شاید زاپود از تصور این‌که بعد از مرگ، قوم‌وخویش‌های مرحومش رو دوباره می‌بینه، وحشت کرده و به همین دلیل به فکرِ احضارِ ارواح افتاده بود. به ذهنش رسید که شاید اقوامِ مرحومش هم همون حسی رو نسبت بهش دارند که اون نسبت به اون‌ها
احسان
«جهان رو به آدم نشون می‌ده. تموم عالم بی‌انتها رو. ستاره‌های بی‌شمار و فاصله‌های بی‌انتهای میون ستاره‌ها و آدم میون این عظمتِ نامتناهی فقط یه نقطهٔ بی‌نهایت کوچیکه که از بس بی‌اهمیته حتا دیده هم نمی‌شه.»
Fa
اگه آدم‌ها بدون توقف لب‌هاشون رو تکون ندن دهن‌هاشون زنگ می‌زنند. البته فورد بعد از چند ماه مشاهده و تفکر عمیق‌تر این تئوری رو گذاشته بود کنار و به این نظریهٔ جدید رسیده بود که اگه آدم‌ها بدون توقف لب‌هاشون رو تکون ندن مغزهاشون شروع می‌کنند به کار کردن.
faezehswifti
تریلیان گفت «شاید چشم‌های کسانی که این سفینه رو ساختن رو طول موج‌های دیگه‌ای تنظیم شده.» آرتور گفت «شاید هم قدرت تخیل نداشتن.» ماروین پیشنهاد کرد «شاید فقط خیلی افسرده بودن.»
faezehswifti
مکان در جهان بی‌نهایته، پس تعداد دنیاها هم در این جهان بی‌نهایته. اما همهٔ این دنیاها مسکونی نیستند. برای همین تعداد دنیاهای مسکونی متناهیه. از تقسیم هر عدد متناهی بر بی‌نهایت چیز قابل‌توجهی باقی نمی‌مونه. بنابراین جمعیت متوسطِ دنیاهای کهکشان صفره. بنابراین جمعیت متوسط جهان هم صفره. آدم‌هایی که هر چندوقت‌یه‌بار به‌شون برخورد می‌کنید فقط نتیجهٔ تخیلاتِ آشفته‌اند.
faezehswifti
چرا هیچ‌کس هیچ‌وقت از دیدنِ ما خوشحال نمی‌شه؟
آروین
در کهکشان شایعه شده که وگون‌ها از رشوه‌خواری و فساد به همون اندازه خوش‌شون می‌آد که گربه‌ها از شیر، موش‌ها از پنیر و مگس‌ها از شیرینی.
هرمس
وقتی پروستتنیک وگون یلتس کلمات «صداقت» و «ارزش‌های اخلاقی» رو می‌شنید دستش رو بالا می‌برد تا کتابِ لغت رو از قفسه برداره و معنای این واژه‌ها رو اون تو جست‌وجو کنه
هرمس
گفت «تو آدم عجیب‌وغریبی هستی.» آرتور گفت «نه. من یه آدم معمولی‌ام. فقط چندتا اتفاق عجیب‌وغریب برام افتاده.»
matina
مکان در جهان بی‌نهایته، پس تعداد دنیاها هم در این جهان بی‌نهایته. اما همهٔ این دنیاها مسکونی نیستند. برای همین تعداد دنیاهای مسکونی متناهیه. از تقسیم هر عدد متناهی بر بی‌نهایت چیز قابل‌توجهی باقی نمی‌مونه. بنابراین جمعیت متوسطِ دنیاهای کهکشان صفره. بنابراین جمعیت متوسط جهان هم صفره. آدم‌هایی که هر چندوقت‌یه‌بار به‌شون برخورد می‌کنید فقط نتیجهٔ تخیلاتِ آشفته‌اند.
عباص
«این که به من می‌دی مزهٔ نونِ کپک‌زده می‌ده!» دستگاه گفت «اگه از تجربه‌ای که با این دستگاه داشتی راضی هستی، چرا منو به دوست‌هات توصیه نمی‌کنی؟» آرتور گفت «چون نمی‌خوام دوست‌هام رو از دست بدم. چرا حتا یه‌بار هم که شده سعی نمی‌کنی حرفِ منو بفهمی؟ این نوشیدنی...» دستگاه با لحنی لطیف گفت «این نوشیدنی براساس سلیقهٔ شخصیِ تو تولید شده.» آرتور گفت «یعنی می‌خوای بگی من مازوخیستم؟»
matina
وقتی پروستتنیک وگون یلتس کلمات «صداقت» و «ارزش‌های اخلاقی» رو می‌شنید دستش رو بالا می‌برد تا کتابِ لغت رو از قفسه برداره و معنای این واژه‌ها رو اون تو جست‌وجو کنه. وقتی صدای جرینگ‌جرینگ سکه‌های طلا رو می‌شنید دستش رو بلند می‌کرد تا کتابِ قانون رو از قفسه برداره و پرت کنه تو آشغال‌دونی.
matina
. من دربارهٔ یه سیاره تو بُعدِ هفتم یه چیزی خوندم. نوشته بود که تو یه بازیِ بیلیارد بینِ‌کهکشانی از این سیاره به جای توپ استفاده کردن و انداختنش توی یه سیاهچال. ده میلیارد آدم کشته شدن.»
arash
جهان خیلی‌خیلی بزرگه. البته بیشترِ مردم به این واقعیت توجه نمی‌کنند تا بتونن در صلح‌وصفا زندگی عادیِ خودشون رو ادامه بِدن.
arash

حجم

۲۳۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۱۷ صفحه

حجم

۲۳۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۱۷ صفحه

قیمت:
۴۸,۰۰۰
۲۴,۰۰۰
۵۰%
تومان