زاپود گفت «حرف نداره.»
آرتور گفت «باورم نمیشه. چه مردمی... چه لوازمی...»
فورد با حوصله گفت «این لوازمی که میبینی مَردُمن.»
احسان
تغییر مسیر تاریخ با دخالت در گذشته هم در مسافرت زمانی مشکل مهمی نیست. مسیر تاریخ عوض نمیشه چون همهچی مثل یه پازل بههم ربط داره و همهچی با همهچی مناسبه. همهٔ تغییرات مهم تاریخی پیش از اون چیزهایی رخ دادهاند که قرار بوده تغییرشون بِدن، و آخرسر دوباره همهچی خودبهخود درست میشه.
احسان
«تو خودت میدونی دنبال چی هستی، بیبلبروکس. تو میخوای کسی رو پیدا کنی که بر جهان حکومت میکنه.»
زاپود پرسید «حالا هر کی که هست بلده غذا درست کنه؟»
احسان
ماروین گفت «یه دقیقه فکر کن. این آدمها منو، یه روبوتِ بیاهمیت رو، بهتنهایی اینجا گذاشتن تا جلو تو رو بگیره. جلو یه تانک جنگیِ پیشرفته و مرگبار رو. خودشون هم دررفتن تا جون سالم به درببرن. حالا بهنظر تو منو با چه سلاحی مجهز کرده باشن خوبه؟»
تانک مضطرب گفت «فکر میکنم یه سلاح خیلیخیلی خوب و مؤثر و کاری.»
ماروین گفت «فکر میکنی؟ حالا بهت میگم به من چی دادن. بگم؟»
تانک همهٔ جرئتش رو جمع کرد و گفت «آره، بگو.»
ماروین گفت «هیچی!»
احسان
دباصغرِ بتا سیارهایه در منطقهٔ غربیِ کهکشان که به دلیل موقعیتِ جغرافیایی و آبوهوای عجیبوغریبش (که اونقدر غیرعادیه که بعضیها رو مشکوک کرده) فقط سواحلِ استوایی و گرمسیری داره و به دلیلِ پیچیدگیهای زمانیِ عجیبوغریبش (که همونقدر غیرعادی و شکبرانگیزند) زمان در این سیاره در یک ساعت از روز ثابت مونده: بعدازظهر روز پنجشنبه، قبل از بسته شدن کافهها و بارهای دم ساحل.
احسان
«فکر میکنم این برای یه وگون رفتاری کاملاً عادی باشه. شما تمایلاتِ پرخاشگرایانهٔ خودتون رو از طریق سوپاپِ طبیعی و سالمِ خشونتِ بیدلیل، نشون میدید.»
احسان
زاپود گفت «عجب. ما رسیدیم به پایانِ جهان و تو هنوز زندگی نکردی. خیلی چیزها رو از دست دادی.»
وحید
تغییر مسیر تاریخ با دخالت در گذشته هم در مسافرت زمانی مشکل مهمی نیست. مسیر تاریخ عوض نمیشه چون همهچی مثل یه پازل بههم ربط داره و همهچی با همهچی مناسبه. همهٔ تغییرات مهم تاریخی پیش از اون چیزهایی رخ دادهاند که قرار بوده تغییرشون بِدن، و آخرسر دوباره همهچی خودبهخود درست میشه.
وحید