بریدههایی از کتاب کشتن شوالیهی دلیر (۱)
۳٫۸
(۶۲)
همیشه مسائل رو با دقت بررسی میکنم؛ اصلا شعار منه اینه: سه بار فکر کردن بهتر از دوبار است! البته اگه زمان به من مجال بده، معتقدم که چهار بار فکر کردن بهتر از سه بار فکر کردنه."
R.R
" نمیتوانی به نقاشی اجازه بدهی آنچه را خودش در دل دارد آشکار کند اگر نقاشی حرفی برای گفتن دارد، پس بهتر است او را به حال خود بگذاری تا شخصآ صحبت کند. استعارهها را رها کن تا همیشه استعاره باقی بمانند. یک رمز همیشه یک رمز است و یک غربال همیشه یک غربال باقی میماند. آیا اشتباه میکنم؟"
هادی محمودی
مسائل زیادی در تاریخ وجود دارند که بهتر است به آنها نپردازیم تا همیشه در پردهٔ ابهام بمانند. داشتن دانش و اطلاعات صحیح در بسیاری از موارد باعث بهبود زندگی انسانها نمیشود. میدانی؟ در بسیاری موارد عینیت الزاماً برتر از ذهنیت نیست. همیشه واقعیت مهمتر از رؤیا نیست!"
هادی محمودی
در نهایت باید یکی از شاگردان را به عنوان مدل خودم انتخاب میکردم و با کمک یک تکه گچ سپید، طرحی خام از او را بر روی تخته سیاه به تصویر میکشیدم. پس از پایان کار، همهٔ شاگردان تحت تأثیر قرار گرفته و مرتب میگفتند: وای! چقدر سریع! دقیقآ مثل خودش شد! یکی از مشخصههای مهم یک معلم موفق این است که در موقعیتهای گوناگون شاگردانش را به شدت تحت تأثیر قرار دهد.
هادی محمودی
یک بار دیگر صدایی شنیدم: " واضح نیست؟"
این بار دقت کردم، صدا دقیقآ از کنار گوشم بود!
با خودم تکرار کردم: واضح نیست؟ چی واضح نیست؟
همان صدا گفت: " آنچه باید کشف کنی و نمیبینیاش، مربوط به خود آقای منشیکیه که در اینجا مشاهده نمیکنی!"
این بار هم صدا کاملا واضح بود؛ یک صدای آرام و بدون پژواک، گویی در اتاقی فاقد پژواک ضبط شده باشد. آنچه شنیده بودم، صدایی به شفافیت کریستال بود، اما در یک مفهوم کلی، حالتی طبیعی نداشت.
یک بار دیگر به اطرافم نگاه کردم. از روی چهارپایه برخاستم و به اتاق نشیمن رفتم. هیچکس آنجا نبود. سایر اتاقها را نیز تک به تک بررسی کردم، هیچکس در خانه نبود و من تنها بودم!
dsh
از روی چهارپایه برخاستم و محل آن را بررسی کردم، درست بود! موقعیت چهارپایه نسبت به قبل اندکی متفاوت بود. چهارپایه جابهجا شده بود؛ اما چگونه؟ از زمانی که روی چهارپایه برخاستم و به آشپزخانه رفتم، آن را جابهجا نکرده بودم. به یقین میدانستم که وقتی از روی چهارپایه بلند شدم، آن را جابهجا نکرده بودم. وقتی دوباره به استودیو بازگشتم، باز هم آن را جابهجا نکرده بودم و روی آن نشستم. همهٔ جزئیات را مو به مو به یاد میآورم، چون محل چهارپایه برایم مهم بود تا همیشه نقاشی را فقط از زاویهای خاص نگاه کنم. محل چهارپایه را با دقت و از همان زاویهٔ همیشگی تعیین کرده بودم.
چهارپایه حدودآ چهل سانتیمتر جابهجا شده بود و زاویهٔ دید من کاملا تغییر کرده بود. فقط یک فکر به ذهنم راه یافت: زمانی که در آشپزخانه آب پرتقال مینوشیدم یا تمرین دم و بازدم میکردم، یک نفر این چهارپایه را جابهجا کرده است.
dsh
شش سال با هم در یک خانه زندگی کرده بودیم و اکنون به نظر میرسید که با این زن غریبه هستم. وضعیت فردی را داشتم که هر شب به ماه در آسمان خیره میشود، اما باز هم در مورد آن هیچ نمیداند.
Roya
چرا در ملاقات اول تا این حد به او علاقمند شده بودم؟ حدودآ چند هفته طول کشید تا علت امر را دریافتم. با شگفتی دریافتم که او شباهت عجیبی با خواهر کوچک من دارد که چند سال پیش فوت شده بود.
هادی محمودی
زمانی که هوا خوب باشد، ترجیح میدهم پس از شام صندلی خود را روی تراس بگذارم و مدتی بر روی آن بیاسایم. به ستارگان آسمان خیره میشوم و میاندیشم که چه درسهایی میتوان از زندگی توموهیکو آمادا گرفت. احتمالا زندگی او درسهای چندانی برای من ندارد: شهامت ایجاد تغییر در شیوهٔ زندگی، اهمیت دادن به خود و اختصاص دادن زمانی برای علایق شخصی و از همه مهمتر کشف زمینهها و سبکهای منحصر به فرد و خلاقانه! هیچیک از این موارد ساده نیستند. اما برای خلق یک اثر جاودانه با نوآوری محض لازم است که گام در مسیر بگذارید. البته حتیالمقدور قبل از آنکه چهل ساله بشوید ...
محمد حسن
دگرگونیهای احساسات انسانی تحت سلطهٔ آداب و رسوم یا منطق یا قوانین حقوقی نیست. احساسات انسانی کاملا جاری، ناپایدار و آزادند؛ بنابراین هر لحظه ممکن است پرکشیده و به سمت دیگری بروند. احساسات انسانی همانند پرندگان مهاجرند که مرز بین کشورها را نمیشناسند.
✿tanin
همهٔ مردم برای اینکه به زندگی ادامه بدن، نیازمند یه محور مرکزی هستن.
✿tanin
واقعیت ماجرا برایم تغییر نکرده بود و هنوز هم او را دوست داشتم. اما احساس من اهمیتی نداشت؛ او مرا بهطور ناگهانی ترک کرده بود. اکنون بیش از پیش از من دور شده بود - خیلی دور - حتی به قدری دور که قویترین دوربینهای صحرایی نیز نمیتوانستند او را به من نشان دهند.
احتمالا او در جایی توانسته بود مرد خوشقیافهٔ دیگری را ملاقات کند و طبق معمول مغزش از پنجره به بیرون فرار کرده بود.
Somaye Kafi
میاندیشم که چه درسهایی میتوان از زندگی توموهیکو آمادا گرفت. احتمالا زندگی او درسهای چندانی برای من ندارد: شهامت ایجاد تغییر در شیوهٔ زندگی، اهمیت دادن به خود و اختصاص دادن زمانی برای علایق شخصی و از همه مهمتر کشف زمینهها و سبکهای منحصر به فرد و خلاقانه!
Somaye Kafi
من نه یک روح، بلکه من یک ایده هستم! اصولا یک روح بهطور خارقالعاده و غیر طبیعی آزاد است و من نیستم!
کاربر ۱۲۱۰۶۱۱
آن زخم شمشیر را رها کردم.
کاربر ۱۲۱۰۶۱۱
" مسائل زیادی در تاریخ وجود دارند که بهتر است به آنها نپردازیم تا همیشه در پردهٔ ابهام بمانند. داشتن دانش و اطلاعات صحیح در بسیاری از موارد باعث بهبود زندگی انسانها نمیشود. میدانی؟ در بسیاری موارد عینیت الزاماً برتر از ذهنیت نیست. همیشه واقعیت مهمتر از رؤیا نیست!"
Soh Bat
گاهیاوقات دونستن برخی حقایق باعث تنهایی بیشتر آدم میشه
کاربر حسن ملائی شاعر
گاهیاوقات دونستن برخی حقایق باعث تنهایی بیشتر آدم میشه.
کاربر حسن ملائی شاعر
زمان همچون دانههای شن بیصدا است و هر ثانیه به ترتیب راه خود را در پیش گرفته و ناپدید میشود.
کاربر حسن ملائی شاعر
تمثیلها را نباید با واژگان توضیح داد، فقط باید آنها را درک کرده و بپذیری."
طلا در مس
حجم
۳۶۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۳۱ صفحه
حجم
۳۶۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۳۱ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان