در این زندگی هزاران مرگ نهفته و باز ما از مرگ میترسیم، مرگی که همهٔ این ناگواریها را هموار و بالا و پستیها را برابر میکند.
Mohammad
تو چیزی جز بازیچهٔ مرگ نیستی که در گریز خود برای دوری از آن، برای آن میکوشی و هر چه از آن میگریزی، به آن نزدیکتر میشوی.
Mohammad
آه ای عشق ستمکار که به من مهلتی برای زنده ماندن میدهی، چه زنده ماندنی، که همهٔ آسایش آن هراس همیشگی از مرگ است!
محمدحسین
عدالت با مواردی سروکار دارد که برایش مبرهن باشد. قانون از کجا بداند که دزدان، دزدان را داوری میکنند؟
محمدحسین
تردیدهای ما خائنین مایند. و ترس از اقدام سبب میشود چیزی را که شاید به چنگ آوریم، از دست بدهیم.
محمدحسین
چگونه ممکن است که حجب و حیای زن بیشتر از هرزگیاش امیال ما را برانگیزد؟ مگر مزبله و زمین هرز کم است که مایلایم معابد مقدس را با خاک یکسان کنیم و بنای پلیدیهای خود را روی آنها برپا کنیم؟
محمدحسین
گناه را محکوم کنیم؟ و نه گناهکار را؟
ولی، هر گناهی پیش از ارتکاب محکوم شده.
اگر گناهانی را که کیفرشان را قانون مقرر کرده، مجازات کنم و گناهکار را رها کنم، مقام و منصبم هیچوپوچ میشود.
محمدحسین
برادری دارم که به اعدام محکوم شده. از شما تمنا دارم که گناه برادرم را محکوم کنید و نه خود برادرم را.
محمدحسین
اگر تا ده سال متوالی هر کسی را که این گناه کرده گردن بزنید یا دار بزنید، در کمال سُرور باید سفارش سرهای جدید بدهید.
محمدحسین
همانند پدران ابله که ترکههای تهدیدآمیز را دسته میکنند تا آنها را مقابل چشمان فرزندانشان قرار دهند نه برای اینکه به کارشان گیرند، بلکه تنها برای ترساندن و تا با گذشت زمان، این ترکهها به جای ترساندن اسباب تمسخر آنان میشوند. احکام ما نیز اینچنین شدهاند.
محمدحسین