وجود تو و صفاتی که واجد آنی، تنها از آن خودت نیستند، تا خود را در راه پرورش فضایل و کمالات خود صرف کرده و تباه سازی و فضایل و کمالاتت را نیز در راه خود مصرف کنی.
خداوند با ما همان میکند که ما با چراغ:
چراغ را نه به خاطر خود چراغ، بلکه به خاطر نوری که میبخشد میافروزیم.
اگر فضایل ما نیز نوری فراسوی ما نتابانند، گویی این فضایل را نداشتهایم.
تنها امور اخلاقی (عامه) است که میتواند لطیفترین احساسات معنوی (خاصه) را برانگیزد.
محمدحسین
بیچارگان مرهمی جز امید ندارند. امید به زنده ماندن دارم و آمادهٔ مرگم.
امیر: دل به مردن بِنِه. یا میمیری و یا میمانی که در این صورت زندگی شیرینتر میشود.
با زندگی چنین استدلال کن: اگر تو را از کف بدهم، چیزی را از دست دادهام که کسی جز ابلهان آن را نگه نمیدارند. ای زندگی، تو یک دَم هستی و آن هم بندهٔ تأثیرات افلاک، که بر منزلی که در آن ساکنی، هر دم بلا میبارند. تو چیزی جز بازیچهٔ مرگ نیستی که در گریز خود برای دوری از آن، برای آن میکوشی و هر چه از آن میگریزی، به آن نزدیکتر میشوی.
Irish