بریدههایی از کتاب کتاب کوچک معصومیت و امید
۳٫۱
(۲۳)
من درد دارم
بگو دوا... چه آوردهای با خودت؟
آرزو ایرانمهر
تو بوی دَمنوش ِ بابونه میدهی
باز بگذار مرورت کنم
سرتاپا...!
آرزو ایرانمهر
کمی شعر بخوانيد
شفا خواهيد يافت.
آرزو ایرانمهر
او مرتب خود را جای پروانههای پاييزی
اشتباه میگرفت
آرزو ایرانمهر
بَعْد...!؟
کسی بَعْد را نديده است،
بعد که به بعد برسيم،
خودمان میدانيم
مهم
همين چُرتِ دلپذيرِ آرام است،
Sky_Blue
مَد و مِه
او که پيش از سپيدهدم
دريا را ترک کرده است
ديگر به خانه بازنخواهد گشت.
اين يک راز است،
معصومِ هزاره فانوس
از ما گريخته است،
دريا از عادتِ دريا دست کشيده است،
تنها شدآمدِ شب
شدآمدِ شب است.
Sky_Blue
لايْن
اين روزها
بدجوری خرابِ همين خيالاتم.
مشکل اينجاست
نه میشود از اين فکرها فاصله گرفت
نه قرارِ آرامِ آدمی... ممکن است.
در اضطرابِ آخرين بوسهها...
بیزحمت به کلمات بگو کمکم کنند.
Sky_Blue
و بسيار ديدهام دنيا،
که هيچ ندارد از حرف،
فقط گاهی میبينی
يک نفر دارد گيتار میزند
يک نفر دارد آواز میخواند
يک نفر هم دارد برای خودش
چشم به راهِ کسی...
که قرار است از جای دوری بيايد.
مختصاتِ هر دايرهای آيا
سرانجام... مختصاتِ همان دايره است؟
Sky_Blue
خوب باش...
وقتی آدمی
روشن و ساده سخن میگويد،
دنيا بوی ريحان میگيرد.
بعد هر کسی را بخواهی
دير يا زود به تو زنگ میزند
میگويد: جايی نرو، من راه افتادهام الان!
خدای من
دنيا واقعاً بوی ريحان گرفته است!
Sky_Blue
او مرتب خود را جای پروانههای پاييزی
اشتباه میگرفت
آرزو ایرانمهر
نزديکترين عبارتهای پيش ِ رو
خودم
دَوَنده خستگیناپذيرِ آنهمه پيرار.
خودم
خيابانْگَردِ دهه دورِ خانهْ بهدوش.
خودم
مخفی مانده از دو چشمِ مرگ
که اندوهخوارِ همه خستگانِ زمين است.
و باز... خودم
که گفته بودم به ظلمتها:
ــ تا خورشيد هست، من هم هستم،
و هستم... که هستم!
mohamad mirmohamadi
ما را
مظلومِ اين گريهها نبين،
ما داريم در باران
پياده به خانه برمیگرديم.
mohamad mirmohamadi
باز هم...
ماه
مامای هفت آسمانِ آبستن است
موسمِ زايمانِ گُلهای داوودی را میداند.
من هم میروم
پنهان از تاريکی
دست و روی خويش را در نور بشويَم،
به زودی باران خواهد آمد.
mohamad mirmohamadi
من دنيا را گوشه به گوشه گريستهام،
و همين است که اشياء
اسمِ آسانِ مرا بلدند.
من فرستاده برگزيده بارانم
بياييد پاهای خسته شما را بشويم
هنوز تا منزلِ ماه
خيلی راه مانده است به راه.
کاربر حسن ملائی شاعر
نيازی به توضيح نيست
من
گاهی جای خداوند گريه میکنم.
من
کاربر حسن ملائی شاعر
کلماتم را خسته کردهاند،
اما نوميد نمیشوم.
کلماتم را دَرهَم شکستهاند،
اما نوميد نمیشوم.
من میدانم نوميدی
گاهی آدمی را از اينهمه ناروا
نجات میدهد،
اما نمیدانم چرا نوميد نمیشوم.
واقعاً چرا نوميد نمیشوم...!؟
🌿sepidar🌿
من
يای آخرم به خوابِ نی،
میبنويسَمَت به بالينها
تا آدمی به ياد آورد
که من
جادوگرِ اوراد وُ
فَرازاده واژهام به خطِ خدا.
bilijacks
باری... تا اتفاقِ خاصی رُخ نداده است
وصيت کنم:
ـ لطفاً مرا نکشيد!
شعرهای بینظيرِ بسياری هست هنوز
که بايد به احترامِ اولادِ آدمی سروده شوند.
bilijacks
سهمِ من از جهان
همين است:
کفِ دستی کلمه
دو سه عبارتِ آرام
و علاقهای معمولی به اولادِ آدمی.
bilijacks
من
ماه در دهان وُ
گرگ بر شانه
از فرازِ ظلمتِ بیپايان فرو میشوم
تا نگذارم هيچ شبتابی
انقراض ِ ارابهرانِ خورشيد را باور کند.
bilijacks
حجم
۸۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۹۵ صفحه
حجم
۸۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۹۵ صفحه
قیمت:
۹۷,۵۰۰
تومان