بریدههایی از کتاب از معرفت دینی تا حکومت دینی
۴٫۹
(۱۰)
هر اندازه از جهاد و هجرت فاصله بگیرد، از ولایت دور میشود و اگر از ایمان و هدف فاصله گرفت، از نصرت محروم میشود و آنجا که به کفر روی آورد، درگیری با او آغاز میگردد.
mohdiu
عبد، آزادهای است که وجودش را کشف کرده، استخراج کرده، شکل داده، و رهبری نموده است.
mohdiu
ما به خاطر هیچ و پوچ و بدون محاسبه و اندازهگیری، از صبح تا شام خود را به خدایانی سپردهایم و از محرکهایی الهام میگیریم. به خاطر حرفها و وسوسههایی میمیریم و زندگی میکنیم که در برابر سنجش و نقد ما به مسخره و طنز بدل میشوند.
mohdiu
منافق نمیفهمد " الذل مع اللّه عزة"؛ که ذلت در معیت خدا و همراه هدف عزت است. او هدف را منافع گرفته و همیشه در همراهی همین هدف هم سرگردان است و آلت دست است. کسی میتواند این عزت را بفهمد که لااقل همراهی هدف را معیار بگیرد و این را اصل بشمارد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
" ان العزة للّه و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لایعلمون" منافق منفعت طلب است و این است که بی شخصیت است تا بتواند منافع را در زمینههای متحول صاحب بشود. منافق در متن ذلت است و اسیر شرایط و موقعیتهاست. بیشخصیت و بیهویت، در انتظار تصاحب منافعی است که آخر هم شخصیتهای مومن و یا کافر، صاحب میشوند که سودها را میبرند و نتایج را از آن خود میکنند: " ذهب اللّه بنورهم و ترکهم فی ظلمات لایبصرون". منافق سود را میخواهد ولی نمییابد: " فما ربحت تجارتهم و ماکانوا مهتدین". منافق، معنای عزت و تحلیل عزت را نمیفهمد و به منافعی که میخواهد حتی راه هم نمییابد و راهیاب نمیشود.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
و کسی که مرگ خواهی و احساس رفتن دارد، و کسی که حضور تحول را میبیند، قرار نمیگیرد؛ که یکی از سیاست بازهای سالهای سی میگفت: من از این که بچههای کوچک را میبینم که پر شور حرکت میکنند، ناراحتم؛ چون اینها به من میگویند: شما بروید که ما آمدهایم... و دیگر جایی برای شما نیست.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
و اما عزت مومن، در بهره مندی و بهره برداری در بلاء و رخاء است. مومن در هنگام دارایی با شکر و در هنگام گرفتاری با صبر، سالک است و کسی که دو پای شکر و صبر را دارد، ذلیل نیست. کسی که در تمامی شرایط و در تمامی موقعیتها، موضعگیری مناسب را دارد ذلیل نیست.
اصولاً عزّت و ذلّت با امکانات و قدرتهای جدا از انسانها محاسبه نمیشوند. ذلت و عزت امر قلبی است و با ظرفیت باطنی و ظرافت برخوردها و قدرت روحی مشخص میشود. کسی که در متن و اوج قدرت است ولی تحول و مرگ را احساس میکند، کسی که در سرزمین بهار است ولی پاییز را حدس میزند و از دور میبیند، این آدم عزیز نیست؛ که مضطرب است و متزلزل است و محزون است و هراسناک است. اضطراب و تزلزل و حزن و خوف، با عزت سازش ندارد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
و عزت رسول خدا، در دستیابی به اهداف و در همراهی و معیت حق است. اگر رسول میخواست که همه آدمها خوب بشوند، موفق نبود؛ ولی اگر بخواهد زمینهٔ خوبی را فراهم کند و امکان انتخاب و هدایت نجدین
را داشته باشد، هیچ گاه از این هدف جدا نبوده
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
عزت بالاتر از قدرت است. عزت تسلط بر قدرت است. اگر تو قدرت داشته باشی، بازوی قوی وامکان نیرومندی داشته باشی؛ ولی نتوانی آن را کنترل کنی، تو فقیر هستی و عزیز نیستی که ذلت و زبونی داری و در دست قدرت اسیری.
پس در مفهوم عزت، تسلط و علو و احاطه و اداره نهفته است و با این مفهوم بلند باید به جواب و تحلیل روی آورد.
عزت خدا
ان العزة للّه. عزت خدا در احاطه او و تسلط او و حضور اوست. چنبرهٔ خلقت و حلقهٔ جمع و مهار قدرتمندان و فرعونها از دست او بیرون نرفته. آنها مهرههایی هستند که در طرح او با هر گونه انتخاب و اقدامی معنا میدهند و نظام و سنتهای او بر ملکولها و سلولهای آنها، بر تمامی وجود آنها، حکومت دارد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
شیطان با بدی کسی که تو به آن خوبی کردهای نتیجه میگیرد، پس دیگر احسان نکن؛ در حالی که احسان حتی به بدکار بد نیست و بدی در یک مورد دلیل تعطیل احسان نیست. با وجود مشکلات در راه، شیطان نتیجه میگیرد که بنشین؛ در حالی که باید آمادهتر شد و برخاست... دقت و بصیرت و مشورت، درمان این وساوس و شبهات است. خدایا به تو پناه میبریم و از تو کمک میخواهیم.
آنجا که تو با هدایت خدا به پیمان و عهد او درآمدی، ناچاری که تمامی تعهدات او را به عهده بگیری و تمامی قرارهای او را دنبال باشی و این تعهد از متن عهد و عبودیت برخاسته و این تکلیف در این سرزمین ایمان و هجرت و جهاد، ریشه دوانده.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
که امام صادق بر روی کفن اسماعیل مینویسند «اسماعیل یشهد بکذا" و بعد میبینیم که بسیاری از اخباریین بر روی جنازهٔ مادر پیر و دختر جوان خود مینویسند «اسماعیل یشهد بکذا"، این انحراف و یا اشتباه از نقص و ضعف در عمل معصوم نبوده؛ که تعبّد و تعصب و احتیاط کار را به اینجا میکشاند که تو کلام معصوم را تغییر ندهی و بر آن پافشاری نمایی، در حالی که موضوع آن کلام و شرایط و حدود آن را در نظر نگرفتهای.
بی جهت نیست که رسول را دستور میدهند که " لا تعجل بالقران قبل ان یقضی الیک وحیه". آشنایی با حکم و دستور کافی نیست که باید منتظر وحی و اشاره بود و موضوع را در نظر گرفت.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
و آنجا که دلی از ایمان سرشار شده باشد و اقدام هم کرده باشد و توان خودش را به کار برده باشد و هجرت نموده باشد و برای مبارزه و جهاد با جان و مالش آماده شده باشد، نمیتوان او را تنها گذاشت و با دست و چشم و زبان به یاری او نیامد.
و این نصرت تا هنگامی است که یاران در راه باشند و به اضلال و فساد و اسراف روی نیاورده باشند، که: " ما کنت متخذ المضلّین عضدآ" و " ولا تطیعوا امر المسرفین الذین یفسدون فی الارض ولا یصلحون" و " لا تتبع سبیل المفسدین".
پس اصل نصرت و ولایت از عهد و پیمان با اللّه و از ایمان به او و به روز دیگر ریشه میگیرد و با توجه به هدف و هماهنگی با آن و دوری از اسراف و فساد و اضلال، محدود میشود.
و اندازه و مقدار نصرت و ولایت به مقدار قابلیت و شکر و سلوک طرف
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
آنجا که رشتهٔ ولایت گسسته شود، هر کدام برای شکستن دیگری کافی هستیم و نیاز به دشمن خارج نیست و آنجا که این رشته مستحکم گردد و هر کس پاسدار حریم و حرمت تمامی همراهان باشد؛ ناچار هجوم و تجاوز و تعارضی نخواهد بود؛ که اهل کفر به خاطر منافع درگیر میشوند. و با فقدان منافع، و با ابهام منافع درگیری آغاز نمیشود و بر مصالح هجومی نمیرود. اصل نصرت، از این ریشهها تغذیه میکند و اصل ولایت تا این حد گسترده است.
پس آنجایی که از تو کمک بخواهند و از تو دعوت کنند و حفاظت از مصالح و دفع فتنه را طالب باشند، نمیتوانی کوتاهی کنی و نمیتوانی چشم و گوش ببندی.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
آنچه در برابر کفر و فتنه و فساد آن، نیرومند میایستد، ایمانی است که به قدرت تبدیل شده و به محبت و ولایت و به سرپرستی و ولایت گره خورده است. مادام که ایمان به ولایت مبدل نشود، نیروی جلوگیر و مصلح نخواهد بود.
اگر ما چهار نفر هر کدام از لیوان خودش دفاع و حفاظت کند، پس هر لیوان یک محافظ بیشتر نخواهد داشت؛ اما اگر هرکس از همهٔ لیوانها حفاظت نماید، پس هر لیوان چهار محافظ خواهد داشت و هر خانه و هر فرزند و هر خانواده محافظهای زیادتری خواهند داشت. و همین باعث قدرت تو و ترس دشمن و نگهداری از مصالح عمومی و کلی خواهد بود.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
در ادامهٔ همین آیات در سورهٔ انفال آمده " اِلّا تَفْعَلُوهُ تَکنْ فِتْنَةً فِی الاَْرْض وَ فسادٌ کبیرٌ": اگر در برابر ولایتهای کفر و پیوندهای آنان شما به این پیوند ولایت و نصرت روی نیاورید و این ارتباط را عملی نکنید، در زمین فتنهها تحقق مییابد و فساد کبیر، ثبات میگیرد. روی آوردن به ولایت و نصرت، فتنه و فساد را برطرف میسازد. فتنه در انسان بلاء و آزمایش اوست و در زمین درگیریها و خونریزیهاست و فساد به هم ریختن نظام و چشم پوشی از مصالح عمومی و کلی است: مصالح عمومی، در جامعه و مصالح کلی در جهان
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
و حق چهارم این که چشم و راهنما و آیینه او باشی و حق پنجم این که تو سیر نباشی او گرسنه بشود و تو سیراب نباشی و او تشنگی ببرد و تو نپوشی و او عریان بگردد و حق ششم این که اگر تو خادمی داری و امکان داری و برادر تو خادمی ندارد، پس خادم خود را برای او آماده کنی تا لباسش را بشوید و غذایش را بسازد و فراش او را آماده سازد و حق هفتم این که تعهدات او را به عهده بگیری و دعوتش را اجابت کنی و بیمارش را عیادت نمایی و بر جنازهاش حاضر باشی و اگر فهمیدی که نیازی دارد و حاجتی دارد، برای انجامش بشتابی و او را مجبور به سؤال ننمایی. اگر این کارها را انجام دادی، " وَصَلَت وِلایتُک بِوِلایتِه وَ وِلایتَهُ بِوِلایتِک"؛ ولایت خود را با ولایت او پیوند زدهای. و در حدیث دیگری آمده است که اگر در نزد برادرت اظهار ناراحتی کنی و
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
از امام صادق، از حق مسلم بر مسلم سؤال میکند و حضرت میفرماید: این حقوق هفت تاست. هر کس یکی از آنها را ضایع کند از ولایت خدا خارج شده و دیگر در او سعی برای خدا نیست.
معلّی میپرسد این حقوق چه هستند و امام صادق میفرماید: من بر تو دلسوز هستم و میترسم این حقوق را ضایع کنی و حفظ ننمایی و عمل نکنی. معلّی میگوید: " لا قوة الا باللّه" و حضرت حقوق را میشمارند. سادهترین این حقوق این است که برای او دوست داشته باشی آنچه برای خود میخواهی، و برای او نخواهی آنچه برای خودت نمیپسندی و حق دوم این که از سخط دوری کنی و به دنبال رضا و خشنودی او باشی و امر او را اطاعت نمایی. حق سوم این که او را با جان و مال و زبان و دست و پای خودت یاری کنی
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
" والذین کفروا بعضهم اولیاء بعض." همان طور که ایمان و هدف مشترک ولایت میآورد و نصرت میآورد، همین طور کفر و منافع مشترک هم ولایت میآورد و وحدت میآورد و قدرت میآورد. با این تفاوت که منافع مشترک میتواند به خاطر محدودیتش، باعث تعارض و درگیری بشود؛ ولی ایمان و عشق به خدا، به خاطر وسعت و جبران و غفران و محبت خدا، تعارضها را مرتفع و تزاحمها را رهبری مینماید.
پس ایمان، بدون هجرت و جهاد، نصرت محدود را به دنبال میآورد: " ان استنصروکم فعلیکم النصر الّا علی قوم بینکم وبینهم میثاق".
و ایمان، همراه هجرت و جهاد و یا پناه دادن و نصرت کردن، ولایت را میسازد و این رابطه را پی میریزد و این پنج عنصر ایمان و هجرت و جهاد و پناه و نصرت، ایمان حق و مؤمن ثابت را شکل میدهد: " اولئک هم المومنون حقآ. لهم مغفرة ورزق کریم".
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
ایمان و گرایش، و هجرت و حرکت، و جهاد و مبارزه، و یا پناه دادن و یاری کردن رشتهٔ ولایت و دوستی و سرپرستی و رهبری خدا را درهم میتاباند. " اولئک بعضهم اولیاء بعض"؛ اینها هستند که با یک دیگر جمع میشوند و عصمت و ولایتی در میان آنها برقرار میشود: عصمتی که در آبها از آلودگی و نجاست آن حفاظت مینماید. و در دلهای مومن، به طهارت و رشدشان کمک مینماید.
اما اگر ایمان بود و در هدف هماهنگی بود، ولی هجرت نبود و به خاطر هدف، حرکتی صورت نگرفت، پس دیگر ولایتی در میان نخواهد بود و رشتهٔ عصمت و حفاظتی برقرار نخواهد شد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
نمیرود و این عبودیت با دستهای بت ساز و بت پرست شکل نمیگیرد، پس باید یارانی آماده کنی و بسازی و باید در جایگاههای مناسب قرار بگیرند و نفوذ کنند تا پس از این انتظار و آمادهباش و پس از این تقیه و نفوذ، به قیامی مسلط و مستقل چشمها روشن شود.
راستی دقت کن که این دو اصل هدایت و عبودیت، این دو اصل وحی و عهد تا کجا را زیر پوشش میگیرند و حتی بر شکل مبارزه و روش مبارزه اثر میگذارند؛ همان طور که معیار زندگی و مرگ را مشخص مینمایند و بر انگیزه و هدف و پیوندهای عدل و احسان، سایه میگسترانند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
حجم
۱۶۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۲۹۲ صفحه
حجم
۱۶۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۲۹۲ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان