بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب از معرفت دینی تا حکومت دینی | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب از معرفت دینی تا حکومت دینی

بریده‌هایی از کتاب از معرفت دینی تا حکومت دینی

۴٫۹
(۱۰)
با هدایت‌های مستمر خدا و با پذیرش هدایت‌ها، جلوه‌های نهفته آشکار می‌شوند، بت‌ها مشخص می‌شوند، صنم‌ها روی نشان می‌دهند، زمینهٔ نظارت و نقد فراهم می‌شود و امکان آزادی و رسیدن به عبودیت فراهم می‌شود؛ چون دل نمی‌تواند خالی بماند، که در غیبت معرفت و نظارت، عادت‌ها و غریزه‌ها هجوم می‌آورند و با شهادت و نقد و سنجش، معرفت و عشق و ایمان و عمل و سپس بلاء و اضطرار، مرکب سلوک تو می‌شوند و تو می‌توانی با پای عجز این راه را طی کنی و با او به سوی او بیایی. آن هدایت‌ها بود و این هم دنیای پیچاپیچ عبودیت...
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
عبد، آزاده‌ای است که وجودش را کشف کرده، استخراج کرده، شکل داده، و رهبری نموده است. اگر آدم‌ها معادنی هم چون طلا و نقره باشند، پس این کشف و استخراج و شکل دادن و رهبری کردن و در جهت انداختن، کارهای لازمی است که نمی‌توان از آن چشم پوشید و روی برگرفت.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
گرفته، عبد، آزاده‌ای است که وجودش را کشف کرده، استخراج کرده، شکل داده، و رهبری نموده است. اگر آدم‌ها معادنی هم چون طلا و نقره باشند، پس این کشف و استخراج و شکل دادن و رهبری کردن و در جهت انداختن، کارهای لازمی است که نمی‌توان از آن چشم پوشید و روی برگرفت.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
ما آن قدر برای پاهای کوچک خود، گشاد بازی کرده‌ایم که هیچ گاه احساس تنگنا و ضیق نمی‌کنیم و به وسعتی نمی‌اندیشیم و غم غربتی نداریم و تجربهٔ شهود عالم و شهادت دنیا برای ما شیرین است و گرایش به غیب و دنیایی دیگر را نداریم؛ که چراگاه دنیا برایمان سبز است و سرشار است و با فکر کوچ و رحیل و هجرت بیگانه‌ایم... بیگانه‌ایم... از زندگی و مرگ گذشته، ترس‌ها و امیدها، غم‌ها و رنج‌ها، همه کوچک و حقیر هستند. هنوز ریشه در لولوی گذشته و ترس‌های مبهم و تهدیدهای مسخره دارند. پس کجاست چشمی که تمامی نهفته‌های دلش را زیر و رو کرده باشد و تمامی انبار و انبان گذشته‌اش را بیرون ریخته باشد و برای تمامی احتمالات آماده شده باشد و ابهامی باقی نگذاشته باشد و ترس و رنجی برایش نمانده باشد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
ما به خاطر هیچ و پوچ و بدون محاسبه و اندازه‌گیری، از صبح تا شام خود را به خدایانی سپرده‌ایم و از محرک‌هایی الهام می‌گیریم. به خاطر حرف‌ها و وسوسه‌هایی می‌میریم و زندگی می‌کنیم که در برابر سنجش و نقد ما به مسخره و طنز بدل می‌شوند. من فراموش نمی‌کنم که یک روز جمعه از یک زمستان سرد را میان برف‌های قندیل بسته جوی‌ها و در کنار پیاده‌روها چه طور به دنبال ته سیگارهای آن روزها که تا آخرش را می‌کشیدند به سر آوردم و برای سیگار کشیدن آن‌ها را تصفیه کردم و در یک کاغذ کاهی پیچیدم و سیگار را کشیدم و از نفس افتادم و تا امروز هم دیگر هوس کشاکشی نداشته‌ام... راستی چه قدر مسخره!!
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
" ان صلوتی ونسکی ومحیای و مماتی للّه...": انسان، در عبادت‌ها و کارهای قدسی زودترصبغهٔ الهی می‌گیرد. آن‌چه دیرتر به محور خدایی ملحق می‌شود، زندگی و مرگ ماست؛ محرک‌های ما و حرکت‌های گوناگون ما است. این‌ها هستند که باید کنترل بشوند و این کنترل آن‌گاه تحقق می‌یابد که تو در برابر تمامی این محرک‌ها بایستی و با آن‌ها کلنجار بروی.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
و به عبودیت منتهی می‌شود، نه علم و قدرت که: " ان اعبدونی هذا صراط مستقیم". عبودیت صراط است و عبادت و خدمت به خلق و عشق و محبت و کارهای خوب، همه سبیل هستند و این سبیل‌ها اگر از عبودیت بگذرد و در نیت و سنت و اهمیت پالایش بیابد، ارزش می‌یابد؛ چون تمامی تعلق‌های آدمی که آرمان‌ها و انداد او را می‌سازند حتی آرمان‌هایی مثل آزادی و عدالت و عرفان و تکامل، مادام که از عبودیت عبور نکند، ارزش نمی‌یابد؛ که عبودیت در تعمیم و تخصیص و تقیید این آرمان‌ها، حرف آخر را دارد. در واقع ما از صراط به سُبُل می‌رسیم، که: " والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سُبُلنا"؛ کسانی که در عبودیت جهاد کرده‌اند به هدایت راه‌های واصل راه می‌یابند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
که: " ان تتقوا اللّه، یجعل لکم فرقانآ" و این فرقان، سرتاسر اهداف و روش‌ها و اعمال آدمی را زیر پوشش می‌گیرد. هدایت به نقش آدمی به جای شغل او، و هدایت به وضعیت و موضع‌گیری، به جای شرایط و موقعیت‌ها، و هدایت به مسؤولیت‌ها، به جای افتخار به نعمت‌ها و تظاهرها و خودنمایی‌ها، هدایت‌هایی است که آدمی را با ظرفیت و با ظرافت همراه می‌سازد و به جای کثرت نعمت و حرص و بخل و حسد و حزن و خوف بر نعمت‌ها، او را به کوثر وبهره برداری زیاد و خیر کثیر می‌رساند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
که استدلال و استنتاج و انتزاع و تعمیم و تجرید از کارهای ذهن است که بر روی هر گونه تجربه‌ای، چه حضوری و چه باطنی و چه حسی، می‌تواند انجام شود و بینش و علم و عمل را در خود بگیرد. با این تفاوت که تجربه‌های حضوری خالص‌ترین تجربه‌های ما هستند و از آفت‌های خطا و اشتباه حواس و تیه‌های گوناگون برکنار هستند و همین است که این تجربه‌ها برای امی‌ها کارسازتر و مؤثرتر هستند و این هدایت‌ها آن‌ها را به اندازه‌ها و ارزش‌ها و برنامه‌ریزی‌های جدید می‌کشاند. با توجه به این اندازه و استمرار و با توجه به ارتباط‌های محتمل و مظنون با دنیاها و عوالم دیگر، گرایش به غیب و به روز دیگر و به اللّه و به وحی در آدمی شکل می‌گیرد و همین گرایش او را متعهد می‌سازد و به عبودیت می‌رساند و به تسلیم و تفویض راه می‌دهد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
که استدلال و استنتاج و انتزاع و تعمیم و تجرید از کارهای ذهن است که بر روی هر گونه تجربه‌ای، چه حضوری و چه باطنی و چه حسی، می‌تواند انجام شود و بینش و علم و عمل را در خود بگیرد. با این تفاوت که تجربه‌های حضوری خالص‌ترین تجربه‌های ما هستند و از آفت‌های خطا و اشتباه حواس و تیه‌های گوناگون برکنار هستند و همین است که این تجربه‌ها برای امی‌ها کارسازتر و مؤثرتر هستند و این هدایت‌ها آن‌ها را به اندازه‌ها و ارزش‌ها و برنامه‌ریزی‌های جدید می‌کشاند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
از هنگامی که نیروی تعقل و سنجش در او فعال می‌شود و او بر وجود خود و اهداف خود و روش‌های خود نظارت می‌کند، تولد انسانی او آغاز می‌شود. انسان در این مرحله از وقوف و بینش، بودن، برای چه بودن و چگونه بودن خود را زیر سؤال می‌برد و از طبیعی‌ترین حالت‌های خود می‌پرسد و بر آن‌ها نظارت می‌کند. این وقوف و بینش، بر هر نوع بحث علمی، فلسفی، عرفانی و روانی و اجتماعی مقدم است. در واقع همراه این بینش، انسان به طرح جامع علم و عمل و آرزوهایش می‌رسد و هر گونه حرکت علمی و عملی در این طرح می‌گنجد و برای تأمین این بینش، به ادراکات حضوری و تجربه‌های حضوری روی می‌آوریم و با تعمیم و تجرید و انتزاع و استدلال، این تجربه‌های حضوری به طرح و بینش و چارچوب علم و عمل خویش می‌رسیم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
از هنگامی که نیروی تعقل و سنجش در او فعال می‌شود و او بر وجود خود و اهداف خود و روش‌های خود نظارت می‌کند، تولد انسانی او آغاز می‌شود. انسان در این مرحله از وقوف و بینش، بودن، برای چه بودن و چگونه بودن خود را زیر سؤال می‌برد و از طبیعی‌ترین حالت‌های خود می‌پرسد و بر آن‌ها نظارت می‌کند. این وقوف و بینش، بر هر نوع بحث علمی، فلسفی، عرفانی و روانی و اجتماعی مقدم است. در واقع همراه این بینش، انسان به طرح جامع علم و عمل و آرزوهایش می‌رسد و هر گونه حرکت علمی و عملی در این طرح می‌گنجد و برای تأمین این بینش، به ادراکات حضوری و تجربه‌های حضوری روی می‌آوریم و با تعمیم و تجرید و انتزاع و استدلال، این تجربه‌های حضوری به طرح و بینش و چارچوب علم و عمل خویش می‌رسیم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
و همان طور که رسول خدا را با اجماع مردم و یا اجماع اهل مدینه و یا اجماع اهل حل و عقد انتخاب نمی‌کنند، همین طور خلیفه را نمی‌توان با این روش‌ها شناسایی کرد و نمی‌شود که رسول خدا به فکر سرپرست امت و خلیفهٔ پس از خود نباشد و برای پس از وفات کسی را مشخص نکرده باشد و مثل ابوبکر و عمر و یا تمامی خلفای بعد دلسوزتر از او باشند. اکنون که ملاک خلافت و رسالت هم پای هم گردید، باید تعیین سرپرست و وظیفه با نص و با همان ملاک مشخص گردیده باشد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
من گفتم در موضوع ولایت و خلافت ـ مثل موضوع رسالت ـ من از نقل و روایت شروع نمی‌کنم. من از این نقطه آغاز می‌کنم که روابطی دارم، با خودم، با اشیاء، با افراد و با ملت‌ها. من در این روابط امکاناتی دارم: علمی و تجربی، عقلی و فلسفی، قلبی و اشراقی، و احساسی و غریزی. آیا این امکانات، کفاف روابط من را می‌دهد؟ اگر به این نتیجه رسیدیم که آری، پس دیگر نه رسول می‌خواهیم و نه خلیفه. آدمی می‌ماند و خودش و رها می‌شود و به خود واگذار می‌گردد. اگر به این نتیجه رسیدیم که خیر، این‌ها کفاف نیازهای آدمی را نمی‌دهد، آن وقت هم رسول می‌خواهیم و هم پس از رسول به کسی محتاج هستیم که همان خصوصیات آگاهی و آزادی را داشته باشد و ارتباط با غیب و شهود این عالم را داشته باشد و آدمی را در تمامی راهش امام و جلودار باشد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
اَشْهَد اَنَّ مُحَمَّدآ عَبْدُهُ وَ رَسُولُه و همراه عبد و رسول به عبودیت دعوت می‌کند و با عبودیت حرکت می‌کند و همراه سرشاری و غنای باطنی به عدل و احسان روی می‌آورد. این گونه در سورهٔ بقره آیهٔ ۲۳ " یا اَیها النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکمُ الَّذی خَلَقَکمْ" با " اِنْ کنْتُمْ فی رَیبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا..." مربوط می‌شود که عبد او با عبودیت به عبودیت او دعوت می‌کند. این عبودیت به جمع و ربط عادلانه و محسنانه می‌رسد و از اثم و عدوان جدا می‌شود و این آیه " اَنْ لا تَعْبُدُوا اِلّا اِیاهُ وَ بِالْوالِدَینِ اِحْسانا وَ بِذِی‌الْقُرْبی وَ الْیتامی وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْنآ" با آیهٔ " تَظاهَرُونَ عَلَیهِمْ بِالاِْثْمِ وَ الْعُدْوان..."، مدار را کامل می‌نماید؛ که عبودیت در وجههٔ اثبات، بر انگیزه و هدف و روابط اثر می‌گذارد و در وجههٔ نفی، تعلق‌ها و انداد را می‌شکند. با نفی تعلق‌ها، به غنا و امن باطنی و به عدل و احسان راه می‌دهد: " وَ لَهُ الْحَمْدُ عَلی ما هَدانا".
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
البته اگر این قدرت و نفوذ دینی در سطح معرفت به آفت‌های وهم و خیال آلوده شود، و در سطح جامعه به تحول تلقی‌ها و تربیت مهره‌های کارآمد و جاسازی و جای گزینی آن‌ها نپردازد، ناچار در طرح دیگران گرفتار خواهد شد و به صورت اهرم و عامل آن‌ها عمل خواهد کرد؛ که حکومت دینی بدون تحول تلقی و ارزش در تودهٔ مردم و بدون تربیت مهره‌های کارآمد، گرفتار استبداد و اضمحلال خواهد شد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
و ناچار این معرفت دینی با این خصوصیات، زمینهٔ تحقق قدرت و تحول و انتقال قدرت را در جوامع بدوی و یا شهری و یا صنعتی و یا غیرصنعتی، فراهم می‌سازد و با تربیت مهره‌های کارآمد و با نفوذ دادن آن‌ها به حرکت جوامع مختلف موفق می‌شود و نظام‌های مسلط را درهم می‌شکند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
۸ ـ جمعیت ساز و قدرت پرداز است؛ چون بر انگیزه و هدف و روابط تأثیر گذار است. ۹ ـ سازمان‌گرا و تشکل ساز است، آن هم تشکلی ولایتی و همراه بینات و کتاب و میزان. ۱۰ ـ سیاست گذار است؛ خصلت رهبری دارد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
این معرفت دینی به عهد و عبودیتی تعبیر می‌شود که این خصوصیات را دار است: ۱ ـ استقلال از علم و فلسفه و عرفان: از این‌ها بی نیاز است و به این همه می‌دهد و این‌ها را در طرح خود می‌سازد. ۲ ـ مسیطر و مؤثر است؛ چون به وسعتی توجه دارد و محدوده‌ها را در نظر دارد. ۳ ـ بر حس و وهم و خیال و فکر و عقل و عاطفه، تأثیر می‌گذارد و شناخت و احساس و عمل را گره می‌زند. ۴ ـ ارزش ساز است. ۵ ـ عمل آفرین است. ۶ ـ ظرفیت بخش است. ۷ ـ نظام آفرین است:
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
در این مرحله نه تنها علم که حتی عقل و قلب آدمی هم، کارساز نخواهد بود؛ که علم و فلسفه و عرفان او کفاف این همه رابطه و این همه مشکل را نمی‌دهد. در این وسعت، آدمی به وحی و به عهد نیاز دارد. وحی، بینات و کتاب و میزان را در بر می‌گیرد. وحی، روش‌ها و اهداف و احکام را در بر می‌گیرد، وحی در این نگاه، همراه رسول و تربیت او و روش‌های اوست و رسول با توجه به قدر و استمرار و ارتباط انسان و با توجه به ارزش‌ها و اهداف انسان، به تقدیر و تدبیر و تربیت و تشکل انسان روی می‌آورد. رسول به انسان سه گونه می‌آموزد: عَلَّمَ الاِْنْسانَ ما لَمْیعْلَمْ؛ عَلَّمَ الاِْنْسانَ ما لایعْلَم؛ عَلَّمَ الاِْنْسانَ ما لَمْیکنْ یعْلَم؛ آن‌چه را که نمی‌دانست، آن‌چه را که نمی‌داند و آن‌چه را که نمی‌تواند بداند. این همه در حوزهٔ معرفت دینی قرار می‌گیرد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸

حجم

۱۶۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۲۹۲ صفحه

حجم

۱۶۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۲۹۲ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان