بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آخرین نشان مردی | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب آخرین نشان مردی اثر مهرداد صدقی

بریده‌هایی از کتاب آخرین نشان مردی

نویسنده:مهرداد صدقی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۲۱۷ رأی
۴٫۲
(۲۱۷)
کل مکالمه مامان با مادرِ آتنا ده دقیقه بود اما الان یک ساعت و نیم است که دارد همان مکالمه را با جزییاتی تازه برای بابا تعریف می‌کند. سعی می‌کنم توجه نکنم اما از همان لحظه بابا و مامان به طور مستقیم و غیر مستقیم می‌خواهند به من پیام بدهند. مثلاً بابا موقع نماز بعضی جاهای قنوت را عمداً با صدای بلندی می‌گوید: «ربنا آتنا فی‌الدنیا حسنه...»
FAYA
بابا درحالی‌که همچنان آهنگِ اشتباهش را زمزمه می‌کند به اتاقم می‌آید و می‌گوید: «حامد اگه صدای بچه‌ها مزاحم درس خوندنته می‌خوای برو بیرون یه قدمی بزن». معلوم است بیشتر از اینکه صدای آن‌ها مزاحم من باشد حضور من مزاحم صدای آن‌ها است.
maryhadi
مامان به بابا می‌گوید «به درست یا غلط بودن انتخابش کاری ندارم اما همین درسته اگه قصدش جدیه باید با هم حرف بزنن و از همدیگه شناخت بیشتری داشته باشن» بابا می‌گوید: «طرف که ما رو می‌شناسه. هم خونه‌مون اومده، هم من و تو رو دیده، هم پیامای گوشی منو احتمالاً خونده. این حامده که باید بشناسه‌ش».
بلاتریکس لسترنج
یعنی مثلاً اگر من یا یکی دیگر از نسل‌جدیدترها آتش درست کنیم انگار در دید بابا یا دایی‌ها، از حرارت لازم برخوردار نخواهد بود. برخلاف جوک‌هایی که راجع به نقش پدرها و کنترلِ کولر درآمده، این وضعیت در فامیل ما برای بادبزن صدق می‌کند
سپیده
فکر می‌کردم فقط دو سه تا بشقاب است اما درحالی‌که ظرف‌ها را می‌شویم، مامان و بابا باز هم بدون اینکه با هم حرفی بزنند، از هر جای خانه که گیرشان می‌آید یک ظرف و قابلمه کثیف پیدا می‌کنند و برایم می‌آورند.
zsmirghasmy
بابا هم کارت دانشجویی‌اش را نشان می‌دهد و می‌گوید: «بفرمایین بنده دانشجو هستم» نگهبانی که با دیدن کارتِ بابا ضایع می‌شود، به بابابزرگ اشاره می‌کند و می‌گوید: «نکنه ایشون هم ترم اولی هستن؟» بابا هم بلافاصله می‌گوید: «نخیر ایشون استاد بنده هستن... جناب آقای دکتر سوندیان!»
FAYA
وقتی به اتاقم برمی‌گردم می‌بینم بابا یکی از لباس‌زیرهایم را برداشته و عینِ بازرس ژاور به من می‌گوید: «پس این چیه اینجا؟ تو پمپرز هم که از زیرش بپوشی بازم این برات بزرگه دکترجان»
بلاتریکس لسترنج
بابا بالاخره یک کانالی که اخبار انگلیسی دارد پیدا می‌کند. کمی نگاه می‌کند و وقتی متوجه نمی‌شود، کانال را عوض می‌کند. مامان که می‌داند بابا از اخبار چیزی سر در نیاورده، می‌گوید: حالا اخبار چی می‌گفت؟ بابا هم می‌گوید: یه چیزایی گفت ولی گفت بین خودمون باشه.
n re
«یا همه با هم می‌ریم شمال یا تو هم با ما می‌آی!»
n re
خوشم می‌آید که این مامان‌ها حتی در بحرانی‌ترین موقعیت‌ها هم دست از تلاش برای پیدا کردن عروس برای پسرشان برنمی‌دارند.
n re

حجم

۱۶۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

حجم

۱۶۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

قیمت:
۷۶,۰۰۰
۵۳,۲۰۰
۳۰%
تومان