بریدههایی از کتاب آخرین نشان مردی
۴٫۲
(۲۱۶)
طوبی خانم یکدفعه چیزی یادش میآید و به مامان میگوید: اونا گفتن سفر میریم به یاد روزهای خوش جوانی که هیچی نداشتیم. نگو منظورشون از هیچی من و تو بوده!
بلاتریکس لسترنج
آقای عطاری به من میگوید: تو نمیآی؟
نه برای پایاننامهم، درگیرم
بابا با لبخند میگوید: خوش به حالت که باید توی خونه بشینی درس بخونی. ما بدبختا که مجبوریم بریم سفر کیف کنیم!
FAYA
دفاع دوستم که تمام میشود، قرار است سؤال پرسیده شود، بابا بلافاصله دستش را بالا میآورد. دارم سکته میکنم. بابا اتفاقاً یک سؤال بسیار سخت و تخصصی میپرسد و حسابی شوکه میشوم. با نگرانی به دوستم نگاه میکنم. دوستم با خونسردی پاسخ میدهد و بابا هم به او احسنت میگوید. جلسه که تمام میشود از بابا میپرسم: «بابا اون سؤالو از کجا آوردی؟»
بابا هم میگوید: «قبل از دفاع دیدم دوستت نگرانه و از سؤالای استاداش میترسه. منم بهش گفتم ازت چی بپرسم که بتونی خوب جواب بدی. اونم همین سؤالو بهم گفت و منم از بر کردم»
قبل از اینکه از سالن خارج شویم، یکی از استادها به بابا میگوید: «استاد، راجع به اون سؤالی که با نکته سنجی پرسیدین ....»
بابا بلافاصله مرا نشان میدهد و میگوید: «اجازه بدین من جواب این دانشجو رو بدم الان خدمت میرسم». بعد هم در گوش من میگوید: «حامد بدو در بریم!»
FAYA
«همیشه لباس شیک بپوش چون مردم عقلشون به چشمشونه.»
n re
عاشق حتی با نفس کشیدنش هم خودش رو لو میده
FAYA
. توی راه بابا میگوید: «حامدجان، من هرچی بهت بگم فایده نداره. اگه همینجوری عاشقشی که هیچ اما اگه قصد ازدواج داری، باید بیشتر بشناسیش. البته تا ازدواج نکنی نمیشه بشناسیش و تا نشناسیشم که نمیشه ازدواج کنی.»
maryhadi
بابابزرگ حالا به شکم دراز کشیده تا پشتش هم آفتاب بخورد. آقا نعیم و بابا در یک اقدام عجیب و نوآورانه، نوبتی به پشت او ضد آفتاب میمالند. بابا میگوید: خدایی هیچجا ایران خودمون نمیشه. الان اگه خارج بود کلی برامون حرف درمیآوردن.
بابابزرگ هم میگوید: والا اینطوری که شما دو تا مشغولین تو خودِ ایرانشم حرف درمیآرن.
maryhadi
مثلث آتش در فامیل ما مربع است و شامل اکسیژن (فوت)، ماده سوختنی (زغال و گاهی اوقات همراهیِ بخشی از لباس کسی که دارد از نزدیک زغالها را فوت میکند)، حرارت (کبریت و فندکهای یواشکی) و از همه مهمتر خودِ فردِ «آتش درست کن» است.
سپیده
بابا آماده میشود اما در لحظه آخر قبل از اینکه عطر مشهدی بزند، هم خودم، هم مامان و هم همه دانشجوها و اساتید دانشگاه را نجات میدهم و به جای آن عطر، از ادوکلن خودم به او میزنم.
نیلوفر🍀
وقتی کسی که باید باشد، نباشد، حتی اگر در جمع هزاران نفر هم باشی باز حس میکنی تنهایی.
Mohadese
حجم
۱۶۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۱۶۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
قیمت:
۷۶,۰۰۰
۵۳,۲۰۰۳۰%
تومان