اگر او مرد بود و کسی ديگر زنش را ضبط کرده بود بیشک معلوم بود که قضيّه بیفاجعه و خونريزی پايان نمیپذيرفت. امّا افسوس که زن بود و کاری از دستش ساخته نمیشد.
narjes.nmD
انسان وقتی چيزی از دستش میرود آنچه برايش مانده است عزيزتر میگردد.
حسین احمدی
سيّدميران، موقعی که همصحبت چيز فهم را با معرفتی به تورش میخورد بيش از هر زمان ديگر خصوصيّات نيک خود را منعکس میکرد. هم چون خَوانين ثروتمند و اهل دل لُر کلاهش را جلوی سر میگذاشت، آستينها را بالا میزد، برق خشنودی از چشمهايش میجَست و رديف دندانهای سفيدش را صميميّت و گرمی مطبوعی که خالی از لطف نبود به تبسّمی شيرين و دعوت کننده ديده میشد.
حسین احمدی
. آهو پول را به خمير تشبيه میکرد که خود به خود ور میآمد و زياد میشد. سيّدميران برای آن خمير مايهای لازم میدانست که عبارت بود از کار.
marzie
ـ در اين سرما بچّه را چرا از خانه بيرون میآوريد خانم. هوا آفتابی است، امّا ببين چه سوزی میآيد. چلّه کوچيکه حرامزاده و بیچشم و روست، از او نمیشود غافل بود. طفلک لپها و نوک بينیاش از سرما مثل لبوی پوست کنده قرمز شده است. به خانه که رسيدی اسفند و دعا را فراموش مکن.
محمدحسن
در زندگی لحظاتی پيش میآيد که انسان نه کسی را دوست دارد نه دلش میخواهد کسی او را دوست داشته باشد؛ از همه چيز و همه کس حتّی از وجود خود بيزار است؛ مثل اين که تمام نيروها و رشتههای زندگی را از او بريدهاند، نه ميل کارکردن دارد و نه اشتهای خوردن؛ دلش میخواهد خاموش و تنها در گوشهای بنشيند و به نقطه ثابتی خيره شود؛ يا اين که صورت اشک آلود خود را در مُتّکا فرو برد و به هيچ چيز نينديشد
narjes.nmD
تف به تو، تف به تو ای مرد بیعاطفه و انصاف که هرگز مهر و وفا را نشناخته بودی
a lovinɡ
تأخير معشوقه از نظر عاشق معمولاً نه گناه است نه عقوبت، چاشنی عشق است؛ کششی است که لطف دلبری را افزون میسازد.
a lovinɡ
خلاقيّت در ميان ما مردم يعنی دست درازی به حقوق ضعيفتر از خود
کاربر ۱۴۲۰۶۰۹
او البتّه از غيبت پشت سر اشخاص فوقالعاده روی میگرداند و بدش میآمد. عقيده داشت که غيبت نوعی تعريف از خود و تملّق از شنونده است.
حسین احمدی