بریدههایی از کتاب سایکوسیس ۴:۴۸
۳٫۹
(۷۵)
عاشقت شدم، و این تقصیر تو نیست که داری آزار میدی منو.
pejman
پیش از این میتونستم گریه کنم، اما الآن کارم دیگه از اشک گذشته
pejman
در پاکشده، تنها راهِ گریس برای زندهماندن پس از مرگ عاشقش این است که هویت او را از آنِ خود کند تا بتواند بر این فقدان فائق آید و هویتی دوباره پیدا کند. او میخواهد بدنش را عوض کند، «طوریکه بهنظر برسه که مثل اون احساس میکنم، گراهامِ بیرونْ عینِ گراهامِ درون.» و بهتدریج، او «برادرش» میشود، اولینبار با پوشیدن لباسهایش، سپس با یادگیری رقصیدن و صحبتکردن همانند او و، در نهایت، با تجسدبخشیدن به بدن او ــــ برقرارکردن پیوندی بیواسطه بین بدن، شقاوت و میل.
fuzzy
یکبار در پاسخ به کسی که به او گفته بود: «تو بهعنوان نویسنده مسئولیتی عظیم در برابر کسانی داری که ساعتی از وقت خود را صرف آمدن و دیدن کارهای تو میکنند.» پاسخ داده بود: «خیال میکنم در مقام نویسنده هیچ مسئولیتی ندارم. تنها مسئولیت من در برابر حقیقت است، حال هرچقدر آن حقیقت سخت و دردناک باشد.»
fuzzy
از سوی دیگر، او همواره زندهبودن تئاتر را ستایش میکرد و معتقد بود پردهٔ سینما یا صفحهٔ تلویزیون همواره بین مخاطب و اثر فاصله میگذارد و، به همین دلیل، او حضور و ارتباط مستقیم و مؤثر با مخاطب را برگزید: «بهعنوان یک مخاطب، این واقعیت را که من میتوانم یک اجرا را تغییر دهم و همچنین بهعنوان یک نویسنده، این واقعیت را که هیچ دو اجرایی شبیه هم نخواهد بود دوست دارم.»
fuzzy
دلیل اینکه بعضی از تماشاگران در مواجهه با نمایشنامههای کین احساس اضطراب و ناراحتی دارند این است که کین آنها را در موقعیتی قرار میدهد که تشخیص میدهند خشونتْ درون هرکدام از آنها وجود دارد
fuzzy
چرا رگتو زدی؟
چون لعنتی حس محشری داره، چون این لامصب حس معرکهای داره.
fuzzy
و من در بنبستِ بلاتکلیفیِ صدای نرم و مخملیِ اون روانپزشکِ منطقی گیر افتادهام که به من میگه واقعیتی مشهود و محسوس وجود داره که نشون میده ذهن و تنِ من یکی هستن. اما من اینجا نیستم و هرگز هم نبودهام.
fuzzy
اینقدر از حقیقتِ میرابودنم در عذابم که تصمیم دارم خودکشی کنم
امیرعباس قادری
من امسال از خودم بهقصدِ مرگ استعفا میدم
Eli N
افسردگی هم یه جور خَشمه. یه نفر جلوته و تو مدام سرزنشش میکنی، این همون کاریه که تو میکنی.
و تو چه کسی رو سرزنش میکنی؟
خودم رو.
شقايق بانو
خطِ نقطهچینی بر گلو
از اینجا بِبُرید
Ehsan Agp
غمگینم
احساس میکنم آینده بیامیده و نمیشه چیزیرو بهتر کرد
خستهام و ناراضی از همهچیز
بهعنوان یک انسانْ شکستخوردهای تمامعیارم
گناهکارم، دارم تقاص پس میدم
hossein
هیچچیزی ابدی نیست
(مگر خودِ هیچ)
Nilch
من میتوانم فضایم را پُر کنم
زمانم را پُر کنم
اما هیچچیز حفرهٔ خالیِ قلبم را پُر نخواهد کرد
Nilch
من هیچوقت توی زندگیم مشکلی با این نداشتم که چیزی رو به کسی بدم که دلش میخواد داشته باشه، اما هیچکس هیچوقت برای من همچین کاری نکرده. هیچکس منو لمس نکرده، به من نزدیک نشده.
hasti
هیچ دارویی تو دنیا پیدا نمیشه که بتونه به زندگی معنا بده.
nazi_sfy
فقط بعضی آدمهان که حقیقتِ سادهٔ رنج و درد رو میفهمن
nazi_sfy
این اون دنیایی نیست که من آرزوی زندگیکردنش رو داشته باشم.
کاربر نیوشک
من چشمهای آشغالِ تو رو از حدقه درمیآرم و توی جعبه میفرستم برای مامانت و وقتی هم که مُردم دوباره توی جسم بچهات حلول میکنم تا پنجاهبار بدتر و پنجاهبار جنونآمیزتر از همهٔ اینها زندگیت رو تبدیل کنم به یک جهنم تمومعیار. منِ آشغال منِ آشغال منِ آشغال. نگاهتو بردار از روم.
Sarah S
حجم
۱۱۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۱۱۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۴۲,۰۰۰۳۰%
تومان