بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عشق با صدای بلند | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب عشق با صدای بلند

بریده‌هایی از کتاب عشق با صدای بلند

نویسنده:نزار قبانی
انتشارات:انتشارات نگاه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۵۴ رأی
۳٫۹
(۵۴)
مجذوبم از کودتای سفیدی که برف اعلام کرده علیه تابستان مرتجع... علیه یکنواختی رنگ سبز
Tamim Nazari
محبوبم می‌پرسد: تفاوت میان من و آسمان چیست؟ تفاوت این است عشق من وقتی تو می‌خندی آسمان از یادم می‌رود.
Tamim Nazari
عطر عشق چیزی از تو هرگز بر آن‌ها نگفتم اما در چشمانم تو را دیدند که تن می‌شویی واژه‌ای در باره‌ات نگفتم اما در لابلای نوشته‌هایم نام تو پیدا بود عشق عطر خودرا نمی‌تواند پنهان کند آن‌گونه که شکوفه هلو.
lili
چقدر شبیه ماهی هستی پرشتاب در عشق ترسو در عشق هزاران زن را در من کشتی و ملکه شدی.
lili
اندوه پیوندمان می‌دهد آن گونه که نه تو می‌دانی نه من.
|ݐ.الف
درس نقاشی پسرم جعبه نقاشی‌اش را می‌گذارد در برابرم از من می‌خواهد پرنده‌ای برایش نقاشی کنم قلم را در رنگ خاکستری می‌زنم و مربعی می‌کشم با میله‌ها و قفس حیرت در نگاهش موج می‌زند ... «این‌که زندان است پدر! بلد نیستی پرنده بکشی؟» می‌گویم «ببخش مرا پسرم شکل پرنده از یادم رفته»
Fatemeh Mostafa Pour
به کودکان جهان آموختم تا نامت را هجی کنند لبانشان بدل به درخت توت شد.
محمد
چه شادم زمانی که چون پرنده‌ای ترسخورده در جنگل پلک‌هایت پناه می‌گیرم
hiba
دوستت دارم عزیزم هرکجا که هستی
hiba
بیروت، معشوقه جهان از میان خرابه‌ها برخیز چون درخت بادامی که در بهاران شکوفه زند. برخیز از میان اندوهت
MiM
شاید به تو نگویم: دوستت دارم زمین برای جوانه زدن گلها نیاز به نه ماه زمان دارد. شب برای زاییدن ستارگان درد زیاد می‌کشد انسانیت هزار سال زمان می‌خواهد تا پیامبری بسازد پس چرا اندکی صبر نمی‌کنی تا آن زمان محبوبم شوی.
MiM
در پی بیروتی هستم که رقص بر صفحات دفترمان می‌کرد چون ماهی سلاخی‌اش کردند... سلاخی‌اش کردند... درست زمانی که به پیشواز سپیده‌دم می‌رفت چون گل یاس از کشتار یک شهر چه کسی سود می‌برد آخر بیروت را از دست دادند عزیزم و در این کار خود را نیز چون انگشتر جادویی اورا به آب انداختند و کسی نتوانست نجاتش دهد... چون پرنده‌ای بهاری در پی‌اش دویدند و به سوی مرگ کشاندندش... شهری با تن گلگون که دریا را چون دستبندی بر مچ داشت
marjan
خسته شدی از اسب آزادی پس اسب تو را به زمین افکند
marjan
تو تک هستی بیروت چون تو در جهان نیست.
68malihe89
وقتی بر آن شدم آخرین خلیفه را بکشم و حکومت عشق اعلام کنم ترا چون ملکه حکومت تاجگذاری کنم می‌دانستم تنها پرندگان با من سرود انقلاب سر خواهند داد.
marjan
از باد خواستم گیسوی شبق تو را شانه زند کوتاهی زمان و بلندی گیسویت را بهانه کرد.
Sina Iravanian
پسرم جعبه نقاشی‌اش را می‌گذارد در برابرم از من می‌خواهد پرنده‌ای برایش نقاشی کنم قلم را در رنگ خاکستری می‌زنم و مربعی می‌کشم با میله‌ها و قفس حیرت در نگاهش موج می‌زند ... «این‌که زندان است پدر! بلد نیستی پرنده بکشی؟» می‌گویم «ببخش مرا پسرم شکل پرنده از یادم رفته»
Sina Iravanian
وحشیانه در خیابان‌ها می‌دویم مردم را با طناب می‌کشیم چون قورباغه لب به تحسین می‌گشاییم چون قورباغه دشنام می‌دهیم کوتوله‌ها را به قهرمان بدل می‌کنیم و قهرمانان را به آدم‌های بی‌مقدار اما اندیشیدن هرگز! در مساجد بیهوده خم و راست می‌شویم، شعر سر می‌دهیم، ضرب‌المثل می‌گوییم و از خداوند می‌خواهیم ما را بر دشمن چیره سازد.
ماهور
دوستت دارم اما بازی عشق با تو نمی‌کنم جنگ می‌کنم با تو آن‌گونه که بچه‌ها بر سر ماهی‌های دریا می‌کنند. ماهی سرخ برای تو ماهی آبی برای من همه ماهی‌های آبی و سرخ را بردار اما عشق من بمان دریا مال تو قایق‌ها مال تو مسافران مال تو اما همچنان عشق من بمان. از من نیز هرچه دارم بگیر من شاعرم و تمامی ثروتم دفتر‌هایم هستند و چشمان زیبای تو.
کاربر ۱۴۴۲۲۲۲
چیزی از تو هرگز بر آن‌ها نگفتم اما در چشمانم تو را دیدند که تن می‌شویی واژه‌ای در باره‌ات نگفتم اما در لابلای نوشته‌هایم نام تو پیدا بود عشق عطر خودرا نمی‌تواند پنهان کند
poet_omid

حجم

۱۲۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۱۵ صفحه

حجم

۱۲۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۱۵ صفحه

قیمت:
۱۳۸,۰۰۰
۹۶,۶۰۰
۳۰%
تومان