بریدههایی از کتاب هیچ چیز دوبار اتفاق نمیافتد
۴٫۲
(۴۴)
هر چیزی که بگویی، منعکس میشود
و حتا اگر چیزی نگویی،
سکوتت برای خودش حرف میزند؛
پس در هر دو صورت، داری سیاسی حرف میزنی.
ژنرالیسم
هر کاری که انجام میدهم،
برای همیشه
تبدیل میشود به کاری که انجام دادهام.
ژنرالیسم
تابهحال «ترحم» هیچ راهی را تا آخر رفته است؟
آیا «شک» توانسته تعداد زیادی از مردم را بیدار کند؟
فقط «نفرت» است که هر چه میخواهد، دارد.
باهوش، زبَردست، پُرکار.
لازم است همهی آهنگهایی را که ساخته نام ببریم؟
یا بگوییم چند صفحه به کتابهای تاریخ اضافه کرده؟
چند میدان و ورزشگاه را
با فرشی از آدمها پُر کرده؟
رها
کتاب حوادث
همیشه از نیمه گشوده میشود.
سپهر
چه دوست داشته باشی، چه نداشته باشی،
ژنهایت، سابقهی سیاسی دارند،
پوستت رنگ سیاسی دارد
و چشمهایت، نگاه سیاسی دارند.
هر چیزی که بگویی، منعکس میشود
و حتا اگر چیزی نگویی،
سکوتت برای خودش حرف میزند؛
سپهر
چهطور باید زندگی کرد ــ این را کسی، در نامهای از من پرسید،
کسی که من خودم میخواستم
دقیقاً همین سؤال را از او بپرسم.
دوباره،
مثل همیشه،
همانطور که در بالا دیدیم،
هیچ سؤالی ضروریتر از
سؤالهای ساده و ابتدایی نیست.
سپهر
بعضی وقتها
فقط برای لحظهای
در ترسها و خوشیهای دوران کودکی جای میگیرد،
گاهی هم فقط در سرگشتگی و حیرت
از اینکه چهقدر پیر شدهایم.
سپهر
ما، بعضی وقتها روح داریم؛
کسی نیست که بتواند
آن را بیوقفه داشته باشد.
ممکن است روزهای متمادی
و سالهای زیادی بگذرد،
بدون اینکه روحی داشته باشیم.
سپهر
«هیاهو و سروصدای زیادی در مورد من وجود دارد. هر کسی به تنهایی احتیاج دارد، بهخصوص کسی که نیاز دارد در مورد آنچه تجربه میکند، فکر کند. تنهایی در کار من به عنوان یک شیوهی الهام گرفتن، خیلی مهم است. البته منظورم انزوا نیست. من دربارهی انزوا شعر نمینویسم.»
سپهر
«البته که زندگی و سیاست پیوسته باهم در تماساند، اما اشعار من ابداً سیاسی نیستند.»
سپهر
در سخنرانی نوبلش دربارهی الهامات شاعرانه اینچنین گفت: «الهام، هر چه باشد، از یک "نمیدانمِ" مُدام زاده شده است... به همین خاطر این عبارتِ کوچک اینقدر برای من باارزش است: "من نمیدانم." این جمله خیلی کوچک است، اما با بالهای نیرومندی پرواز میکند. این سؤال زندگیهایمان را وسعت میبخشد، به طـوری که فضاهای درونمان را در برمیگیرد، و همزمان فضـاهای خـارج از ما را ــ که زمینِ کوچکمان در آن معلق است ــ هم شامل میشود... شاعران، اگر واقعاً شاعر باشند، باید همیشه یک "نمیدانمِ" بیوقفه را همراه خود داشته باشند.»
ASMA
دنیای واقعی خیلی خشن و مصمم است.
روی شانههایمان مینشیند،
به قلبهایمان فشار میآورد،
روی پاهایمان میافتد.
هیچ راه فراری از دنیای واقعی نیست؛
هر وقت از آن میگریزیم، به دنبالمان میآید،
و در مسیر فرارمان
هیچ توقفی وجود ندارد،
حتا جایی که واقعیت
منتظرمان نیست.
Maryam
هیچچیزِ مشترکی با این دنیا ندارد.
احساس میکند دستهی شکستهی یک کوزه است؛
آرزو ایرانمهر
در این تالار اجتماعات،
در این تماشاخانهی پُرستاره و ستارک،
که هم برای ورود به آن، و هم خروج از آن
باید بلیت داشته باشی،
چه چیزی واقعی است؟
آرزو ایرانمهر
از سؤالهای بزرگ
به خاطر جوابهای کوچک، معذرت میخواهم.
آرزو ایرانمهر
از درختی که بریده میشود
تا با آن، پایههای میزی ساخته شود، معذرت میخواهم.
آرزو ایرانمهر
ای روح، مرا سرزنش نکن
که فقط بعضی وقتها تو را دارم.
از همهچیز معذرت میخواهم
که نمیتوانم در یک زمان، همهجا باشم.
از همه معذرت میخواهم
که نمیدانم چهطور باید آدم معمولییی باشم.
میدانم تا زمانی که زندگی میکنم،
بخشوده نخواهم شد؛
چون خودم، مانعی بر سر راه خود هستم.
گفتار،
قضاوتم نکن که کلمات سنگینی به کار بردم
و بعد کوشیدم تا از جدیتشان کم کنم.
Ali
«الهام، هر چه باشد، از یک "نمیدانمِ" مُدام زاده شده است...
کاربر حسن ملائی شاعر
از درختی که بریده میشود
تا با آن، پایههای میزی ساخته شود، معذرت میخواهم
آرزو ایرانمهر
در آغاز زندگی ادبیام عاشق بشریت بودم. میخواستم برای مردم کار خوبی بکنم. اما خیلی زود فهمیدم که نجات بشر ممکن نیست.
آزاد
حجم
۶۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۵ صفحه
حجم
۶۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۵ صفحه
قیمت:
۳۸,۵۰۰
۱۹,۲۵۰۵۰%
تومان