بریدههایی از کتاب کتاب دزد
۴٫۱
(۳۳۳)
در برخی خیابانها بوی گرسنگی و در برخی دیگر بوی ثروت به مشامشان میرسید.
zahra feily
برای یک نفر زمان به پایان رسیده بود.
یک لحظۀ فوقالعاده غمانگیز
n re
امنیت و در خانه بودن چیزهایی بود که او به شدت مشتاقشان بود،
n re
تنها یک چیز بدتر از پسری است که از شما متنفر است
پسری که شما را دوست دارد.
Azin
«برای چی میخوایی من رو ببوسی؟ من کثیفم.»
«من هم همینطور.»
Farzaneh
ابتدا رنگها
سپس آدمها.
معمولاً وقایع را اینگونه میبینم
یا بهتر بگویم سعی میکنم اینگونه ببینم.
اینجا یک حقیقت کوچک وجود دارد
خواهید مُرد.
صادقانه تلاش میکنم در مورد این موضوع با شادمانی حرف بزنم، اما بهرغم تلاشم اغلب آدمها از باور من هراس دارند. لطفاً به من اعتماد داشته باشید، بدون شک من هم میتوانم خوشرو باشم. میتوانم دلنشین باشم. دوستداشتنی، یا چیزهایی از این دست. فقط از من نخواهید خوب باشم. خوب بودن هیچ نسبتی با من ندارد.
Arefeh
مسئله اینجاست که وقتی سراغتان میآیم دنیا چه رنگی خواهد داشت؟ آسمان چه خواهد گفت؟
خود من، آسمان شکلاتی رنگ را میپسندم. شکلات تلخِ تلخ. آدمها میگویند این رنگ خیلی به من میآید. با این حال سعی میکنم هر رنگی را که میبینم دوست داشته باشم. تمام طیفهای رنگی را. میلیونها یا بیشتر از آن رنگ، که هیچکدام شبیه دیگری نیستند و آسمانی که به آرامی درون خودم فرو میبرم. این کار باعث کاهش اضطرابم میشود. کمکم میکند آرامش بیایم.
💕Adrien💕
در آن لحظه شما آنجا درازکشیدهاید (به ندرت پیدا میشوند افرادی که وقتی سراغشان میروم سر پا ایستاده باشند.) گرفتار قالب جسمتان خواهید بود. شاید در آن دم آخر متوجه شوید و فریادی کوتاه هوا را بشکافد. از آن پس تنها صدایی که خواهم شنید صدای نفسهایم و صدای رایحه، و صدای قدمهایم خواهد بود.
مسئله اینجاست که وقتی سراغتان میآیم دنیا چه رنگی خواهد داشت؟ آسمان چه خواهد گفت؟
خود من، آسمان شکلاتی رنگ را میپسندم. شکلات تلخِ تلخ. آدمها میگویند این رنگ خیلی به من میآید. با این حال سعی میکنم هر رنگی را که میبینم دوست داشته باشم. تمام طیفهای رنگی را.
💕Adrien💕
در اواسط ژانویه، برنامۀ کلاسی معطوف نامهنگاری شده بود. بعد از آموزشهای اولیه، هر دانشآموز میبایست دو نامه مینوشت، یکی به یک دوست و دیگری به دانشآموزی در کلاسی دیگر.
نامهای که رودی به لیزل نوشته بود متنی شبیه به این داشت:
Saumensch عزیز
آیا هنوز هم به اندازۀ بار آخری که با هم فوتبال بازی کردهایم، به درد نخور هستی؟ امیدوارم چنین باشد. این یعنی اینکه من میتوانم تو را پشت سر بگذارم درست مثل جسی اوونز در المپیک ...
هنگامیکه خواهر ماریا این نامه را پیدا کرد، با مهربانی تمام سؤالی از رودی پرسید.
پیشنهاد خواهر ماریا
«آیا تمایل دارید سری به راهرو بزنید، آقای اشتاینر؟»
Taran
اگر آنها امشب او را بکشند، دستکم زنده خواهد مرد.
Mehr
شکی نیست که جنگ به مفهوم مردن بود، ولی همیشه، وقتی کسی بمیرد که زمانی در کنارتان زندگی کرده و نفس کشیده، زمین زیر پایتان میلرزد
سارا خانم
بد نیستم.
من فقط یک نتیجهام.
=o
آن بیرون در میان شهر و برف، جنازۀ روسها و آلمانیها همه جا افتاده بود. باقی ماندهها به صفحات سفید روبهرویشان شلیک میکردند. سه زبان درهم بافته شده بودند: روسی، گلولهها و آلمانی.
محمدرضا
میتوانم خودم را کاملاً معرفی کنم اما واقعاً نیازی به این کار نیست. در هر حال در گیرودار اتفاقات متنوعی که روی خواهد داد، خیلی خوب و خیلی زود مرا خواهید شناخت. فقط کافی است بگویم روزی، تا آنجا که بتوانم با مهربانی تمام برابرتان خواهم ایستاد. روحتان در آغوش من خواهد بود و مثل رنگی روی شانهام جای خواهد گرفت. شما را به آرامی به دوردستها خواهم برد.
n re
این بار پاسخی آمد.
کلاشینکف
زندگی به گستردهترین شکل ممکن زیر و رو شده بود اما لازم بود آنها طوری رفتار کنند که گویا هیچ اتفاقی نیفتاده است.
لبخند زدن پس از سیلی خوردن را در نظر آورید. حالا به این فکر کنید که این کار را باید در تمام بیست و چهار ساعت روز انجام دهید.
این نتیجۀ پناه دادن به یک یهودی بود.
lonelyhera
در هر حال یک چیز مشخص شد.
کلاشینکف
از خودش پرسید، پس مبارزه چه شد؟
کجاست ارادۀ ایستادگی؟
علی
قطرهای خون از گوشۀ دهان مکس پایین چکید.
او مزهاش کرد، مزۀ خوبی داشت.
علی
و موسیقی. همیشه موسیقی.
علی
حجم
۷۰۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۵۷۵ صفحه
حجم
۷۰۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۵۷۵ صفحه
قیمت:
۱۴۳,۰۰۰
۱۰۰,۱۰۰۳۰%
تومان