بریدههایی از کتاب کتاب دزد
۴٫۱
(۳۳۳)
«اگه من شکستت دادم، اون وقت میبوسمت.»
Mehr
اینکه مرگ منتظر هیچکس نمیماند و اگر هم بماند، معمولاً انتظارش زیاد طول نمیکشد.
سارا خانم
همه چیز روبهراه بود.
و البته وحشتناک.
علی
تنها یک چیز بدتر از پسری است که از شما متنفر است
پسری که شما را دوست دارد.
غریو دیو توفان
آیا این موضوع نگرانتان میکند؟
التماس میکنم، نترسید.
دستکم انصاف دارم.
اوه هنوز به همدیگر معرفی نشدهایم.
باید یک شروع درست و حسابی داشته باشیم.
چقدر من بینزاکتم.
میتوانم خودم را کاملاً معرفی کنم اما واقعاً نیازی به این کار نیست. در هر حال در گیرودار اتفاقات متنوعی که روی خواهد داد، خیلی خوب و خیلی زود مرا خواهید شناخت. فقط کافی است بگویم روزی، تا آنجا که بتوانم با مهربانی تمام برابرتان خواهم ایستاد. روحتان در آغوش من خواهد بود و مثل رنگی روی شانهام جای خواهد گرفت. شما را به آرامی به دوردستها خواهم برد.
💕Adrien💕
هرجور آدمی آنجا بود اما در میانشان، فقرا را راحتتر میشد شناخت. فقرا همیشه اینور و آنور میروند، انگاری مهاجرت کمکشان میکند. آنها بر این حقیقت چشم میبندند که نوع جدیدی از همان مشکل قدیمی در انتهای سفر به انتظارشان نشسته، آشنایی که چندشتان میشود با او روبوسی کنید.
Sara.iranne
بعضی اوقات، نحوۀ مردن مردم مرا میکشد.
zahra feily
آیا این همان چیزی بود که آنها را به آن شکل به زمین چسبانده بود؟
البته که نه.
لازم نیست خودمان را به حماقت بزنیم.
این کار بیش از هرچیز نتیجۀ پرتاب بمبهایی بود که انسانها میان ابرها پنهان کرده بودند.
Sara.iranne
همانطور که تا الان گفتهام تنها عامل نجاتم حواسپرتی است. این حواسپرتی باعث میشود عقلم سرجایش بماند؛ باعث میشود با وجود اینکه مدتهای طولانی است این کار را انجام میدهم همچنان بتوانم از پسش بربیایم.
آبرنگ
از آن پس تنها صدایی که خواهم شنید صدای نفسهایم و صدای رایحه، و صدای قدمهایم خواهد بود.
Gisoo
گمان میکنم آدمها دوست دارند تماشاگر اندکی نابودی باشند و این کار را از تخریب قلعههای ماسهای وخانههای مقوایی آغاز میکنند. مهارت بزرگ آنها در تشدید این قبیل امور ناخوشایند است.
Call_Me_Mahi
«من کودنم و مهربان. این دو تا با هم، بزرگترین احمق دنیا رو میسازن.
محمدرضا
جنگ بهترین دوست مرگ است
محمدرضا
البته جواب این است، هیچکس، و همین باعث شد تا به فکر فرو بروم و تصمیمی عملی بگیرم. چیزی که حواسم را از تعطیلات پرت کند. لازم به گفتن نیست که با این تصمیم تعطیلاتم بیشتر شده است. با رنگها.
با این وجود، این احتمال هست که از خودتان بپرسید، او اصلاً برای چی به تعطیلات نیاز دارد؟ چرا باید حواسش را پرت کند؟
این سؤال مرا به موضوع بعدی هدایت میکند.
یعنی آدمهایی که هنوز جا ماندهاند.
زندهها.
💕Adrien💕
یک نظریۀ کوچک
آدمها رنگهای هر روز را فقط در آغاز و پایان آن میبینند، اما من آشکارا میتوانم ببینم یک روز مملو است از سایهها و طیفهای رنگی متفاوت. یک ساعت میتواند هزاران رنگ مختلف در خود داشته باشد؛ زرد مومی، آبی ابری، سیاه تیره. در کار من توجه به این چیزها خیلی اهمیت دارد.
همانطور که تا الان گفتهام تنها عامل نجاتم حواسپرتی است. این حواسپرتی باعث میشود عقلم سرجایش بماند؛ باعث میشود با وجود اینکه مدتهای طولانی است این کار را انجام میدهم همچنان بتوانم از پسش بربیایم. مشکل اینجاست که، چه کسی میتواند جایگزین من شود؟ اگر به تعطیلات بروم، مثل همان تعطیلات معمولی که خودتان مدتی به جای دیگری میروید، فرقی نمیکند چه ییلاق و چه قشلاق، چه کسی کارم را انجام میدهد؟
💕Adrien💕
یک چشمش باز
و چشم دیگرش خواب بود.
تصور میکنم اگر کاملاً خواب بود بهتر میشد اما واقعیتش این است که من هیچ اختیاری در این مورد ندارم.
چشم دومش از خواب پرید و تردید ندارم که مرا دید، آن هم درست زمانیکه زانو زده و روح تازه گرفتۀ برادرش را به نرمی میان بازوان گشودهام قرار داده بودم. بدن پسرک چند دقیقه پس از آن نیز گرم بود اما زمانیکه برای اولین بار روحش را میگرفتم، روح مثل بستنی سرد و نرم بود. پسر در میان بازوهایم آب شد. بعد کاملاً گرم شد و شفا یافت.
Taran
تنها یک چیز بدتر از پسری است که از شما متنفر است
پسری که شما را دوست دارد.
Mehr
آدمها دوست دارند تماشاگر اندکی نابودی باشند و این کار را از تخریب قلعههای ماسهای وخانههای مقوایی آغاز میکنند.
mona reza
تنها یک چیز بدتر از پسری است که از شما متنفر است
پسری که شما را دوست دارد.
mahiro sama
هواپیما هنوز هم سرفه میکرد. دود از هر دو ریهاش بیرون میزد.
هنگامیکه سقوط کرد سه زخم عمیق در چهرۀ زمین ایجاد شد.
hamtaf
حجم
۷۰۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۵۷۵ صفحه
حجم
۷۰۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۵۷۵ صفحه
قیمت:
۱۴۳,۰۰۰
۱۰۰,۱۰۰۳۰%
تومان