بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سقوط | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سقوط

بریده‌هایی از کتاب سقوط

۴٫۳
(۶۲)
در این کشور، همه یا دکترند یا استاد.
amir
از طرف کسانی که مرا فقط از دور می‌شناختند و حتی من اصلاً آن‌ها را نمی‌شناختم، دشمنی‌ها دیدم. بی‌شک، گمان می‌کردند که زندگی کاملی دارم و در سعادت و بی‌خیالی زندگی می‌کنم: این گناهی نابخشودنی است. چهره موفقیت، وقتی با روشی خاص نشان داده شود، خر را هم هار می‌کند.
علیرضا
برای چه آدمی به اختیار خود بمیرد؟ خود را قربانی تصوری کند که می‌خواهد از خود بسازد؟ شما می‌میرید، آن‌ها از مرگتان استفاده می‌کنند و به کاری که کرده‌اید، دلایل احمقانه و یا پیش‌پا افتاده، می‌چسبانند.
علیرضا
مردم تنها با مرگ شماست که پی به صداقت و وقاحت رنج‌هایتان می‌برند.
Haniye
زمانی بود که نمی‌دانستم از این دقیقه تا دقیقه دیگر را چگونه به زندگی ادامه دهم. بله، می‌توان در این دنیا جنگید، تظاهر به عاشقی کرد، همنوع خود را شکنجه داد، در روزنامه‌ها خودنمایی کرد، یا خیلی ساده موقع بافتنی بافتن از همسایه خود بدگویی کرد. اما در بیشتر اوقات، ادامه دادن، تنها ادامه دادنِ زندگی، قدرتی مافوق بشر می‌خواهد.
Sahar B
باید اول خود را محکوم کنید تا این حق را داشته باشید که نسبت به دیگران داوری کنید. چراکه تمام قضات روزی کارشان به توبه‌کردن می‌افتد، بنابراین باید راه وارونه را در پیش گرفت و از راه توبه وارد شد تا بتوان در آخر محاکمه کرد
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
جایی نزدیکی طرابلس، در اردوگاهی زندانی بودم که آدم بیشتر از تشنگی و نبود امکانات رنج می‌برد تا از رفتارهای ناپسند. دیگر اوضاع و احوال آن‌جا را برایتان شرح نمی‌دهم. ما، بچه‌های این نیم قرن، احتیاج به شرح و تصویر برای تجسم این جور جاها نداریم. صد و پنجاه سال پیش، آدم‌ها تحت تأثیر دریاچه و جنگل‌ها قرار می‌گرفتند و شعر می‌گفتند. امروزه، ما در وصف سلول زندان‌ها غزل‌سرایی می‌کنیم. بنابراین من به دانسته‌های شما اعتماد می‌کنم. فقط چند نکته دیگر به دانسته‌های خود در این زمینه، اضافه کنید: گرما، آفتاب عمودی، مگس، شن، نبود آب.
محمد دانشجو
نمی‌توانیم بی‌گناهیِ کسی را تأیید کنیم، درحالی‌که می‌توانیم با اطمینان مجرمیت هر کسی را تأیید کنیم. هر انسانی گواه جنایات دیگران است، این همان ایمان و امید من است.
محمد دانشجو
. در مورد انسان مدرن تنها یک جمله کافی است: او عشق‌بازی می‌کرد و روزنامه می‌خواند.
محمد دانشجو
هر وقت با یکی آشنا می‌شوم، کسی از درون، به من اعلام خطر می‌کند. «آهسته! خطر!». حتی وقتی حس همدلی به اوج خود نیز می‌رسد، باز هم احتیاط می‌کنم.
amin azadi
این کشور، همه یا دکترند یا استاد. این مردم از سر لطف و تواضع، دوست دارند به همه احترام بگذارند.
amin azadi
آیا هیچ توجه کرده‌اید که تنها مرگ است که احساسات ما را بیدار می‌کند؟
Mahsa Bi
بی‌آن‌که خود را محاکمه کنیم، نمی‌توان دیگران را محاکمه کرد.
Ferida
مذهب بیشتر یک موسسه بزرگ خشکشویی است
سینا
وقتی انسان از سر ذوق یا به اجبار شغل، به ذات بشر فکر کند، دلش برای انسانِ اولیه تنگ می‌شود. حداقل، حرف دل و زبانشان یکی بود.
sara
اما آیا می‌دانید چرا ما همیشه با مردگان منصف‌تر و با گذشت‌تریم؟ دلیلش ساده است! با آن‌ها دیگر اجباری وجود ندارد.
802
وقتی انسان از سر ذوق یا به اجبار شغل، به ذات بشر فکر کند، دلش برای انسانِ اولیه تنگ می‌شود. حداقل، حرف دل و زبانشان یکی بود.
Babak Z
چون بی‌آن‌که خود را محاکمه کنیم، نمی‌توان دیگران را محاکمه کرد. باید اول خود را محکوم کنید تا این حق را داشته باشید که نسبت به دیگران داوری کنید. چراکه تمام قضات روزی کارشان به توبه‌کردن می‌افتد، بنابراین باید راه وارونه را در پیش گرفت و از راه توبه وارد شد تا بتوان در آخر محاکمه کرد.
tt
من آن‌قدر بامحبت نبودم که اهانت‌های دیگران را ببخشم، اما همیشه آن‌ها را فراموش می‌کردم. کسی که فکر می‌کرد که از او متنفرم، وقتی می‌دید با لبخندی گرم به او سلام می‌کنم بسیار تعجب می‌کرد. بنابراین بنا به طبیعتش، یا بزرگواری مرا تحسین و یا ترسویی مرا تحقیر می‌کرد بی‌آن‌که فکر کند دلیل من ساده‌تر از این حرف‌ها است: من همه چیز او را، حتی نامش را فراموش کرده بودم. همین ضعفم که مرا بی‌تفاوت و یا ناسپاس گردانیده بود، بنابراین مرا بزرگوار نیز کرده بود.
fateme_t_m
دلم می‌خواست مانکن زیبایی را که در همه جا معرف من بود، در هم بشکنم تا آن‌چه را که در دل داشتم در برابر دیدگان به تماشا بگذارم.
.

حجم

۱۰۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۱۰۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰
۵۰%
تومان