و شیرجههای نرفته گاهی اوقات کوفتگیهای عجیبی بهجا میگذارد.
amir
من هرگز نتوانستم از ته دل باور کنم که امور انسانی، امور جدی هستند. اصلاً امور جدی کجا بود، در این باره هیچ نمیدانستم. در تمام آن چیزهایی که میدیدم و به نظرم فقط یک بازی سرگرمکننده و یا کسلکننده میآمد، امر جدیای وجود نداشت. به راستی که تلاشها و اعتقاداتی وجود دارد که من هرگز آنها را نفهمیدم. همیشه با حالتی از حیرت و بدگمانی به این مخلوقات عجیب و غریب نگاه میکردم، مخلوقاتی که برای پول، جان میدادند و برای از دست دادن «مقامی» مستأصل میشدند و یا با مهم جلوه دادن خویش، خود را فدای سعادت و رفاه خانواده میکردند
مهدی
آقای عزیز، احساس حقانیت، رضایت از داشتن دلیل، شادی برای خود ارزش قائل شدن، اینها محرکهای نیرومندی هستند که ما را پابرجا نگه میدارند و یا به جلو پیش میبرند. برعکس، اگر بشر را از آن محروم سازید، از او سگِ هاری میسازید. چه بسیار جنایاتی، تنها به این دلیل اتفاق افتاده است که عامل آن قادر به تحمل گناهکاری خویش نبوده است!
سمن