بریده‌هایی از کتاب سوءتفاهم

در دنیایی که همه چیز را می‌توان انکار کرد، نیروهایی نیز وجود دارد که قابل انکار نیستند و ثابت می‌کند روی این زمینی که هیچ چیزش مطمئن نیست، ما اطمینان‌هایی هم برای خودمان داریم.

آه! این شبی را که همه چیز در آن این قدر دور است دوست ندارم.

آدم گاهی از یک احساس آنی خود پیروی می‌کند ولی بعد مسائل جور درمی‌آیند و آدم دست آخر به آنها عادت می‌کند.

«من آزادی‌ام را گم کرده‌ام و اکنون جهنم برایم دارد شروع می‌شود.»

از خدای خودتان بخواهید که شما را همچون سنگ کند. خوشبختی این است که آدم به جای سنگ گرفته شود؛ تنها خوشبختی حقیقی. مثل سنگ عمل کنید، در مقابل تمام فریادها کر باشید و هر گاه وقتش شد به سنگ بپیوندی

آخر بفهم برای مردی که زندگی کرده، مرگ کار کوچکی است.

ما به جستجوی خوشبختی نیست که اینجا آمده‌ایم. خوشبختی را ما خودمان داریم.

در خانه‌ای که تو خودت را مثل یک بیگانه معرفی کرده‌ای، چطور ممکن است با تو مثل بیگانه‌ها رفتار نکنند؟

نگاهم کردند و مرا ندیدند. تمام این‌ها به قدری دشوار بود که خیالش را هم نمی‌کردم.

فقط می‌خواهم بگویم که گاهی دوست دارم ببینم تو می‌خندی.

خیلی نادر است که یک آدم پولدار تنها باشد.

اگر محکومین به مرگ، دردها و رنج‌های دلشان را برای میرغضب‌ها بازگو می‌کردند، حال دنیا چه می‌شد؟ این اصل خوبی نیست

«من آزادی‌ام را گم کرده‌ام و اکنون جهنم برایم دارد شروع می‌شود.» اما حکایت این نمایشنامه

در دنیایی که همه چیز را می‌توان انکار کرد، نیروهایی نیز وجود دارد که قابل انکار نیستند و ثابت می‌کند روی این زمینی که هیچ چیزش مطمئن نیست، ما اطمینان‌هایی هم برای خودمان داریم.

چون من هنوز فریاد نکشیده‌ام. این درد من هیچ چیز جز رنج دوباره زنده شدن در عشق نیست و با وجود این رنج، از من درمی‌گذرد. من این را هم می‌دانم که این رنج نیز دلیلی و منطقی ندارد (با لحن تازه‌ای) ولی خود این دنیا منطقی نیست و من که مزه آن را کاملاً چشیده‌ام می‌توانم بگویم که از آغاز خلقت تا انهدام آن همین‌طور بوده است.

درد و رنج برای یک آدم جانی چه معنایی دارد؟ تو خودت هم می‌بینی که این رنج من، رنج حقیقی یک مادر نیست؛

یک مرد راست است که به خوشبختی احتیاج دارد، اما همین طور هم به یافتن معنایی برای خودش هم نیازمند است و من گمان می‌کنم بازیافتن سرزمین خودم، و خوشبخت ساختن تمام آن کسانی که دوستشان دارم، در این کار مرا کمک خواهد کرد. دورتر از این را من نمی‌بینم.

یافتن کلماتی که جدایی می‌افکند خیلی آسان‌تر از یافتن کلماتی است که پیوند می‌دهد و جمع و جور می‌کند!

از خدای خودتان بخواهید که شما را همچون سنگ کند. خوشبختی این است که آدم به جای سنگ گرفته شود؛ تنها خوشبختی حقیقی. مثل سنگ عمل کنید، در مقابل تمام فریادها کر باشید و هر گاه وقتش شد به سنگ بپیوندید.

ما جز اینکه برای نجات خودمان بکوشیم، کاری نداریم بکنیم.