بریدههایی از کتاب سوءتفاهم
۳٫۶
(۲۹۴)
از خدای خودتان بخواهید که شما را همچون سنگ کند. خوشبختی این است که آدم به جای سنگ گرفته شود؛ تنها خوشبختی حقیقی. مثل سنگ عمل کنید، در مقابل تمام فریادها کر باشید و هر گاه وقتش شد به سنگ بپیوندید.
رضا
یکی از مهرههای این ماشینِ انسانیت، میخواهد رفتاری برای خودش و تعبیری مخصوص به خودش را انتخاب کند و این انتخاب البته در خورِ کار ماشینیِ انسانیت قرن بیستم نیست و ناچار باید با کنار گذاشتن این مهره نافرمان جبران شود و همین است یکی از وجوه مشابهتی که انسان قرن بیستم با ماشین پیدا کرده است. چه در سیستمهای مسلط سوسیالیستی و چه در دموکراسیهای غربی و چه در هر مورد و از هرنظر دیگر، آدمها درست شبیه پیچ و مهرههایی شدهاند که مجموعه ماشین مسلط بر آنها است و کوچکترین کندی و لَنگی و سرپیچی، با «اخراج» آنها کیفر داده خواهد شد.
Ben
عادت از جنایت دوم شروع میشود. با جنایت اولی، هیچ چیز شروع نمیشود. جنایت اولی چیزی است که تمام میشود. و بعد، اگر موفقیت نادر باشد جنایتهای بعدی در سالهای درازی اتفاق میافتد؛ و عادت به وسیله خاطره تقویت میگردد.
Fahime Bdgh
یافتن کلماتی که جدایی میافکند خیلی آسانتر از یافتن کلماتی است که پیوند میدهد و جمع و جور میکند!
Mehrdad Toorani
من همیشه، همه چیز تو را دوست داشتهام، حتی آنچه را که درک نمیکردهام
ناشناس
موقع خنده من هم میرسد. قسم میخورم.
ناشناس
راستش من از این استراحت حرف نمیزنم. نه، این رویای پیرزنانه است. من فقط مشتاق آرامشم. مشتاق اندکی فراموشی.
ناشناس
فقط میخواهم بگویم که گاهی دوست دارم ببینم تو میخندی.
fatemeh
در دنیایی که همه چیز را میتوان انکار کرد، نیروهایی نیز وجود دارد که قابل انکار نیستند و ثابت میکند روی این زمینی که هیچ چیزش مطمئن نیست، ما اطمینانهایی هم برای خودمان داریم.
omid
ولی آنچه که مرا این طور زنده نگه میداشت، با مرگ فرقی نداشت و آنچه که مرا زنده نگه میداشت عادت بود.
Saqar Sedqi
یافتن کلماتی که جدایی میافکند خیلی آسانتر از یافتن کلماتی است که پیوند میدهد و جمع و جور میکند!
Saqar Sedqi
اکنون، غم دیرین من، مثل جراحتی که ناسور شده باشد و کوچکترین حرکتی آزارش بدهد، در چاله بدنم جا گرفته است و از این تنهایی جاودان ترس دارد. ترسی که برای آن جوابی نمیتوان یافت. آخر در یک اطاق مهمانخانه چه کسی جواب آدم را خواهد داد؟
Saqar Sedqi
تراژدی داستان نماشنامه در همین شکل میگیرد؛ یعنی هنگامی که «نیروی وقایع» ابتکار عمل را در دست میگیرد و سدی در مقابل «آزادیِ اختیار» برمیافرازد.
saharist
اما خودش هم نمیداند راهش چیست. به همین علت، با دلهرهای که دارد، آنقدر در انتخاب کلمات و یافتن تعبیرهای تازه برای معرفی خودش اهمالکاری میکند و شک به خود راه میدهد که دیگر فرصت از دست میرود و به جای اینکه خودش معرف خودش باشد؛ «نیروی وقایع» به سادگی او را معرفی میکند و تراژدی داستان نماشنامه در همین شکل میگیرد؛ یعنی هنگامی که «نیروی وقایع» ابتکار عمل را در دست میگیرد و سدی در مقابل «آزادیِ اختیار» برمیافرازد.
me
در حل فاصل میان ابتدا و انتهای عمر که هر دو، دو امر اجباری هستند از منتهای آزادی استفاده کن
N.M
مردها هرگز نمیدانند که چطور باید دوست داشت. هیچ چیز آنها را راضی نمیکند. آنچه را که آنها میدانند، خواب و خیال دیدن است؛ وظایف جدیدی برای خود تصور کردن است؛ سرزمینهای تازه و مسکنهای جدیدی را جستجو کردن است. در صورتی که ما میدانیم باید در دوست داشتن عجله کرد؛ در یک بستر خوابید، دست به یکدیگر داد و از غیبت ترسید. آدم وقتی دوست میدارد هرگز خواب چیزی را نمیبیند.
realarezu
درست نیست اگر بگوییم فکرش را کرده بودم. اما عادت، نیروی بزرگی است.
حنون
اما خیلی نادر است که یک آدم پولدار تنها باشد
farokharyan7
فقط بهتزده است و شاید هم کمی تعجب میکند.
farokharyan7
از خدای خودتان بخواهید که شما را همچون سنگ کند. خوشبختی این است که آدم به جای سنگ گرفته شود؛ تنها خوشبختی حقیقی. مثل سنگ عمل کنید، در مقابل تمام فریادها کر باشید و هر گاه وقتش شد به سنگ بپیوندید.
mahii
حجم
۶۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۶۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
۲۴,۵۰۰۳۰%
تومان