بریدههایی از کتاب سوءتفاهم
۳٫۶
(۲۹۴)
ماریا: نه، مردها هرگز نمیدانند که چطور باید دوست داشت. هیچ چیز آنها را راضی نمیکند. آنچه را که آنها میدانند، خواب و خیال دیدن است؛ وظایف جدیدی برای خود تصور کردن است؛ سرزمینهای تازه و مسکنهای جدیدی را جستجو کردن است. در صورتی که ما میدانیم باید در دوست داشتن عجله کرد؛ در یک بستر خوابید، دست به یکدیگر داد و از غیبت ترسید. آدم وقتی دوست میدارد هرگز خواب چیزی را نمیبیند.
samira
من دیگر بسم است، که هی روحم را با خودم همراه داشته باشم. من برای یافتن آن سرزمینی که مسائل دشوار را خواهد کشت خیلی عجله دارم. مسکن من، اینجا نیست.
Rghaf
من همین حفظ کردن امید خواب را نجات یافتن مینامم.
زهرا اسلامی
ولی دل جز کلمات ساده را به کار نمیبرد.
zaraakra
هیچ روحی به طور کامل جانی نیست و بدترین جنایتکاران هم ساعاتی را میشناسند که در آن خلع سلاح میشوند.
tina G
ولی چه اهمیت دارد! فقط میخواهم بگویم که گاهی دوست دارم ببینم تو میخندی.
مارتا: موقع خنده من هم میرسد. قسم میخورم.
مادر: من هرگز تو را خندان ندیدهام.
مارتا: علتش این است که من در اطاقم میخندم، در ساعاتی که تنها هستم
.
آنها مرا بدون هیچ خوشامدی پذیرفتند. برایم نوشیدنی آوردند. نگاهم کردند و مرا ندیدند. تمام اینها به قدری دشوار بود که خیالش را هم نمیکردم.
Aida.Z
من آزادیام را گم کردهام و اکنون جهنم دارد برایم شروع میشود.
Andrey
فکر من پر از تصورات خودم بود.
nayer
مواردی هست که آدم مجبور است در آنها مثل همه مردم عمل کند. وقتی آدم میخواهد شناخته بشود، اسم خودش را بر زبان میآورد و این کار را هم به وضوح میکند. آدم وقتی قیافه کسی را به خودش میگیرد که نیست، کارش مشوش خواهد شد. در خانهای که تو خودت را مثل یک بیگانه معرفی کردهای، چطور ممکن است با تو مثل بیگانهها رفتار نکنند؟
.
درد و رنج برای یک آدم جانی چه معنایی دارد؟
M.M. SAFI
حالا بعضی کلمات، دهان تو را میسوزاند.
آسمان دوم
البته، اما یک مشتری کاملاً تنها، گاهی از یک ازدحام بسیار بزرگ هم مزاحمتر است.
bezzad
مارتا: مگر پاییز چیست؟
ژان: بهار دومی، که در آن تمام برگها مثل گلها هستند
گل نرگس
ما جز اینکه برای نجات خودمان بکوشیم، کاری نداریم بکنیم
محمد خَمَّر
مردها هرگز نمیدانند که چطور باید دوست داشت. هیچ چیز آنها را راضی نمیکند. آنچه را که آنها میدانند، خواب و خیال دیدن است؛ وظایف جدیدی برای خود تصور کردن است؛ سرزمینهای تازه و مسکنهای جدیدی را جستجو کردن است. در صورتی که ما میدانیم باید در دوست داشتن عجله کرد؛ در یک بستر خوابید، دست به یکدیگر داد و از غیبت ترسید. آدم وقتی دوست میدارد هرگز خواب چیزی را نمیبیند.
Sophie M
وقتی آدم جز به کسانی که هم پولدار و هم تنها هستند علاقه به خرج نمیدهد، مجبور است مدت درازی هم انتظار بکشد.
.
ژان: آخر بفهم، ماریا من قولی دادهام که باید انجام بدهم و بفهم که این قول مهم است.
ماریا: کدام قول؟
ژان: همان که وقتی فهمیدی مادرم به من احتیاج دارد، دادهام.
ماریا: تو قول دیگری هم دادهای که باید به آن وفا کنی.
ژان: کدام؟
ماریا: همان که وقتی وعده دادی با من زندگی کنی، دادی.
آسمان دوم
سکوت کشنده است. ولی حرف زدن هم به همان اندازه خطرناک است
آسمان دوم
ماریا: نه، مردها هرگز نمیدانند که چطور باید دوست داشت. هیچ چیز آنها را راضی نمیکند. آنچه را که آنها میدانند، خواب و خیال دیدن است؛ وظایف جدیدی برای خود تصور کردن است؛ سرزمینهای تازه و مسکنهای جدیدی را جستجو کردن است. در صورتی که ما میدانیم باید در دوست داشتن عجله کرد؛ در یک بستر خوابید، دست به یکدیگر داد و از غیبت ترسید. آدم وقتی دوست میدارد هرگز خواب چیزی را نمیبیند.
منصوره سازمند
حجم
۶۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۶۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
۲۴,۵۰۰۳۰%
تومان