بریدههایی از کتاب گناه
۴٫۱
(۱۳۹۰)
هيچ ديدهايد آدم بعضی وقتها چيزی را که خيلی دلش میخواهد يادش بماند، چه زود فراموش میکند؟ اما بعضی وقتها هم اين وقايع کوچک چقدر خوب ياد آدم میماند!
🐺😎🙂
حياطمان، که تابستانها دورش را با قالیهای کنارهمان فرش میکرديم و گلدانها را مرتب دور حوضش میچيديم، داشت پر میشد. من کارم که تمام میشد، توی تاريکی لب بام مینشستم و حياط را تماشا میکردم
علی
برای يک دختر، برای يک زن که هيچ وقت نبايد نمازش را بلند بخواند، اين آرزو کجا میتوانست عملی بشود؟
Nika
هيچ ديدهايد آدم بعضی وقتها چيزی را که خيلی دلش میخواهد يادش بماند، چه زود فراموش میکند؟
fateme
هيچ ديدهايد آدم بعضی وقتها چيزی را که خيلی دلش میخواهد يادش بماند، چه زود فراموش میکند؟ اما بعضی وقتها هم اين وقايع کوچک چقدر خوب ياد آدم میماند!
Davood
من به اين يکی خيلی علاقه پيدا کرده بودم. وقتی هم که تنها بودم، به شنيدن صدای گريهاش نمیخنديدم، غصهام میشد.
دهقان غذاخوار
آبدارباشی شبهای روضه هم آن طرف، توی تاريکی پشت گلدانها ايستاده بود و نماز میخواند و من فقط صدايش را میشنيدم که نمازش را بلند بلند میخواند.
چقدر دلم میخواست نمازم را بلند بلند بخوانم. چه آرزوی عجيبی بود! از وقتی که نمازخواندن را ياد گرفته بودم، درست يادم است، اين آرزو همين طور در دلم مانده بود و خيال هم نمیکردم اين آرزو عملی بشود. عاقبت هم نشد.
برای يک دختر، برای يک زن که هيچ وقت نبايد نمازش را بلند بخواند، اين آرزو کجا میتوانست عملی بشود؟
بلاتریکس لسترنج
خجالت میکشيدم. مثل اينکه گناه کرده بودم؛ گناه کبيره
هدیهٔ دریا
آدم بعضی وقتها چيزی را که خيلی دلش میخواهد يادش بماند، چه زود فراموش میکند؟ اما بعضی وقتها هم اين وقايع کوچک چقدر خوب ياد آدم میماند!
neda dehghani
چقدر دلم میخواست نمازم را بلند بلند بخوانم. چه آرزوی عجيبی بود!
🐺😎🙂
حجم
۰
تعداد صفحهها
۱۸ صفحه
حجم
۰
تعداد صفحهها
۱۸ صفحه