بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گناه | طاقچه
کتاب گناه اثر جلال آل احمد

بریده‌هایی از کتاب گناه

۴٫۱
(۱۳۹۰)
دلم می‌خواست مثل دود سيگار پدرم ـ که به آسمان می‌رفت و پدرم به آن توجهی نداشت ـ دود می‌شدم و به آسمان می‌رفتم.
دهقان غذاخوار
آدم بعضی وقت‌ها چيزی را که خيلی دلش می‌خواهد يادش بماند، چه زود فراموش می‌کند
『sachli』
هيچ ديده‌ايد آدم بعضی وقت‌ها چيزی را که خيلی دلش می‌خواهد يادش بماند، چه زود فراموش می‌کند؟ اما بعضی وقت‌ها هم اين وقايع کوچک چقدر خوب ياد آدم می‌ماند!
Z.a.h.r.a
مثل اينکه گناه کرده بودم؛ گناه کبيره. مثل اينکه رختخواب پدرم مرد نامحرمی بوده است و مرا ديده.
i_ihash
چه مادر مهربانی داشتيم! هيچ وقت چغلی ما را نمی‌کرد که هيچ، هميشه هم طرف ما را می‌گرفت
علی
چقدر دلم می‌خواست نمازم را بلند بلند بخوانم. چه آرزوی عجيبی بود! از وقتی که نمازخواندن را ياد گرفته بودم، درست يادم است، اين آرزو همين طور در دلم مانده بود و خيال هم نمی‌کردم اين آرزو عملی بشود. عاقبت هم نشد. برای يک دختر، برای يک زن که هيچ وقت نبايد نمازش را بلند بخواند، اين آرزو کجا می‌توانست عملی بشود؟
پرویز
هيچ ديده‌ايد آدم بعضی وقت‌ها چيزی را که خيلی دلش می‌خواهد يادش بماند، چه زود فراموش می‌کند؟
Amir
خوب يادم است. رختخواب‌ها پهن بود. هوای سرشب خنک شده بود و من وقتی روی دشک خودم، که مال من تنها نبود و با خواهر هفت ساله ام روی آن می‌خوابيدم، نشستم، ديدم که خيلی خنک بود. چقدر خوب يادم مانده است! هيچ ديده‌ايد آدم بعضی وقت‌ها چيزی را که خيلی دلش می‌خواهد يادش بماند، چه زود فراموش می‌کند؟ اما بعضی وقت‌ها هم اين وقايع کوچک چقدر خوب ياد آدم می‌ماند!
Shireen
و پدرم نه خنديد و نه حرفی زد. فقط صدای پکی که به سيگارش زد، خيلی کشيده و دراز بود و من از آن خوابم برد.
عباص
دختر همسايه‌مان که آمده بود رختخواب‌هاشان را پهن کند و از لب بام مرا صدا کرد محلی نگذاشتم. خودم را به خواب زدم و جوابش را ندادم.
دهقان غذاخوار

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۱۸ صفحه

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۱۸ صفحه

صفحه قبل
۱
۲
...
۱۲صفحه بعد