بریدههایی از کتاب کامی از نام (جلد اول)
۴٫۴
(۲۵)
«محبت خدا وقتی به سرّ عبدی پرتو انداخت او را از هر مشغولیتی[ از جمله خودش ]خلاص میکند.»
mb
خضوع و خشوعشان هم پر از کبر است، دروغ میگویند. کسی که خودش را در مقابل خدا مستقل میداند و میگوید خدایا، مرا ببخش و نگاهش آن است که تو موجود قوی و بزرگی هستی و ما موجودی کوچک هستیم که زورمان به تو نمیرسد و حالا التماس میکنیم که ما را ببخشی پس اگر هم خدا نبخشید خدا را در دلش متهم میکند که میتوانست ما را ببخشد ولی نبخشید و از خدا طلبکار است ولی کسی که از راه محبت به اینجا رسیده باشد محبت ریشههای هستیاش را میسوزاند و اقرار میکند که ما اصلاً نیستیم، همهاش تو هستی.
بسیطالحقیقه بودن خدا ظهور جلالیت اوست
mb
اما وقتی که عرفان محب زیاد شد، متوجه میشود چه همنشینی؟! که گفت:
غیرتش غیر در جهان نگذاشت
لاجرم عین جمله اشیاء شد
قاعدۀ بسیطالحقیقه قاعدهای بسیار نورانی است که صدرالمتألهین در اسفار بیان میکند که شناخت ذات مقدس الهی بر طبق بسیطالحقیقه دیگر محلی برای محب نمیگذارد که بگوید من محب تو هستم، همهاش خود او میشود و در این صورت محب از کلمات محبتی کمتر استفاده میکند
mb
اما وقتی که عرفان محب زیاد شد، متوجه میشود چه همنشینی؟! که گفت:
غیرتش غیر در جهان نگذاشت
لاجرم عین جمله اشیاء شد
قاعدۀ بسیطالحقیقه قاعدهای بسیار نورانی است که صدرالمتألهین در اسفار بیان میکند که شناخت ذات مقدس الهی بر طبق بسیطالحقیقه دیگر محلی برای محب نمیگذارد که بگوید من محب تو هستم، همهاش خود او میشود و در این صورت محب از کلمات محبتی کمتر استفاده میکند
mb
«یا مَن أذاقَ أحِبَّاءَهُ» و «یا مَن ألبَسَ أولیاءَهُ» احبا و اولیا با هم فرق دارند، هر ولی محب هست ولی هر محبی ولی نیست. ای کسی که به احباء خود حلاوت مؤانست را چشاندی و ای کسی که به اولیائت لباس هیبت پوشاندی.
mb
در ادعیه الفاظِ حاکیِ از جلال خدا بیشتر از آن الفاظ عاشقانه حاکم است و در ابیات عرفا اکثراً الفاظ عاشقانه است. غافل از اینکه انبیاء عظام و اولیاء بلندپایه این مرحلۀ جمال را رد کردهاند که مغربی میگوید:
مغربی گر عارفی از وصل و هجران دم نزن
وقتی عرفان به مرحلۀ ملاحظۀ جلال رسید، محب را از میدان به در میکند چون اساس محبت بر رکن مُحب، محبوب و محبت استوار است، وقتی یکی از آنها از میان برود دیگر صحبتی از آن دو هم نمیشود ولی همین محبت بود که اولیا را به اینجا رساند و لذا وقتی هم دوباره از مقام جلال به مقام جمال تنزل پیدا میکنند راز و نیازهای عاشقانه شروع میشود.
mb
اول از جمال شروع کرده بعد ملاحظۀ جلال میکنند. چون در مرحلۀ اول او را دوست دارند نمیتوانند به غیر او مشغول شوند و در مرحلۀ بعد جلال خدا آنها را چنان درهم میپیچاند که مهلتشان نمیدهد به غیر خودش مشغول شوند و این از جمال و محبت شروع میشود، بعد کار به جایی میرسد که به غیر از خدا نمیبینند
mb
اول از جمال شروع کرده بعد ملاحظۀ جلال میکنند. چون در مرحلۀ اول او را دوست دارند نمیتوانند به غیر او مشغول شوند و در مرحلۀ بعد جلال خدا آنها را چنان درهم میپیچاند که مهلتشان نمیدهد به غیر خودش مشغول شوند و این از جمال و محبت شروع میشود، بعد کار به جایی میرسد که به غیر از خدا نمیبینند
mb
. امیرالمؤمنین (ع) آرد جو سبوسدار در دهان خود میریختند که به کمک آب فرو میبردند. اینها چه حالی داشتند؟ این کارشان از این باب بوده است که لذتی سراسر دلشان را فرا گرفته بود که راضی نبودند حتی لحظهای یک چیز ظریف لطیف لذتبخش شیرینی کامشان را مشغول کند.
mb
آیا معقول است شما به کسی که در کنار شما ایستاده است بگویید من میدانم شما اینجا ایستادهاید زیرا اثر پای شما روی زمین است؟! کسانی که از اثر خدا پی به خدا میبرند اینگونه استدلال میکنند. کی غایب یا دور بودهای که حالا از آثار تو به تو پی برده شود و بعد بیان میکنند که فقط یکجور میشود: «عَمیت عَینٌ لا تَراک وَ لا تَزالُ عَلَیها رَقیبا وَ خَسِرَت صَفقَۀُ عَبدٍ لَم تَجعَل لَهُ مِن حُبِّک نَصیبا» ، کور است دیدهای که خودت را نمیبیند درحالیکه دائماً مراقب او و کنار او هستی.
mb
حضرت سیدالشهداء (ع) عرضه میدارند: خدایا، آیا شیئی در عالم اجلا و اظهر از تو هست که او مُظهِر تو شود؟ یعنی نمایانکنندۀ تو شود؟
mb
یکی از اسماء الهی «یا ظاهِر» است و کسانی که خداوند تبارک و تعالی این اسم را بر دلشان مکشوف کرد مجنون و حیران شدند.
mb
«أ یکونُ لِغَیرِک مِنَ الظُّهورِ ما لَیسَ لَک حَتَّی یکونَ هُوَ المُظهِرَ لَک»
آیا از ظهور و جلوه چیزی برای غیر تو هست که آن برای تو نیست؟!
mb
حضرت سیدالشهداء (ع) میفرمایند چیزی که بیوجود تو نمیتواند موجود باشد پس نمیتواند دلیل وجود تو شود. یعنی هرکسی هرچه را میبیند اول خدا را میبیند بعد آن را میبیند، منتها از بینش خود خبر ندارد. همانطور که هرکسی شیئی را میبیند اول نور را میبیند که پیداکنندۀ شیء است بعداً شیء را میبیند. از شیء پی به نور نمیبرد بلکه از نور پی به شیء میبرد. پس چیزی که صددرصد به تو بستگی دارد نمیتواند دلیل تو شود
mb
سیدالشهداء (ع) بعد از بیان اینکه تردد در آثار موجب بعد مزار و زیارت تو میشود و ما باید از دور و از پشت صدها حجاب تو را زیارت کنیم، عرضه میدارد: «کیفَ یستَدَلُّ عَلَیک بِما هُوَ فی وُجودِهِ مُفتَقِرٌ إلَیک» ، خدای من این معقول نیست که از چیزی که در وجودش محتاج به تو است برای تو دلیل آورده شود
mb
ادامه امام (ع) بیان میکنند:
«أ یکونُ لِغَیرِک مِنَ الظُّهورِ ما لَیسَ لَک حَتَّی یکونَ هُوَ المُظهِرَ لَک»
آیا از ظهور و جلوه چیزی برای غیر تو هست که آن برای تو نیست؟!
mb
«کیفَ یستَدَلُّ عَلَیک بِما هُوَ فی وُجودِهِ مُفتَقِرٌ إلَیک» ، خدای من این معقول نیست که از چیزی که در وجودش محتاج به تو است برای تو دلیل آورده شود. در مورد خلق و آثار تو اینگونه برداشت شده است که از آثار پی به مؤثر ببرند درحالیکه وقتی از اثر پی به مؤثر میبرند که آن اثر بستگی تمام به مؤثر نداشته باشد.
mb
موسیبنعمران (ع) به خدا عرض کرد:
«أ بَعیدٌ أنتَ فَأنادیک أم قَریبٌ فَأناجیک فَأوحی اللهُ تَعالی إلَیهِ یا موسی أنا جَلیسُ مَن ذَکرنی»
خدایا، آیا تو دور هستی تا تو را ندا کنم یا نزدیک هستی تا با تو نجوا کنم؟ و خداوند تبارک و تعالی فرمودند که من با کسی که بتواند خود را همنشین من کند و همنشین من ببیند جلیس و همنشین هستم. این بستگی به خود طرف دارد، وقتی که دور میبیند پس دور است
mb
امامحسین (ع) در دعای عرفه تقاضا میکنند که «إلهی تَرَدُّدی فیالآثارِ یوجِبُ بُعدَ المَزارِ فَاجمَعنی عَلَیک بِخِدمَۀٍ تُوصِلنی إلَیک» خدایا، ذات مقدس تو به دلیلی نیاز ندارد و خود دلیل خود هستی پس به گونهای مرا هدایت کن که من تو را نه به آثار تو بلکه به خودت بشناسم که تردد من در آثار تو باعث دوری زیارت تو میشود. منظور از دوری، دوری زمانی نیست بلکه از دور دیدن است. کسی که بخواهد تو را به غیر تو بشناسد همیشه گرفتار یک حجابی است که او را از تو دور نگاه میدارد. حضرت تقاضا میکنند پس مرا به خدمتی بگمار که مرا به تو برساند نه اینکه تو را از دور بلکه از خیلی دور ملاحظه کنم. حالا اگر دور بودی ناچار باید تو را از دور دید اما تو از هر نزدیکی نزدیکتر هستی و وقتی میتوان از نزدیک هم دید پس چرا دیدن از دور؟ چون دید هرکسی هرگونه باشد خدا را هم همانگونه میبیند.
mb
امیرالمؤمنین (ع) در دعای صباح به خداوند عرضه میدارند:
«یا مَن دَلَّ عَلَی ذاتِهِ بِذاتِه»
«ای کسی که خود دلیل ذات خود هستی.»
mb
حجم
۲۵۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه
حجم
۲۵۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰۵۰%
تومان