بریدههایی از کتاب کامی از نام (جلد اول)
۴٫۴
(۲۵)
عبد جز از خدا استعانت نمیتواند بکند و نمیکند و اگر استعانت حقیقی بخواهد حتماً کمکش میکند. صریح آیه است که (وَ آتاکم مِن کلِّ ما سَألتُموهُ) دادن هرچه که به حقیقت خواستید آنقدر محقق است که خداوند به لفظ ماضی آورده است، هرچه سؤال کردید دادیم منتها شما اصلاً سؤال نکردید.
mb
و جالب این است که چگونگیاش گفتنی نیست جز اینکه من و شما در درون خود مشابه آن را داریم و میفهمیم که اگر اینگونه نبود نه من میتوانستم بگویم و نه شما میتوانستید بفهمید که مثلاً من چه کار کنم دستم حرکت کند. استمداد از حق هم عین همین است.
ما نمیتوانیم بفهمیم اولیاء خدا چگونه از حق استمداد میکنند. استعینبالله میگویند ولی این گفتن فقط لفظ آن است و در حقیقت آنها از خدا استعانت میگیرند عین استعانتی که شما از دستتان میگیرید و قابل گفتن هم نیست که چگونه است. یدرَک و لا یوصَف است.
mb
ما که مستعین هستیم و از دست کمک میخواهیم به محض اینکه کمک میخواهیم کمک میرسد و کمک خواستنمان هم اینگونه نیست که بگوییم ای دست ما را کمک کن! دست جدا از ما که نیست که بخواهیم به او تفهیم کنیم ما را کمک کند. حالا با همین نمونهای که در درون خود میفهمی درک میکنی که استمداد از خدا خیالی و لفظی نیست. انسان همانگونه که رمز چگونه استمداد کردن از دستش را یاد گرفته باید رمز حقیقت استمداد و استعانت از خدا را یاد بگیرد
mb
ین معنا را به صورت ملموس میفهمید که (إنَّما قَولُنا لِشَیءٍ إذا أرَدناهُ أن نَقولَ لَهُ کن فَیکون) چگونه است. خدا میفرماید ما لازم نیست بگوییم: کن، بلکه وقتی اراده میکنیم به محض اراده فَیکون. الان نیز از باب (وَ فی أنفُسِکم) به محض اینکه به دست امر حقیقی یقینی میکنی یعنی اراده میکنی، دست حرکت میکند. خدا میفرماید عالم اینگونه در اختیار ماست و ما یک نمونۀ کوچک از این نوع اراده را در درون خودت گذاشتیم که مثلاً به محض اراده، دست و پا حرکت میکند و امثال اینها آیهای باشد تا بتوانی بفهمی که عالم چگونه در اختیار ماست.
mb
این دست که الان بیحرکت است، وقتی شما اراده میکنید به کمک شما میآید. مثلاً اراده میکنید و چیزی را میگیرد، یا در حال افتادن به محض اراده جایی را میگیرد و شما را نگاه میدارد، یا اگر آتشی به لباس افتاد سریع خاموش میکند. این چگونه استعانتی است که به محض استعانت میرسد و دائماً این کار انجام میشود و توجه ندارید. این استعانت مِن الله است. چرا؟ مگر غیر از این است که هر حادثی تکیه بر قدیم دارد، مگر غیر از این است که هر متحرکی محرک اولی دارد، مگر نه این است که موجودیت و حرکت هر موجودی به دست خداست. اگر شما بگویید من کردم، بهتر! اشکال ندارد که خودت را کانال این مسیر بدانی که در این صورت ایجاد و طلب را خوب میفهمی. خدا میفرماید (وَ فی أنفُسِکم أفَلا تُبصِرونَ) هم جنبۀ خلقی، هم جنبۀ ربی، هم جنبۀ دهندگی، هم جنبۀ گیرندگی، همه را در وجود خودتان قرار دادهایم دقت کنید.
mb
وقتی مؤمن کم میآورد از آن نیرو کمک میگیرد، نه به صورت لفظ و خیال خالی که ای خدا ما را کمک کن، یا از خدای متوهم ذهنی بخواهد بلکه از خدای حاضر در دل و در ذره ذرۀ وجود کمک میخواهد و استعانت همان و کمک رسیدن همان! این دو با هم متحدند.
mb
همانگونه که نیروهای ظاهری شما در اختیار شماست و از آنها استعانت میکنید. در این استعانت مثلاً به دستتان نمیگویید که ای دست مرا کمک کن، اصلاً نیازی به لفظ نیست بلکه استعانت به دست همان خواستن خودتان است و دست هم کمکتان میکند. استعانت از خدا یک امری بسیاربسیار قویتر از استعانت شما از چشم و زبان و دست و پای خودتان است.
mb
از خدای حاضر در دل و در ذره ذرۀ وجود کمک میخواهد و استعانت همان و کمک رسیدن همان! این دو با هم متحدند.
mb
حقیقت استعانت این است که عبد در اثر ریاضتها و زحمتهایی که در راه خدا کشیده، خدا دریچه و راهی از دل او به سوی خودش باز کرده است که وقتی عبد میگوید استعینبالله، آن نه لفظ استعانت بلکه خود استعانت است. همانگونه که نیروهای ظاهری شما در اختیار شماست و از آنها استعانت میکنید. در این استعانت مثلاً به دستتان نمیگویید که ای دست مرا کمک کن، اصلاً نیازی به لفظ نیست بلکه استعانت به دست همان خواستن خودتان است و دست هم کمکتان میکند. استعانت از خدا یک امری بسیاربسیار قویتر از استعانت شما از چشم و زبان و دست و پای خودتان است.
mb
استعانت از خدا این نیست که فقط بگوییم أستعین بالله، بلکه این گفتن لفظ استعانت است.
کسی میتواند این را به صدق و به حق بگوید که اولاً، خدا را بشناسد و ثانیاً، راه استعانت را هم بداند چون هر چیزی راهی دارد
mb
یا مُستَعان
اسم مبارک مستعان اسم مفعول از مُستَعین است. منظور از مستعین عبد است که طلب میکند و مستعان حضرت حق است که از او استعانت جسته میشود. عبارت بِهِ نَستَعِین یعنی ما از او استعانت میجوییم.
mb
یعنی اسم و صفت هم برهان او نیست. یک جلوهای خدا به دل اولیائش میکند که بدون اسم و صفت است و این یابرهان است.
mb
إنَّ مَعرِفَۀَ عَینِ الشَّاهِدِ قَبلَ صِفَتِه» خدا را قبل از خلقش، آثارش و حتی قبل از اوصافش باید بشناسی، سبحانالله! ما خیلی بالا باشیم خدا را به اوصافش بشناسیم ولی شناخت اصلی خدا این است که او را بیاوصاف و «قَبلَ صِفَتِه» بشناسد. شناختی از خدا که بیاسم و صفت باشد تجلی ذات است، این عرفان حقیقی است.
mb
. این نهایت مقامات است که امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند: «قَد نَصَبَ نَفسَهُ للهِ سُبحانَهُ فی أرفَعِ الأمُور» . اینکه انسان خدا را به خدا بشناسد و اشیاء را به خدا بشناسد ارفعالامور است. به پیغمبر (ص) عرض کرد: یا رسولالله، شما خدا را به چه چیز شناختید؟ پیغمبر (ص) فرمودند: من چیزها را به او شناختم.
mb
یا برهان: خدا را به خود خدا بشناسید
یا برهان، ای خودت برهان ما، ما نیازی به برهان دیگری نداریم که این نوع رسیدن را صدرالمتألهین برهان صدیقین مینامد که همین «دلّ علی ذاتِهِ بِذاتِه» است. صدیقین خدا را به خدا میشناسند.
mb
حضرت سیدالشهداء (ع) در دعای عرفه به درگاه خدا عرضه میدارند: «بِک أستَدِلُ عَلَیک فَاهدِنی بِنورِک إلَیک وَ أقِمنی بِصِدقِ العُبودیۀِ بَینَ یدَیک» ، خدایا، من وصول به خودت را از تو میطلبم چراکه من تو را به خودت میشناسم. من از اول هم تو را به خودت شناختم حالا لطف کن و این را بر ما تمام کن و مرا به صدق عبودیت مقابل خودت استوار کن
mb
میگوید: ما موحدین را منکرین دیدیم، یعنی تا خدا را بهگونهای انکار نکنند نمیتوانند توحید کنند. وقتی که میگوید «من» خدا را توحید میکنم. آنجا ثابت و اینجا انکار کرده است که یک «من» برای خود دیده است و این «من» خدا را توحید میکند. پس این «من» که توحید میکند چیست؟ آیا اینجا خدا نیست؟ و لذا میگوید کسانی اسم «یا برهان» را مشاهده کردند که به این رسیدند «تَوحیدُهُ إیاهُ تَوحیدُهُ» یعنی در درون دلشان خود خدا خود را توحید میکند، این شخص از (عِبادَ اللهِ المُخلَصین) است
mb
فناء فیالله که آخرین مقام سالکین إلیالله است در اثر ملاحظۀ جلال حق است. انسان تا به مقام فناء فیالله نرسد «یا برهان» و «یا مَن دَلَّ عَلی ذاتِهِ بِذاتِه» را ادراک نمیکند.
mb
اگر ناله و فریاد عاشقانه ندارند نه از جهت بیمحبتی است بلکه از جهت این است که از شدت محبت ذوب شدهاند و خاطر نازک یار را دیدهاند و از خودشان بدشان آمده است. جرئت هم به خودشان نمیدهند که بگویند خدایا تو را دوست داریم، میترسند خدا بدش بیاد. برو از درگهش این ناله و فریاد ببر یعنی سر و صدا نکن، مؤدب باش. انبیا هم خیلی ملایم خدا را صدا میزدند (إذ نادی رَبَّهُ نِداءً خَفِیا)
mb
محبت اینها را به این استغفار رسانده است و فرق میکند با کسی که از سر خودخواهی استغفار میکند فکر میکند گرفتار یک دست قدرتمندی هستیم که اگر پوزش نطلبیم ما را میزند، ما استغفار میکنیم که ما را چوب نزنند،
mb
حجم
۲۵۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه
حجم
۲۵۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰۵۰%
تومان