بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کامی از نام (جلد اول) | صفحه ۱۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کامی از نام (جلد اول)

بریده‌هایی از کتاب کامی از نام (جلد اول)

۴٫۴
(۲۵)
می‌گوید چون پذیرش این قاعدۀ عقلی به دین ما لطمه می‌زند این قاعدۀ عقلی را نمی‌پذیریم. این دین را از کجا گرفتی؟ اگر دین را با عقل نگرفتی از کجا گرفتی؟ از رسول‌الله (ص) گرفتیم. خود رسول‌الله (ص) را چگونه شناختی؟ آخرش باید بگوید تا به عقل برسند. این‌ها وقتی به مسائل عقلی می‌پردازند، جاهایی سخت می‌شود و نمی‌توانند جواب بدهند. کلاً عقل را می‌کوبند و می‌گویند ما باید تابع محض باشیم ولی حرف دروغی است که می‌گویند. این حرف عقلا بوده و حرف این‌ها نیست.
mb
. کسانی که این قاعده را قبول ندارند می‌گویند اگر انفکاک علت از معلول نشود به قدرت خدا لطمه می‌خورد ‌و البته استدلالشان وارونه است. بعضی از اهل کلام وارونه استدلال می‌کنند چون اول متدین شده‌اند و بعد می‌خواهند عاقل شوند درحالی‌که خدا را باید با عقل شناخت.
mb
یکی از مطالب حکمتی این قاعده این مطلب است که انفکاک علت از معلول محال است. اگر علت باشد نمی‌شود معلول نباشد و معنای علت این است که معلولش هم هست
mb
عدم انفکاک معلول از علت خود است یعنی اگر چیزی علت تامه باشد معلول آن نمی‌شود از آن منفک باشد؛ چون این‌گونه است می‌گویند عالَم از حیث خودش ممکن‌الوجود است یعنی ممکن بود باشد و ممکن بود نباشد اما از حیث علت خود ممکن‌الوجود نیست بلکه واجب‌الوجود است.
mb
: هرچه در معلول هست باید در علت باشد که به آن سنخیت می‌گویند
mb
. عاشق همیشه طالب معشوق است و اگر به خود معشوق هم نرسد، دوست دارد به آن محدودۀ نزدیک‌تر به معشوقش برسد و این مقام حیرت همان منطقۀ نزدیک‌تر است. لذا پیامبراکرم (ص) دعا می‌کردند که خدایا، تحیر مرا اضافه کن و این تحیر، تحیر در ذات است و بعد از برگشت از این مقام تحیر به سوی خلق، این تحیر عین علم، بینش و نور است.
mb
برای اینکه شناخت انسان از یک معلول، زمانی کامل است که علم به علت آن داشته باشد و چون علت‌العلل عالم ذات مقدس الهی است که شناخته شده نیست بنابراین وقتی موجودات اکتناه شوند چیزی جز حیرت نصیب کسی نمی‌شود که آنجا مرز خداست. کسانی که خداوند تبارک و تعالی فهم قوی به آن‌ها داده است بخواهند یا نخواهند به این مرز منتهی می‌شوند. این مرز اسم‌های مختلفی دارد که یکی از اسم‌های آن مقام تحیر است
mb
«لَو لا الواجِبُ مِن قَبولِ أمرِک لَنَزَّهتُک مِن ذِکری إیاک عَلَی أنَّ ذِکری لَک بِقَدرِی لا بِقَدرِک» اگر واجب نبود امر تو، من تو را از ذکر خودم تنزیه می‌کردم. برای اینکه ما تو را هرگونه یاد کنیم و بخوانیم، قهراً به اندازۀ فهم خودمان تو را خوانده‌ایم چون از ما صادر شده است و این به درد خودمان خورده و به درد تو نمی‌خورد و ما در عالم جز این را نداریم. این نیز از تنزلات اسماء بوده است و اگر نبود ما نباید ایجاد می‌شدیم و علت اینکه ما موجود شده‌ایم معلوم می‌شود که خداوند تبارک و تعالی یک تنزلی دارد و ما را ایجاد کرده است و بر طبق همان تنزلی که کرده است ما می‌توانیم او را بخوانیم و از نشانه‌های تنزلش این است که خداوند خودش را در قالب اوصاف وصف کرده است که قابل فهم شده است. البته کنه این اوصاف قابل فهم نیست
mb
«سبحانک یا لا إله إلا أنت» یعنی خدایا، این توصیفی که کردیم برای این بود که تعطیل نکرده باشیم ولی حالا که بوی تشبیه آمد باید تنزیه کنیم تا کثرت و آلودگی آن را از تو تنزیه کنیم. حقیقت و کنه این صفات مال تو است و در مورد حقیقت آن چیزی جز این نمی‌توانیم بگوییم که این صفات را از یک طرف به خدا نسبت بدهیم و از طرف دیگر آن زوائد و کثراتی که به خداوند تبارک و تعالی نسبت داده می‌شود را از او نفی کنیم
mb
همیشه باید بعد از هر وصف و توصیف خدا یک تنزیه باشد تا حقیقت آن وصف برای خدا ثابت شود و زوائدی که برای ما انفکاک‌ناپذیر است را بعد از وصفِ خداوند تبارک و تعالی تنزیه کنیم. به همین علت در هر بند دعای جوشن، معصوم (ع) با کلمۀ «سبحانک یا لا إله إلا أنت» تنزیه می‌کنند.
mb
جدا کردن ذات از صفت و درست کردن صفت و موصوف و صفات متعدد برای خدا یک تنزیهی هست که این کثرت را هم از خدا نفی می‌کند. ذات مقدسی است که وحدتش وحدت محض است، وحدتی که خیلی از وحدت‌هایی که به نظر و به خیال می‌آید بالاتر است. این ذات که لا جزء له است جزء خارجی و عقلی ندارد و در خارج و حتی در عقل قابل تجزیه نیست. گاهی موجودات بسیطی که در خارج قابل تقسیم و انقسام نیستند در عقل قابل انقسام هستند، مثلاً ماهیت و وجود در خارج قابل جدا شدن نیستند ولی عقل آن‌ها را تفکیک می‌کند. وجوب و نحوۀ هستی را جدا می‌کند درحالی‌که نحوۀ هستی چیزی غیر از هستی نیست یا در حبه‌قند مکعبی شکل، مکعب بودن حبه‌قند از خود قند در خارج قابل تفکیک نیست که بگوییم این مکعبی بودنش و این قسمت هم قند بودنش است ولی عقل تفکیک می‌کند می‌گوید که این دو از هم جداست. اما این تفکیک‌های عقلی هم در ذات الهی راه ندارد.
mb
علاوه بر این چگونگی نسبت این صفات به خداوند تبارک و تعالی مشکل است برای اینکه پشت همین جدا کردن ذات از صفت و درست کردن صفت و موصوف و صفات متعدد برای خدا یک تنزیهی هست که این کثرت را هم از خدا نفی می‌کند.
mb
و قادرا إلاّ لأنّه وهب العلم للعلماء و القدرۀ للقادرین.» ‌ ما به خدا عالم می‌گوییم چون می‌بینیم به علما علم داده است حالا علما چه خلق ظاهری و چه علماء حقیقی که ملائکۀالله المقربین یا انبیا باشند. ما از اینکه به علما علم داده است انتزاع می‌کنیم که او عالم است چون معطی شیء حتماً فاقد شیء نیست و اگر کسی چیزی را داده حتماً و لابد داشته که داده است و اینکه به خدا قادر گفته می‌شود برای این است که خداوند در عالم به موجودات قدرت داده است و ما از این طریق علم و قدرت را انتزاع می‌کنیم و به خدا نسبت می‌دهیم و الا کنه علم و قدرت برای هیچ‌کس مشهود نیست.
mb
در مورد همین علم و قدرت که صفات ذات است امام باقر (ع) فرمودند که «هل سمّی عالماً و قادرا إلاّ لأنّه وهب العلم للعلماء و القدرۀ للقادرین.» ‌ ما به خدا عالم می‌گوییم چون می‌بینیم به علما علم داده است حالا علما چه خلق ظاهری و چه علماء حقیقی که ملائکۀالله المقربین یا انبیا باشند. ما از اینکه به علما علم داده است انتزاع می‌کنیم که او عالم است چون معطی شیء حتماً فاقد شیء نیست و اگر کسی چیزی را داده حتماً و لابد داشته که داده است و اینکه به خدا قادر گفته می‌شود برای این است که خداوند در عالم به موجودات قدرت داده است و ما از این طریق علم و قدرت را انتزاع می‌کنیم و به خدا نسبت می‌دهیم و الا کنه علم و قدرت برای هیچ‌کس مشهود نیست
mb
لبته ما هیچ‌گونه اطلاعی از ذات مقدس الهی نداریم و حتی همین صفات ذات را هم از جلوات خداوند انتزاع می‌کنیم و به ذات خداوند نسبت می‌دهیم و الا ما نمی‌دانیم که این صفت قدرت که از جلوه‌های خدا و از خلق خدا انتزاع کرده‌ایم و به خدا نسبت داده‌ایم در مقام ذات مقدس الهی چیست و چگونه است؟
mb
ی از صفات ذات که در حقیقت اصل و مبدأ پیدایش سایر صفات الهی است قدرت است.
mb
البته مرجع صفات فعل هم همان صفات ذات هستند منتها با یک تأویل به ذات خداوند نسبت داده می‌شوند. مثلاً رازقیت به تأویل علم و قدرت می‌رود که یک جهت آن علم است که خداوند تبارک و تعالی عالم به نظام احسن است و جهت دیگر هم قدرت است که خداوند قادر است نظام احسن را به پا کند و قهراً دو صفت علم و قدرت باعث پیدایش رازقیت یا دیگر صفات فعل شده است.
mb
جمیع صفاتی که به ذات حضرت حق نسبت داده می‌شوند صفات ذات نامیده می‌شوند مانند قدرت و علم و صفاتی که به فعلِ صادرشده از خدا نسبت داده می‌شوند صفات فعل نامیده می‌شوند مانند رازق
mb
یا من له القدرۀ و الکمال یکی دیگر از اسماء حق جل و علا یا من له القدرۀ و الکمال است یعنی ای کسی‌ که قدرت و کمال هر صفتی برای توست.
mb
تنازل حق از اقتضائات جمال حق است
mb

حجم

۲۵۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۷۱ صفحه

حجم

۲۵۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۷۱ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰
۵۰%
تومان