بریدههایی از کتاب کامی از نام (جلد اول)
۴٫۴
(۲۵)
شرح اسم یا مَن لَهُ العِزَّۀُ وَ الجَمالُ
اسماء جلال و جمال حضرت حق
«یا مَن لَهُ العِزَّۀُ وَ الجَمالُ» ای کسی که عزت و جمال برای اوست.
mb
شرح اسم یا مَن لَهُ العِزَّۀُ وَ الجَمالُ
اسماء جلال و جمال حضرت حق
«یا مَن لَهُ العِزَّۀُ وَ الجَمالُ» ای کسی که عزت و جمال برای اوست. این اسم دو بخش دارد که قسمت اول از اسماء جلالیه و قسمت دوم از اسماء جمالیۀ خداوند تبارک و تعالی است.
mb
«تعَرَّفتَ إلی فی کلِّ شَیءٍ فَرَأیتُک ظاهِراً فی کلِّ شَیءٍ»
«تو خود را در هر چیزی به من شناساندی که تو را در هر چیزی ظاهر ببینم.»
mb
. خدا اصلاً در عرض خلق واقع نمیشود. خدا اینگونه عامیانه صحبت میکند یعنی بقیهاش را هم از شریکم بگیر که تو اصلاً با ما کاری نداری. مگر میشود برای خدا شریک قائل شد؟! تو برای خدا شریک میبینی؟! عرض خدا موجودی هست؟! کاری را برای خدا و آن کردم؟! هرچیزی را نمیشود که با هم جمع زد
mb
د. چون امام (ع) فرمود: «الصَّمَدُ الَّذی لا جَوفَ لَهُ» صمد یعنی جوف ندارد، داخل و بیرون ندارد. برای اینکه شیء نامحدود رو و تو ندارد، چیزی باید محدود باشد تا روی آن را با توی آن و توی آن را با روی آن و با چیز دیگر بسنجند پس اگر هم خدا و هم غیرخدا را میبیند معلوم میشود کسی را که میبیند خدا نیست و به همینخاطر میگوید احسان این است که خدا را عبادت کنی کأنّه او را میبینی. دیدن خدا یعنی غیر را نباید ببینید، اگر خدا و غیر را دیدید آن خدا نیست و لذا شرک در عبادت باطل است
mb
یعنی اینهایی که شیء میبینی در اصل شیء نیستند بلکه اینها عکس و مرایایی بیش نیستند، مثل عکس و آیینه هستند و همه او را نشان میدهند. اینها حتی رایحۀ وجود را هم بو نکردهاند چون اگر اینها وجود داشته باشند بساطت حق به هم میخورد و اگر بساطت حق به هم خورد، حریم خدا به هم میخورد.
mb
یعنی اینها شیء نیستند یعنی مجاز هستند.
mb
د برای اینکه تا همهجا هست غیر از مرز مثلاً این کتاب. پس خدا همهجا را دارد و این را ندارد و این ترکیبی از داشتن و نداشتن شد که باطل است. شیئی که بسیطالحقیقه باشد و در نهایت بساطت باشد کلالاشیاء است. کلالاشیاء یعنی نه اینکه نعوذبالله این کتاب خداست، یعنی اینها شیء نیستند یعنی مجاز هستند
mb
موجودات مثل عکس و آیینه هستند، همهشان خدا را نشان میدهند و اصلاً وجود ندارند و بوی وجود استشمام نکردند.
mb
گر خدا مرکب نیست پس باید مرکب از وجود و عدم هم نباشد و اگر مرکب از وجود و عدم نباشد پس این موجودات چه هستند؟ اینجا کار دقیق میشود که میگوید وقتی خوب به کنه موجودات نگاه کنید میبینید موجودات نیستند و خدا هست. موجودات مثل عکس و آیینه هستند، همهشان خدا را نشان میدهند و اصلاً وجود ندارند و بوی وجود استشمام نکردند. چرا؟ ما بخیل نیستیم که بگوییم این شیء موجود است اما پذیرش این به وجود حق لطمه میزند. اگر شما گفتید این کتاب موجود است یعنی خدا همهجا هست تا مرز کتاب و از این به بعد مال این کتاب است و آنوقت ضررش این است که به بسیطالحقیقه صدمه میزند، به صمدیت حق صدمه میزند، اللهالصمد باطل میشود.
mb
مرحوم صدرالمتألهین در کتاب اسفار یک حرف سنگین فلسفی دارد و هر کسی جاهل به فلسفه است اینجا اشکال کرده است که میفرماید «اعلم أن واجب الوجود بسیط الحقیقۀ غایۀ البساطۀ و کل بسیط الحقیقۀ کذلک فهو کل الأشیاء فواجب الوجود کل الأشیاء» و واجبالوجود بسیط الحقیقه است و مرکب نیست که بدترین ترکیب، داشتن و نداشتن است. خدا مرکب نیست و اگر خدا مرکب نیست پس یکی از بدترین انواع ترکیب که داشتن و نداشتن است را ندارد. خداوند همهاش داشتن است که اگر داشتن و نداشتن بود دو چیز میشد. بدیهی است شیئی که بسیطالحقیقه است و ترکیب ندارد شیئی فراگیر میشود. از همین یک جمله که خدا بسیط است و مرکب نیست صدمطلب دیگر در میآید. اگر خدا مرکب نیست پس باید مرکب از وجود و عدم هم نباشد و اگر مرکب از وجود و عدم نباشد پس این موجودات چه هستند؟ اینجا کار دقیق میشود که میگوید وقتی خوب به کنه موجودات نگاه کنید میبینید موجودات نیستند و خدا هست.
mb
حاجی سبزواری میفرماید برای اینکه خدا را ببینی باید غیر نبینی و اگر غیرخدا را هم میبینی، آن خدا هم که میبینی خدا نیست هرچند جلوهای از خداست اما آن نهایت حق نیست برای اینکه او غیر نمیگذارد که شاعر عارف گفت:
mb
محدودۀ شرع را با تکوین نباید با هم آمیخت
آن حرف یک حساب دیگری است و دروغ میگوید کسی که تکوین را با شرع قاطی کرده و میگوید حق با همهکس است. اگر یک دو ریالی از جیبش بردارند دستش را میگیرد درصورتیکه طبق آن نگاه خودش حق بوده و این هم دست حق است که از جیب حق دو ریالی را برمیدارد، چرا اوقاتت تلخ شد؟
mb
. عرفای بزرگ هرگز قاطی نکردند، کاملاً مشهود بود که صحبت شرع را از تکوین جدا میکردند.
mb
آیا همه اهل حق هستند؟! آیا حق همراه همه هست و همه هم حقانی هستند؟! نعوذبالله پس آیا انبیا دیوانه بودند و درگیر میشدند؟ پس خاتمالرسل (ص) با آن درگیریها، جنگها و ستیزها چه میخواستند بگویند؟ شرع را نباید با حقیقت قاطی کرد که در این صورت یک ملغمهای میشود که نمیتوان به خورد هیچ انسان دیندار و بیدینی داد. اینها حرف تکوین و غیر از حرف تشریع است که اگر حفظ مراتب نکنی زندیقی. یعنی مراتب را قاطی نکن،
mb
اینکه بگویی میبینی معلوم میشود ندیدهای و خراب دیدهای برای اینکه وقتی میگویی میبینم سه مطلب بیننده، بینش و دیده شده باید باشد درحالیکه یک حقیقت بیشتر در عالم نیست و این سهتا است و لذا اهل عرفان به اهل فلسفه میگویند شما هرگز به حقیقت علم نمیرسید
mb
و اینکه خدا را هم نبینند همان حرف اهل عرفان است که میگویند انسان باید چهار ترک داشته باشد: ترکالدنیا، ترکالعقبی که یعنی آخرت را هم نخواهید. سومی مشکل میشود ترکالمولی که منظور از مولا خدا است و چهارم که از این هم مشکلتر است، ترکالترک است.
mb
درس اول این است که غیرخدا را نبینید و درس بعدی این است که خود را هم نبینید و درس بعدی این است که خدا را هم نبینید. گفتیم آقا دستمان به دامنت، خدا را هم نبینیم پس چه خاکی بر سرمان کنیم؟! فرمود نگفتم این کلاه برای سرتان گشاده است و این حرف درس الانِ شما نیست؟!
mb
هرکس به این توجه داشته باشد که من خدا را میبینم پس بین خود و خدا حجاب دارد.
mb
مثلاً خدا پیغمبر و امیرالمؤمنین (ع) را میآورد و یکمرتبه شمع عمرشان را خاموش میکند. خدایا، این چه وضعی است؟! هنوز کار به سامان نشده است، مؤمنین بیچاره چه کنند؟! خدا میفرماید مؤمنین استکمال پیدا کنند، مگر امیرالمؤمنین از دنیا رفت خدا هم از دنیا رفته است؟ مگر خدا فقط در امیرالمؤمنین است؟ لذا وقتی امیرالمؤمنین (ع) از دنیا میرفتند اهلبیتشان که گریه میکردند و این کلمه را تکرار میکردند که شما میروید جای خالی شما را با چه کسی پر ببینیم؟ این حرفی بود که جواب و تسلیت میخواست و امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «الله خلیفتی علیکم» الله که هست. علی میرود خدا که هست. حرف سنگینی است. این بردنها برای این است که مشرک نشوید و خدا را یک جهت نبینید و الا یکجنبهای میشوید و این یکسو شدن مقام شما را کم میکند
mb
حجم
۲۵۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه
حجم
۲۵۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰۵۰%
تومان