بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کامی از نام (جلد اول) | صفحه ۱۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کامی از نام (جلد اول)

بریده‌هایی از کتاب کامی از نام (جلد اول)

۴٫۴
(۲۵)
اگر چیزی را می‌بینی که جایی هست و در یک جایی نیست آن خدا نیست بلکه آن نوری از انوار خداست برای اینکه خدا مختص به مکانی دون مکان دیگر نیست، در عرض او چیزی نیست. ایمانی که در عرض آن کفر باشد ایمان نیست و هدایتی که در عرض آن ضلالت باشد آن هدایت نهایی نیست. وقتی به آن نهایت رسیدید، در عرض آن هیچ‌چیزی نیست. به همین‌خاطر حضرت سیدالشهداء (ع) فرمودند دائماً مرا این‌طرف و آن‌طرف می‌کشانی که ببینی من در عرض معرفت تو به هیچ‌چیز دیگر توجه نداشته باشم. قهراً این‌گونه است چون مؤمن به خدا عادت کرده و خدا لذت و آرامش اوست، خدا یک‌باره وضعش را عوض می‌کند، گاهی ایمان را می‌گیرد، گاهی کم و زیاد می‌کند و مؤمن ناچار می‌شود در آن تاریکی و ظلمت خدا را پیدا کند و خدا را آنجا هم پیدا می‌کند.
mb
حضرت سیدالشهداء (ع) در دعای عرفه به درگاه خدا عرضه می‌دارند: «أنتَ الَّذی تَعَرَّفتَ إلی فی کلِّ شَیءٍ فَرَأیتُک ظاهِراً فی کلِّ شَی‌ءٍ وَ أنتَ الظَّاهِرُ لِکلِّ شَی‌ءٍ» خدایا، این لطف را به من کرده‌ای که خودت را در هر چیزی به من نشان دادی که من تو را در هر چیزی ظاهر دیدم، برای اینکه تو در همه‌جا ظهور داری.
mb
اینکه خدا و زید هست و در نماز به زید توجه نمی‌شود و به خدا توجه می‌شود معنای ندیدن غیرخدا نیست. خدا در عرض زید نیست که از زید صرف‌نظر کنی و خدا را ببینی، وقتی خدا را می‌بینی که در زید هم خدا را ببینی. او همه‌جا است. الله‌اکبر!
mb
: اهل سلوک وقتی به نهایت مراتب تقوا رسیدند به این حالت که خدا را عبادت کنی کأنّه او را می‌بینی می‌رسند. الله‌اکبر! نهایت تقوا چیست؟ پرهیز کردن و بازداشتن خود به صورت مطلق از شهود غیرخداست. وقتی تقوا به جایی رسید که دیگر غیرخدا را ندید احسانی است که به آن توحید ذاتی می‌گویند و دیگر غیرخدا را نمی‌بیند چون رؤیت خدا با غیرخدا منافات دارد. چرا ایشان این حرف را می‌زند؟ اگر خدا را ببیند و عبادت کند حالا چرا نباید غیر را ببیند؟ برای اینکه اگر خدا و غیرخدا را می‌بینی پس هنوز خدا را ندیده‌ای چون خدا در عرض غیر نیست،
mb
پیغمبراکرم (ص) به ابوذر می‌فرماید اگر این مقام را نداری که خدا را چنان عبادت کنی مثل اینکه او را می‌بینی، پس مقدمه‌اش را داشته باش و مقدمه‌اش این است که بدانی خدا تو را می‌بیند. اگر انسان دانست که خدا او را می‌بیند ناگهان پرده را کنار می‌زند و خودش را هم می‌بیند یعنی علم‌الیقین را داشته باش تا تبدیل به عین‌الیقین و حق‌الیقین شود
mb
خدا را تسبیح می‌کند اما مال خودش نیست، مال خداست چون علم به تسبیح خود ندارد، اما داوود (ع) علم به تسبیح خود دارد ولی باید یادش نرود که قضیه در عالم این‌گونه است که ای داوود، تو هم اگر خدا را تسبیح می‌کنی همان‌طور که آن قورباغه خدا را تسبیح می‌کند از یک جهت تسبیح تو و تسبیح قورباغه یکی است برای اینکه متصدی هر دو خدا است منتها خدا یک لطف بیشتری به تو کرده و آگاهت هم کرده است که تسبیح می‌کنی و جزء «وَ لکن لا یَفقَهونَ‌ تَسبیحَهُم» نیستی
mb
علت اینکه خداوند تبارک و تعالی اسم انسان را در میان موجودات خلیفۀالله گذاشته است چون انسان می‌داند و می‌داند که می‌داند. خداوند انبیا را برای این فرستاد که علم انسان‌ها را علم دوبل و علم مرکب کند که بدانند که می‌دانند. آن‌وقت این موجود میان موجودات عالم امتیاز پیدا کرد و خلیفۀ‌الله شد و الا در عالم هیچ موجودی نیست که معرفت نداشته باشد، در عالم هیچ موجودی نیست که رؤیت نداشته باشد، همه می‌بینند و همه می‌دانند اما این انسان است که می‌داند که می‌داند. موجودات دیگر این را کم دارند و وقتی به تکلم آورده می‌شوند به زبان ذاتیشان تکلم می‌کنند.
mb
جمادات هم این‌گونه هستند. سنگ یا سوسمار که شهادت به رسالت پیغمبراکرم (ص) می‌دادند لااقل این است که این‌ها هم ‌می‌دانستند ولی خودشان نمی‌دانستند که می‌دانند چون اگر سوسماری شهادتین بگوید، خیلی بالاست و باید پیشوا و مقتدایش کرد اما چیزی که کم دارد این است که نمی‌داند که می‌داند. این سنگ و در و دیوار هم این‌گونه هستند، همه می‌دانند اما مسئلۀ اصلی علم به علم است.
mb
وقتی انسان چیزی را داشته باشد ولی نداند که دارد مساوی با نداشتن است.
mb
(لا تَفقَهونَ‌ تَسبیحَهُم)، ‌ لا تفقهون گاهی در بعضی ادعیه به صورت لایفقهون هم آمده است. همۀ موجودات خدا را تسبیح می‌کنند، بنده که اینجا نشسته‌ام اگر کافر هم باشم ظاهر، باطن، روح و جسمم تسبیح می‌کند ولی فرق کافر با مؤمن این است که مؤمن خودش می‌فهمد که تسبیح می‌کند ولی موجودات دیگر نمی‌فهمند. «وَ لکن لا یَفقَهونَ‌ تَسبیحَهُم» یعنی تسبیح می‌کنند و‌ نمی‌فهمند، می‌شناسند و نمی‌دانند، می‌بینند و نمی‌دانند
mb
این فرمایش امیر‌المؤمنین (ع) که من خدا را قبل از اشیاء می‌بینم فقط اختصاص به ایشان ندارد. همه این‌گونه هستند اما یک چیزی به ایشان اختصاص دارد و همۀ مطلب هم در آن یک چیز است و آن این است که ایشان می‌دانند که می‌دانند و می‌دانند که می‌بینند. ما می‌بینیم ولی نمی‌دانیم که می‌بینیم
mb
علم به علم، حیثیت خلیفۀاللهی انسان
mb
اگر نور در عالم فراگیر بود، ادراکش آن‌قدر مشکل می‌شد به همین دلیل خلق هم از خدا گم شده‌اند نه اینکه نمی‌بینند بلکه قبل از هر شیئی او را می‌بینند.
mb
به همین دلیل خلق هم از خدا گم شده‌اند نه اینکه نمی‌بینند بلکه قبل از هر شیئی او را می‌بینند.
mb
«یا من اختفی لشدۀ ظهوره» ، ای کسی که از شدت ظهور مختفی شدی. آیا شدت ظهور هم اختفا می‌آورد؟ بله. بعد مرحوم فیض مثالی در مورد نور می‌زند، نور که اظهرالاشیاء است و خود ظاهر به خود بوده و ظاهرکنندۀ هر شیئی است و از بدیهی‌ترین اشیائی است که هر کسی ادراک می‌کند، حتی بچۀ کوچک هم روشنی و تاریکی را می‌فهمد، علت اینکه همه آن را خوب می‌شناسند این است که غیبت و ظهور و کم و زیاد دارد. حالا اگر این نور که اظهر مِن کل شیء است از این هم ظاهرتر بود، یعنی ظهورش شدت داشت و یکنواخت بود و جهت تابش نداشت و در هیچ جای عالم غیبت نداشت، یعنی اگر اعماق زمین را هم می‌شکافتید همراه هر ذره‌ای نور بود، آیا می‌شد نوری که شدت، ضعف، سایه و غیبت ندارد را بشناسیم؟ اگر نواقص همین نور از آن گرفته شود، دانشمندان باید آن را با مسائل پیچیدۀ علمی می‌فهمیدند و بعد هم برای تعدادی دانشمند اثبات می‌کردند
mb
یا من اختفی لشدۀ ظهوره
mb
مسئلۀ قوی‌تر از درک حق‌الیقینی خود، ادراک حق‌الیقینی به علت خود است و این درک مغفول‌عنه واقع شده است. دلیل اینکه مغفول‌عنه شده برای این است که از این دو شق قوی‌تر است. ما قوی‌تر از خود خدا را می‌شناسیم، چون خودمان را به او می‌شناسیم و همین قوت دید و قوت شناخت باعث حجاب ما شده است و از بس فراگیر است غافل می‌پرسد خدا کدام جهت است؟!
mb
شاید تنها چیزی که به صورت حق‌الیقین می‌توان دید، درک خود نفس انسان برای خودش است. حضور انسان در نزد خودش حق‌الیقین است، به حق‌الیقین خودش را می‌بیند و به حق‌الیقین معلولات اولیۀ خود را هم می‌بیند؛ یعنی شناخت حالات اولیۀ نفس مثل رضا، غضب، محبت، سخط و امثال این‌ها که معلول و از صادرات نفس است و درک و شناخت آن‌ها هم نیاز به وسیله ندارد، انسان آن‌ها را به حق‌الیقین درک می‌کند. شما بدون نیاز به وسیله و عضو دیگری به حق‌الیقین می‌فهمید که الان تشنه هستید، الان به صورت حق‌الیقین ادراک می‌کنید که خوشحال یا غمگین هستید و بالاتر از این‌ها ادراک می‌کنید که خودتان، خودتان هستید
mb
«یا أبَاذَرٍّ اعبُدِ اللهَ کأنَّک تَراهُ، فَإن کنتَ لا تَراهُ فَإنَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) یراک‌» . خدا را عبادت کن کانّه خدا را می‌بینی و اگر نمی‌بینی بدان او تو را می‌بیند و مقدمه دیدن از اینجا شروع می‌شود. اگر زورت به قسمت اول نمی‌رسد، اقلا‌ً این را بفهم که او تو را می‌بیند. اینکه او مرا می‌بیند علم‌الیقین است و اینکه من او را ببینم عین‌الیقین است که بالاتر از آن حق‌الیقین است.
mb
اینجا هم نه کمتر از این بلکه قوی‌تر از دخول شی‌ء فی شی‌ء است.
mb

حجم

۲۵۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۷۱ صفحه

حجم

۲۵۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۷۱ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰
۵۰%
تومان