بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بریت ماری این‌جا بود | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بریت ماری این‌جا بود

بریده‌هایی از کتاب بریت ماری این‌جا بود

۴٫۰
(۷۲)
اگر کسانی را که دوست‌شان داریم، نبخشیم، دیگر چه چیزی باقی می‌ماند؟ عشق چه معنی‌ای می‌دهد اگر عشق‌ورزیدنی در کار نباشد؟ حتا وقتی طرف مقابل‌مان، استحقاق آن‌را نداشته باشد.
Mina HH
دانستنِ این‌که عشق چه موقع شکوفه می‌دهد، دشوار است؛ ناگهان یک روز بیدار می‌شوی و می‌بینی که یک گُلِ کامل شده. پژمرده‌شدنِ آن هم همین‌طور است؛
Mina HH
ما این‌جا همدیگه رو می‌بخشیم. راه دیگه‌ای نداریم. اگه این کار رو نکنیم، دیگه هیچ رفیقی برامون نمی‌مونه که از دستش کُفری شیم.»
شمع
همه‌ی قدرتش را جمع می‌کند تا بتواند روی پاهایش بایستد. او باید این کار را می‌کرد؛ چون این همان کاری‌ست که زن‌هایی مثل بریت‌ماری انجام می‌دهند. وقتی پای کمک به کسی در میان باشد، آن‌ها همیشه قدرتمند می‌شوند.
شمع
آدم‌ها همیشه دوست دارند کاری را بکنند که در آن مهارت دارند. آن‌ها دل‌شان می‌خواهد کسی متوجه حضورشان شود.
شمع
اشتیاق خیلی چیز با‌ارزشی‌ست؛ نه برای آن‌چه به ما می‌دهد، بلکه برای آن‌چه از ما می‌گیرد تا قدرتِ خطر‌کردن را پیدا کنیم: مال و مقام‌مان را، سردرگمیِ دیگران و مُدارای‌شان، سر‌تکان‌دادن‌ها را.
فریبا
«تاتنهام بدترین نوعِ یه تیمِ بده. اونا همیشه قول می‌دن که قراره فوق‌العاده باشن. کاری می‌کنن که امیدوار بشی. پس تو به عاشق‌بودنِ اونا ادامه می‌دی و اونا روش‌های ابتکاریِ بیش‌تر و بیش‌تری برای ناامید‌کردنِ تو پیدا می‌کنن.»
فریبا
گاهی ادامه‌دادن به زندگی آسان است، حتا بدون این‌که بدانی چه کسی هستی؛ به ‌شرطی که با وجود نشناختن خودت، بدانی دقیقاً کجایی.
sogand
«یعنی سارق توپ رو دزدید؟» «ببخشید؟» «اگه اون توپ رو ندزدیده، یعنی هنوزم می‌تونیم بازی کنیم، نه؟» گروهی که روی پله‌ها جمع شده‌اند، این نتیجه‌گیری را در نظر می‌گیرند، و چون هیچ‌یک از آن‌ها قادر نیست چیزِ منطقی‌ای در مخالفت با آن بگوید، پس دست‌به‌کار می‌شوند.
نازی
«تو ماشین تعمیر می‌کنی، آره؟»
زیـنـب🍃🌸
«وقتی کوچیک بودم، با خونواده‌م می‌رفتیم کنار دریا. خواهرم همیشه بالاترین سنگ رو انتخاب می‌کرد تا از رو اون بپره توی آب. بعد وقتی شیرجه می‌زد و می‌اومد سطح آب، من همیشه همون بالا ـ روی سنگ ـ وایساده بودم، و اون داد می‌زد "بپر بریت! فقط بپر! " می‌خوام بدونی وقتی کسی توی ارتفاع بایسته و نگاه کنه، یهو یه لحظه آماده‌ی پَرِش می‌شه. اگه بپره، دیگه جرأت‌شو پیدا می‌کنه. ولی اگه تردید کنه، دیگه هیچ‌وقت این اتفاق نمی‌افته.» «تو پریدی؟» «من از اون آدمایی نیستم که می‌پرن.»
پردیس
این روزها برای آن‌که ثابت کنی آدمیزادی، باید تا حدِ نامعقولی کاغذبازی کنی! حجم مضحکی از کار اداری برای جامعه؛
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
«من هیچ‌وقت طرفدار تیمی نبوده‌م. فکر ‌کنم دلیلش اینه که عاشق فوتبال‌ام. گاهی اشتیاق‌ت نسبت به یه تیم، می‌تونه جلوی عشق‌ت به اون بازی رو بگیره.»
شب رو
اگر کسانی را که دوست‌شان داریم، نبخشیم، دیگر چه چیزی باقی می‌ماند؟ عشق چه معنی‌ای می‌دهد اگر عشق‌ورزیدنی در کار نباشد؟ حتا وقتی طرف مقابل‌مان، استحقاق آن‌را نداشته باشد.
شب رو
«می‌دونم به چی داری فکر می‌کنی، ولی این‌جا بورگه. ما این‌جا همدیگه رو می‌بخشیم. راه دیگه‌ای نداریم. اگه این کار رو نکنیم، دیگه هیچ رفیقی برامون نمی‌مونه که از دستش کُفری شیم.»
شب رو
«من واسه پاریس خیلی پیرم.» «مگه پاریس چند سالشه؟»
شب رو
اشتیاق خیلی چیز با‌ارزشی‌ست؛ نه برای آن‌چه به ما می‌دهد، بلکه برای آن‌چه از ما می‌گیرد تا قدرتِ خطر‌کردن را پیدا کنیم: مال و مقام‌مان را، سردرگمیِ دیگران و مُدارای‌شان، سر‌تکان‌دادن‌ها را.
شب رو
یک انسان ـ هر انسانی ـ چند بار شانسِ ماندن در آن‌جاها را پیدا می‌کند؟ شانسِ این‌که زمان را نادیده بگیرد و در لحظه سقوط کند. بی‌حد‌و‌حصر عاشق کسی باشد و از شدت شور و اشتیاق بی‌تاب شود.
شب رو
زنی با صورت سرخ، راه خود را از میان شلوغی‌ها باز می‌کند و از پله‌ها پایین می‌دود. چند نفر از مسئولین سعی می‌کنند جلوی او را بگیرند تا به‌سمت زمین نرود، اما نمی‌توانند او را متوقف کنند. حتا اگر اسلحه می‌داشتند، باز هم نمی‌توانستند جلوی او را بگیرند. بِن با مادرش می‌رقصد. هیچ‌کس نمی‌تواند این خوشی را از آن‌ها بگیرد.
شب رو
«من فکر می‌کردم که آدم پلیس می‌شه، چون به اصول و قوانین اعتقاد داره.» «من فکر می‌کنم سِوِن یه پلیس شده، چون به عدالت اعتقاد داره.»
شب رو

حجم

۵۳۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۵۳۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان