بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بریت ماری این‌جا بود | طاقچه
تصویر جلد کتاب بریت ماری این‌جا بود

بریده‌هایی از کتاب بریت ماری این‌جا بود

۴٫۰
(۷۲)
تقدیم به مادرم، که همیشه خاطر‌جمع می‌شد گرسنه نیستم و کتابی برای خواندن دارم.
_SOMEONE_
در سن خاصی، تمام سؤالاتی که آدم از خودش می‌پرسد، فقط در مورد یک چیز است؛ این‌که چطور باید زندگی کند؟
._.
. خوشحال است از این‌که جاروبرقی با سروصدایش، تمام چیزهایی را که نباید گفته شود، پنهان می‌کند
Irandokht
او و عُمَر برای این‌که قاه‌قاه بزنند زیر خنده، حتا به حرف‌زدن هم نیاز ندارند، فقط کافی‌ست به یکدیگر نگاه کنند.
sogand
«اوه! یعنی از اون‌موقع تا حالا کار نکرده‌ین؟» «از اون‌موقع تا حالا هر روز کار کرده‌م. به شوهرم تو رسیدگی به شرکتش کمک کرده‌م.» یک ‌بار دیگر نشانه‌های امیدواری در چهره‌ی دختر ظاهر می‌شود. «چه جور کمکی؟» «مراقب بچه‌ها بوده‌م و سعی‌مو کرده‌م که خونه‌مون همیشه مرتب و تمیز باشه.» دختر لبخند می‌زند تا مأیوس‌شدن‌اش را پنهان کند، مثل همه‌ی آن‌هایی که قادر نیستند فرق بین "خانه" و "جایی برای زندگی" را درک کنند. در‌واقع باملاحظه‌بودن باعث می‌شود بتوانی این تفاوت‌ها را درک کنی. به‌خاطر باملاحظه‌بودن است که خانواده‌ی بریت‌ماری زیر‌لیوانی و فنجان‌های مناسب قهوه و تختخواب‌هایی دارند که صبح‌ها آن‌قدر با دقت مرتب شده‌اند
پناه
این روزها برای آن‌که ثابت کنی آدمیزادی، باید تا حدِ نامعقولی کاغذبازی کنی!
پناه
این‌طور که به من گفته‌ن، کسی‌که پدرش طرفدار لیورپول باشه، هیچ‌وقت ناامید نمی‌شه، یا حتا برادر بزرگ‌ترش. تا‌ جایی‌که فهمیده‌م، گاهی این قضیه در مورد برادر بزرگ‌تری که طرفدار لیورپول باشه هم صدق می‌کنه.»
شمع
تا زمانی‌که کسی به تو احتیاج داشته باشد، تنها نیستی. به‌خاطر همین، بریت‌ماری عاشق این است که گونه‌هایش بوسیده ‌شود
Irandokht
انگار که زندگی به همین سادگی‌ست!
پناه
قرار نیست عشق برای همه آتش‌بازی باشد. می‌تواند سؤالی باشد راجع‌به یک پایتختِ پنج‌حرفی، یا دانستنِ این‌که دقیقاً کِی باید پاشنه‌ی کفش‌ات را عوض کنی.
Sahar Tusani
زندگی باید بدون تغییر پیش برود. زندگیِ معمولی چیزی‌ست که باید تمیز و مرتب به نظر برسد.
پناه
«فقط این‌جا آدرس‌تون‌ام بنویسید.»
زیـنـب🍃🌸
مثل حسی که موقع بیرون‌آمدن از آرایشگاه داری ـ وقتی بیش‌تر از آن‌چه می‌خواستی ـ مویت را کوتاه کرده‌اند.
._.
دانستنِ این‌که عشق چه موقع شکوفه می‌دهد، دشوار است؛ ناگهان یک روز بیدار می‌شوی و می‌بینی که یک گُلِ کامل شده. پژمرده‌شدنِ آن هم همین‌طور است؛ روزی می‌رسد که دیگر خیلی دیر شده. عشق از این لحاظ شباهت زیادی به گل‌های داخل بالکن دارد.
n.k
کِنت شوهر بریت‌ماری است. او شرکت دارد و فوق‌العاده موفق است، فوق‌العاده! با آلمان تجارت می‌کند و بی‌نهایت درکِ اجتماعیِ بالایی دارد، بی‌نهایت!
پناه
«لطفاً اسم کامل و مشخصات و آدرس‌تونو این‌جا بنویسید.»
زیـنـب🍃🌸
این روزها برای آن‌که ثابت کنی آدمیزادی، باید تا حدِ نامعقولی کاغذبازی کنی!
._.
در سن خاصی، تمام سؤالاتی که آدم از خودش می‌پرسد، فقط در مورد یک چیز است؛ این‌که چطور باید زندگی کند؟
فریبا
یک روز صبح بیدار می‌شوی و می‌بینی زندگی‌ای که پشت سر گذاشته‌ای، بیش‌تر از زندگی‌ای‌ست که پیش رو داری، و آن‌وقت است که حتا نمی‌توانی بفهمی چطور این اتفاق افتاده.
فریبا
«سال ۱۹۷۸.» «اوه! یعنی از اون‌موقع تا حالا کار نکرده‌ین؟» «از اون‌موقع تا حالا هر روز کار کرده‌م. به شوهرم تو رسیدگی به شرکتش کمک کرده‌م.» یک ‌بار دیگر نشانه‌های امیدواری در چهره‌ی دختر ظاهر می‌شود. «چه جور کمکی؟» «مراقب بچه‌ها بوده‌م و سعی‌مو کرده‌م که خونه‌مون همیشه مرتب و تمیز باشه.»
Wariapk

حجم

۵۳۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۵۳۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۵صفحه بعد