هیچکس از خاطرهی دوران خوب خوشش نمیآد، وقتی توی دوران بدی باشه. هاه؟
هدهدسبا
در سن خاصی، تمام سؤالاتی که آدم از خودش میپرسد، فقط در مورد یک چیز است؛ اینکه چطور باید زندگی کند؟
Irandokht
«شما… شما حالتون خوبه؟»
زیـنـب🍃🌸
«خیلی خب… گفتید اسمتون چیه؟
زیـنـب🍃🌸
«وقتی کوچیک بودم، با خونوادهم میرفتیم کنار دریا. خواهرم همیشه بالاترین سنگ رو انتخاب میکرد تا از رو اون بپره توی آب. بعد وقتی شیرجه میزد و میاومد سطح آب، من همیشه همون بالا ـ روی سنگ ـ وایساده بودم، و اون داد میزد "بپر بریت! فقط بپر! " میخوام بدونی وقتی کسی توی ارتفاع بایسته و نگاه کنه، یهو یه لحظه آمادهی پَرِش میشه. اگه بپره، دیگه جرأتشو پیدا میکنه. ولی اگه تردید کنه، دیگه هیچوقت این اتفاق نمیافته.»
Narges
سالها طول میکشد تا بتوانی کسی را بشناسی، گاهی یک عمر. این چیزیست که یک خانه را به "خانه" تبدیل میکند.
nafiseh
بریتماری واقعاً فکرش را هم نمیکرد که ترکیبِ اسامیِ اعضای تناسلیِ انسان با سایر بخشهای بدن، به آن شکل، امکانپذیر باشد. حتا توی جدول هم نمیتوان به چنین سطحی از نوآوریِ زبانی رسید.
nafiseh
تا حالا چه کارهایی رو تجربه کردین؟»
زیـنـب🍃🌸
شاید اینطور باشد که یک قلب، تنها وقتی میشکند که اتاق بیمارستان را ـ که در آن لباسی بوی پیتزا و عطر میدهد ـ ترک کند. اما راحتتر میشکند اگر چند بار قبل از آن، تَرَک خورده باشد.
اسماء
اشتیاق خیلی چیز باارزشیست؛ نه برای آنچه به ما میدهد، بلکه برای آنچه از ما میگیرد تا قدرتِ خطرکردن را پیدا کنیم: مال و مقاممان را، سردرگمیِ دیگران و مُدارایشان،
شمع