جرئت نداشتم دکتر کاتز یا همسایهها را صدا کنم، مطمئن بودم این دفعه حتمآ ما را از هم جدا میکنند. تا آنجایی که میتوانستم کنارش نشستم. بیآنکه بروم بشاشم یا چیزی بخورم. میخواستم آنجا باشم تا وقتی دوباره از آن حالت برمیگشت، اولین چیزی که میدید، من باشم. دستم را روی سینهاش میگذاشتم و با وجود تمام گوشتهایی که بین ما فاصله میانداخت، قلبش را حس میکردم.
مرتضی بهرامیان
وقتی در اطرافتان کسی نیست که دیگر دوستتان بدارد، چربی پیدا میشود.
pejman
او هرگز نمیتوانست کاملاً آسودهخاطر باشد چون برای آسودگی کامل باید میمرد. در زندگی همیشه وحشت وجود دارد.
pejman
لاعلاجترین چیزها همیشه مرض نیست
فاطمه.م
راستش میخواهم چیزی را بگویم: نبایست اینجور چیزها وجود داشته باشد. هر چه به فکرم میرسد همان را میگویم. هرگز نفهمیدم که چرا فقط جوانسالها را میشود سَقَط کرد و پیرها را نمیشود. فکر میکنم آن یارویی که رکورد زندگی گیاهان را در آمریکا شکسته، از عیسی هم مهمتر است. چون هفده سال و خردهای روی صلیبش ماند. فکر میکنم هیچچیزی کریهتر از این نیست که به زور زندگی را توی حلق آدمهایی بچپانند که نمیتوانند از خودشان دفاع کنند و نمیخواهند به زندگی کردن ادامه بدهند.
مریآنژ
به او گفتم مثل همیشه مومو از همه بزرگتر است، چون هرگز به قدر کافی بچه نبودم که از گندکاریها دور باشم.
مجنون الرضا
وقتی آدم دلش میخواهد بمیرد، شکلات از مواقع دیگر خوشمزهتر میشود.
مجنون الرضا
من هم لبخند میزدم، اما توی دلم آرزوی مرگ داشتم. گاهی حس میکنم که زندگی این نیست، اصلاً این نیست، تجربه کهنهام را باور کنید. ب
کاربر ۳۴۷۴۹۴۸
وقتی در را با زور باز کردند و آمدند تو تا ببینند بو از کجا میآید و مرا دیدند که کنار او دراز کشیدهام شروع کردند با داد و فریاد کمک خواستن و اینکه چقدر وحشتناک است. اما قبلاً فکر نکرده بودند. باید داد و فریاد میکردند، چون زندگی که بو نمیداد.
کاربر ۳۴۷۴۹۴۸
روی پله نشستم و مثل گاو گریه کردم. البته گاوها هرگز گریه نمیکنند، اما خب، این هم تشبیهی است
یلدا